سلام من یه معلمم همسرم اصلابهم توجه نمیکنه خرج من وکه اصلانمیده بچه روهم نصفه میده خوانوادم شهرستانن تهران کسی روندارم غیرازفامیلای همسرم، الان ۶ساله هم سرکارمیرم هم مجبورم بچه روباخودم ببرم مهدبرگردونم اگه خودم یابچه مریض شیم نه به من کارداره نه بچه، هرچقدربی احترامی دیدم حرف غیرمنطقی شنیدم تحمل کردم گفتم شاید صبح تا شب سرکارمیره بخاطرخستگیشه، خونه نداشتیم وامدار خریدیم بنام هردو،من شدم ضامنش ولی قسط هم نمیده مجبورم هم خرج خودم هم بچه هم قسط بدم تلاش کردم کمکش کردم وارداموزش پرورش شدالان هنوزم که هنوزه همون رفتاروداره فقط بخاطربچم موندم بارفتاراش وحرفاش عذابم میده بعضی وقتامیشینم توتنهایی گریه میکنم من توخونه حکم کلفت رودارم فقط بیارببربشوربپز نمی تونم تموم کنم به حرف هیچکس گوش نمیده غیرازمادروخواهرش،تازه فهمیدم یه آدم خودشیفته وبه شدت مغرورهست اصلازندگی برایش مهم نیست جرات ندارم جواب حرفاشوبدم اگه درحال رانندگی باشه هرچی بگه بایدساکت باشم بریزم تو خودم ،یه بارحین رانندگی جوابشودادم عصبانی شد چشماشوبست چپ کردیم نزدیک بودبمیریم ،وقتی عصبانی میشه اصلانگاه نمیکنه به کجامیزنه چکارمیکنه،الان اینهمه بی احترامی وبی توجهی می‌کنه بچه هم میخواد نمی‌دونم باردارشم یانه همینطور موندم یکی میگه بیاربچت تنهایه گناه داره یکی میگه دیوونه نشی هااین مردمسولیت پذیرنیست بخدازندگیم تباه شدبنظرتون چه کنم

سلام من بابیستوپنج سال زندگی وداشتن سه فرزند عاشق شوهرم فرزندانم هستم اما متاسفانه همیشه من کوتاه اومدم اون قدر که احساس حقارت ولالی زبان دارم وبخاطر پدرومادرم مسن هستن هیچی نمیگم غیر از خوشبختی دروغ من فقط ی کلام به خداوند قسم هنوز از شوهرم ی کلمه محبت آمیز نشنیدم حتی ی جان چی برسه بگه دوستتدارم

سلام من 8ساله ازدواج کردم یه سال اول یکم خوب بودیم ولی بعدش حامله شدم و پسرم به دنیا اومد همه چی کم رنگ شد شوهرم همه ش ازم دور تر دورتر می شد وقتی میگفتم اینو لازم دارم یا اونو میخوام میگفت پول ندارم ولی هرچی که خواهرو مادرش میگفتم بدون تأمل انجام میداد من همه طلا و جواهراتم رو واسش فروختم فقط واسه اینکه دوسم داشته باشه گوشی نداشتم طلای خودمو فروختم گوشی خریدم ولی اون بهترین گوشیو واسه خواهرش خرید من پشت ویترین مغازه ها به لباسا و کفش و کیف نگاه میکنم اشک تو چشام جمع میشه که چرا ندارم تا بخرم ولی اون ماشین میخره میزنه به اسم خواهرش بهترین دکترا رو خواهرش برد تا واسش بینی رو عمل کنه سه بار بینی خواهرشو عمل کرد تا اونی بشه که دلش میخوا تورو خدا چیکار کنم دیگه کم آوردم میشه ادامه داد این زندگیو ارزششو داره یا تموم کنم

باخواستگارخواهرم به اجبار وکتک بابام از دواج کردم یه خودکشی ناکام داستم ومعطل روز مرگم هستم به خاطر پسرم زنده ام وگرنه این دنیامنومیخواست چکار😭😭😭😭😭😭😭نه از خانواده خودم شانس داشتم نه از شوهروخانوادش کم محلی هاوسردی های شوهراز هزارتافهش ناموسی برام سخت تر وبدتره کاش مرگم به هرعلتی برسه

یکی از اصلی ترین مشکلاتی که باعث سردی دو طرف میشه نداشتن رابطه خوب و لذت جنسی هست
همچنین ازدواج افراد با طبع متفاوت گرم و سرد جنسی
عدم توجه به خواسته های جنسی طرف مقابل
تحمیل فشارهای روحی و روانی
وجود این مسائل زندگی رو تلخ و سرد میکنه
متاسفانه خانم بنده هیچگونه نیاز جنسی نداره ، حتی اگر یکسال هم من پیش قدم نشم ،خودش اصلا هیچی نمیخواد. فکر کنم اصلا قسمت جنسی ذهنش گندیده
با اینکه در رابطه براش کم نمیزارم و اول الویت ایشون هستن بعد من خودم
من بشدت گرم و ایشون سرد
اینقدر هم باهاش صحبت کردم و حرف زدم که فایده نداره. بعد از چند سال از شروع زندگی سعی کردم نیاز جنسیم رو سرکوب کنم و حس جنسیم رو نسبت به اون از بین ببرم.من ماندم و خانمی که نقش زن رو در زندگی من بازی میکنه و جالب اینجاست که با وجود دونستن همه چیز و تغییر رفتارم بازم به خریت خودش ادامه میده.

سلام داستان زندگی منم شبیه شماست قبل ازدواج دختری اهل ورزش مطالعه سوارکار اجتماعی و لی الان تبدیل به زنی بی اعتماد بنفس خشن پرخاشگر دیوانه ای شدم که خودم ساعتها گریه میکنم خدایا من چکار کردم مگه !؟ یک سال از ازدواج نگذشت که خواهر شوهرم اولین حرفشو زد که چرا داداشم از سر کار میاد بهش میگی لباس هارو پهن کنه چرا میگی ظرف تو بشوره … من ناراحت میشدم که چرا میذاری دخالت کنه چرا جوابشو نمیدی می‌گفت چی بگم بهش حتی منو وادار میکرد من برم سمتش که همیشه قبلش دعوای میکردیم بعد میرفتم اونم با دلخوری زیاد اما تا پشت در خونشون بود به خاطر غرور ی که داشتم نمی خواستم کسی متوجه ضعف زندگی من بشه حتی خانواده خودم اما متاسفانه ۱۵سال ادامه پیدا کرد و آخرین بار برادر شوهرم جلو همه فخشم داد منم جوابشو دادم هر چی تو دلم بود گفتم ولی آخر شوهرم گفت تو رابطه ای منو خانواده مو بهم زدی
وای که با این حرفاش منو دیوانه می‌کنه میگم توقع داری من بعد این همه سال هیچی نگم دیگه نمیخام تو جوابشو بدی معلومه که بی توجهی به احساسات من که هر بار چند ساعت گریه میکنم و میگفتم منو نبر من کاری نکردم آخه چرا ولی تو بازم منو میبردی بهش میگم مرد باش تکلیف منو مشخص کن بخدا دنبال یک فیصله هستم که تمومش کنم اما یک روز خوب و یک روز بد نمیشه تصمیم درست گرفت و نمیخام بعد با خودم بگم اگه این کارو میکردم بهتر بود میگه درستش میکنم ولی یه مدت کوتاه دوباره …. خسته شدم بهش میگم تو منو به بازی گرفتی چرا به حرفهای من توجه نمیکنی باورتون نمیشه اینقدر داد میزنم که خودم خسته میشم عصبانی میشه میگه داد نزن اما دیگه دست خودم نیست

همسر من وقتی من نباشم خوش است هر گاه خونه نیستم برای خود بهترین ها را می خرد و می خورد و از خود عکس می گیرد و برای زنان ولگر می فرستد نمی دانم چی کار کنم اصلا به من اهمیت نمی دهد از ترس بی پدر شدن دخترم تحملش می کنم از خدا می خواهم روزی برسد که او مرده باشد و من با خیال راحت زندگی خود را با دخترم سپری کنم شما را به خدا گناه ما زنا ن چیست که مرد ولگردی کند و زن نتواند حتی با بچه اش راحت زندگی کند چرا حق حضانت را از این چنین مردان سلب نمی کند که زندگی یک زن به سلامتی با فرزندش سپری شود و باید بالاجبار چنین همسری را تحمل کند

سلام .کاش دولت هر چند وقت یک کلاس اجباری هم برا خانمها وهم آقایون بذاره.تمام اختلافات بین زن ومردها به خاطر این هست که روحیات هم رو نمی‌شناسند.زنها شدیداً عاطفی هستند و وقتی ازدواج میکنند همه چیز زندگیشان رو در شوهرشان خلاصه می‌بینند .نیاز به تحسین ،نوازش ،تماس لمسی واغوش دارند خودشون چون چیزی رو از شوهر پنهان نمی‌کنند توقع دارند مردشان هم با اونا اینجوری باشه ولی بر عکس مردها موجوداتی بی احساس که تمام اینکارها رو مسخره میدانند فکر میکنند محبت به زن فقط یک رابطه ی جنسی است.کاش ما مادرا از این به بعد بتونیم به پسرامون آموزش بدیم که برای داشتن یک زندگی آروم محبت به زنشون رو ابراز کنند،غرورشون رو بزارند کنار ،چراذفکر میکنند اگه قربونش صدقه ی زن برند اون پررو میشه.باور کنید اگه زنی از شوهرش محبت ببینه هیچ وقت با خانواده ی شوهرش دشمن نمیشه بلکه شدیداً به اونا احترام می‌ذاره ولی وقتی زن و مرد خودشون رابطه شوند خراب وداغونه چه جوری زن می‌تونه به مادر شوهر و خواهر شوهرش دید مثبت داشته باشه ،خیلی وقتا اونا رو باعث تمام بدبختی هاش می‌دونه.من سالهاست از طرف شوهروم مورد بی‌مهری قرار گرفتم ،وقتی اعتراض میکنم تو دهنم میزنه ومیگه برو طلاق بگیر ،ارزو میکنم بمیره که آبرومندانه از هم جداشیم چون من دوتا بچه دارم طلاق اثرات بدی رو بچه ها وخودم خواهد گذاشت ولی اگه بمیره از ظلمش راحت میشم.امروز میگه من نون مفت ندارم به تو بدم از خونه مدبرو بیرون.پدر فاحش رو هم آورده خونه من نمیتونم لااقل جوابش رو بدم که دلم خنک بشه.خدایا خودش کم بود که باید پرستاری این پدر پیر خرش هم بکنم.خدایا نجاتم بده از دست این موجود بیرحم وپررو

بهترین کار اینه که بری پیش ملا تا پدرو پادرت باهاش خوب بشن بعدش اونم همیشه دوستت داره فقط زودتر این کاررو انجام بده تا همه چیز به خرابی نرفته

سلام بنده ۲۳ سال سن دارم شوهرم۲۶نزدیک ۱سالو نیم هست ازدواج کردم همسرم وضع مالیش خوبه متوسط هستیم کارش خرید فروش ماشین هست من شوهرمو خیلی دوس دارم برا همینم خیلی پیگیرم رابطش با منم عالیه خیلی خوب همشم قربون صدقه میره چه پیش خانوادش هرجا حتی دیه جلو خودم به شوخی بهش گفتن زن زلیلی ها خودم خجالت زده شدم و شوهرم همیشه میگه باعث افتخاره برام رابطه جنسی هم ۶ بار یا بیشترم در هفته داریم که من خودم میل جنسی بالاست هم بعضی وقتا بازم ازش رابطه میخام که قبول میکنه و همیشه باشگاه میره اندامشم عالیه از هر لحاظ به خودش میرسه رفتاراش هم خیلی عجیبه صحبت کردنش،از یه کلماتی استفاده میکنه داخل حرفاش من خودم دیه کنجکاو میشم هی حرف بزنه برام خیلی هم وابستش هستم

منتها من چند روز پیش، رفتم تو گوشیش رمزشو ازش پرسیدم بهم داد بعد رفتم دیدم دختر خاله بنده و حتی چندتا از فامیل های من یا خودشون بهش پیشنهاد دوستی داد که شوهرم سین کرده ولی جواب نداده بود

من وقتی باهاش خاستم ازدواج کنم پسر عموم و حتی داداشم بهم گفتن پسر خوبیه ولی رل و دوست دختر زیاد داشته دختر بازی میکنه از این حرف ها منم از خودش پرسیدم. گفت من آره داشتم ولی من حتی وقتی داشتم تک پر بودمو بهت قول میدم اصلا از این کارها نکنن وقتی متاهل باشم منن گفتم باشه حتی ای سوالو ازم پرسید گفت تو رابطه عاطفی،داشتم من نداشتم راستشو بهش گفتم در ضمن من تون زمان حتی زنش نبودم دوسش داشتم یه فامیلی دوری داشتیم
من الان واقعن همش استرس دارم میترسم زندگیم خراب بشه میترسم شوهرم دوباره دوست دختر بگیره من واقعا زندگیمو دوس دارم از شوهرممم خیلی راضی هستم چه از لحاظ مالی عاطفی جنسی هم چیز فقط میترسم دوباره به اون دوران جوانیش بره و از این کار ها بکن میگم نکنه یه گوشی دیه داشته باشه خیلی خیلی،استرس دارم حتی به شوهرمم نگفتم و واقعا استرس شدیدی دارم برا همینم چند روزه نمیزارم شوهرم بره سر کار میگم من افسرم من خستم من باید برم بیرون در عوضی که هر روز منو می‌برد بیرون الانم همش،خونست واقعا نمیدونم چیکار کنم بهش، بگم نگم واقعا ترس دارم

5 سال ازدواج کردم و شرایط کارم بصورت اقماری هست 14 روز سرکارم 14 روز خونه ولی بعد 5 سال هنوز مثل روز اول هستیم باهم هرروز دوست داشتن و عشقم نسبت به همسرم بیشتره با وجود اینکه اخلاق خانمم یکم تند هست ولی خداشاهده بجز عزیزم عسلم قوربون صدقه چیزی از دهن من بیرون نمیاد. باورکنید این جملات تو زندگی معجزه میکنه امتحان کنید. زندگی خیلی کوتاهه ارزش این همه ناراحتی نداره باید قدر جوانی این روزهای خوب رو بدونیم که دیگه برنمیگرده.

بنظرم اصلا ازداوج نکنید

سلام و درود بر همگی
ببینید دوستان بی توجهی مرد به زن و همین طور برعکس ماجرا ریشه های زیادی داره، ولی یه سری فرهنگ های بد بین ما ایرانی ها شکل گرفته مثلا اینکه اگه به یه زن محبت کنی یا رضایت اون برات اولویت اول رو داشته باشه، میگن [{(زن زلیلی)}] خب ببینید یه همچین حرف هایی تو جامعه پیش میاد که مرد از محبت به زن سر باز میزنه همین حرف های [{(جامعه ی مرد سالار)}] _ [{(بدبخت بی اقتدار زن زلیل)}] _ [{(زن سرور)}] و..‌‌… هزاران حرف و حدیث دیگه که جایز نیست اینجا بگم چون دور از ادب و شأن انسانی هست ولی در کل به تمام شما پیشنهاد میکنم این حرف هارو کنار بزارید چه زن و چه مرد غرور و تکبر رو کنار گذاشته و خودتون رو از لذت عشق ورزی به کانون گرم خانواده محروم نکنید این ها همش یه مشت حرف بی اساسه برای کنار گذاشتن تکبر بهترین تمرین همین گفتن جمله های دوستت دارم و عزیزم هست شرم نکنید گفتن این جملات هیچ شرمی نداره و حتی جایگاه و مقام و منزلت شما هم پیش خدا بالا میره، ما از خاک اومدیم به خاک هم بر می‌گردیم پس تا دیر نشده محبت کنید و عشق بورزید که سنگ قبر وفا نداره

سلام من ۱۹سالمه ۲سالمه عقد کردیم نامزدم خیلی منودوست داشت منم دوستش داشتم ودارم ولی تازگیا بهانه های الکی میگیره وهردومونو خیلی ناراحت میکنه نمیدونم شاید دیگه دوستم نداره وقتیم بهش میگم ناراحت میشه
ولی نمیدونم چرا فک میکنم مجبوره زندگی بامنو تحمل کنه دیگه براش تکراری شدم😔

۹۹ درصد مردهای مردهای ایرانی در خانواده های متعصب و مرد سالار پرورش یافتن و متاسفانه دولت/ جامعه /مدارس هم برای تربیت اونها هیچ وقتی نذاشتن..بزرگان دینی هم تلاشی برای درس اخلاق در خانواده از دیدگاه اسلام مطرح نکردن .برا همین راه درست زندگی کردن رو بلد نیستن البته باید عرض کنم یه سری از دختر خانمها هم متاسفانه تربیت درستی از زندگی ندارند.
تو رو خدا پیاممو ثبت کنید.

امروز بااین قوانین کذایی ازدواج بدترین اشتباح است

سلام
منم همسرم اهل خیانت نیست ولی دست بزن داره و اصلا معذرت خواهی کردن تو کارش نیست همیشه من برای صلح پیش قدم میشم وقتی بحث میکنیم اون بجای من قهر میکنه جدا میخوابه ی بار تا الان نشد ک بیاد چیزی رو از دلم در بیاره یا دریغ از یه عزیزم ساده البته بگم ک با خانواده خودش هم همین برخورد رو داره ولی برای تفریحش و دوستانش ارزش زیادی قائل و اگه نتونه باهاشون باشه ازشون معذرت میخواد کلا براش مهمه ک ازش ناراحت نباشن ولی من ک زنشم اگه یه سال باهاش حرف نزنم مهم نیست براش

من متاسفانه با مردی ازدواج کردم که می‌گفت خیلی دوست دارم ولی در واقع اینطور نبود،علت کاراش نمیفهمیدم هیچ وقت بهمن به چشم زنش نگاه نکرد،از کوچکترین محبت از من دریغ کرد حتی روز زن یک تبریک خشک وخالی به من نمی‌گفت همش باباش بهش میگفت روز زن برو براش یک چیزی بخر،بهش تبریک بگو جالب اینجا بود که باز میومد خودش برام میگفت که بابام اینو گفته ،خیلی تحقیرم کرد خیلی اذیتم کرد تا میومدم حرف بزنم میگفت دهنت ببند،وقتی میرم کنارش روش از من بر میگردونه من با این مرد خیلی بی احساس و سرد مزاج چه جوری رفتار کنم، خیلی،از زندگی باهاش خسته شدم دوست دارم یک جایی که تنها باشم

مرتیکه خراب…… تو میخواهی بری دور کثافت کاری بیخود کردی زن گرفتی تخم حروم

سلام یادتون باشه بدون زن مردی نیست بدون مرد زنی وشما اقاهه وقتی میگی زنها خارجی خوبن وزنهای ایرانی پرموهستن اینو هم بدون که زن های خارجی به تو چپم نگاه نمیکنن😅تو باید با همون ایرانیه بسازی چون حقت بیشتر از اینا نیس راستی همون زن خارجی در حالی که با تو رابطه داره با هزار ادم دیگه هم در ارطباته فک نکن عاشق چشو ابروته اونا فقط با پول راه میرن در ضمن زنتم خوش شانس بوده از دستت خلاص شده اوکی 😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅