سلام
من سه ماهه نامزد کردم نامزدم شدید نصبت ب همه چیز بی تفاوته من زنگش میزنم خیلی کم میشه جواب بده پیامامم میخونه بازم جواب نمیدع ما ۹ سال باهم بودیم وقتی بش میگم چرا جوابم نمیدی میگ کسی پیشمه زشته ای حرفارو میزنه تفاوت سنی ماهم ۳ سال بیشتر نیس قبلاً همش بم زنگ میزد پیام میداد ولی نمی‌دونم چش شدع توروخدا کمکم کنید همین ک بش میگم اصلا میخای رابطه رو تموم کنیم سریع قبول می‌کنه میگه باشه من باید چیکار کنم

دقیقا منم الان 2ماهه نامزد پسر خالم هستم اخلاقش هم خیلی خوب هست همی چیش فوقالعاده ولی من یه 3هفته هست دیگه دوسش ندارم ازش سرد شودم دوست ندارم باهاش رابطه داشتم اصلا دلم نمیخواهد باهاش حرف بزن ببینمش برم خونشون نمیدونم چیکار کنم ولی فکر کنم بخاطر اینکه رابطه دوتا خواهر به هم نریزه مجبور باشم با ادمی که دوسش ندارم یه عمرم زندگی کنم🥺💔😭

سلام.من ۱سال نامزدم تاالان بارها سرمسائل مختلف بانامزدم بحث کردیم ولی وقتی باهم آشتی هستیم خیلی خیلی خوبه.ولی الان حدود یه هفتس باهام قهره علتشم اینکه از پسرخاله م که من خیلی باهاش راحتم خوشش نمیاد و میگه قطع رابطع کن باهاش.این یعنی تعصبیه؟خیلی نگرانم نمیدونم چیکارکنم

سلام
من به تازگی با فردی که ساکن خارج هست نامزد شدم من ۲۹ و اون ۲۸ . اصلا همو ندیدیم بجز عکس و خب مکالمه و چت هم داشتیم چند باری ولی نامنظم .
این مرحله آشناییه و بعدا میخوان ایران بیان الان شرایطش فراهم نیس . شرایطمون جالب نیست هر دو تایم مون کمه شاغلیم. سه ساعت اختلاف زمان داریم و با کلی برنامه ریزی میشه حرف بزنیم باهم . هر بار هم وسط صحبتمون یا واقعا یه کاری براش پیش میاد ، مهمون میاد ، دوستاش میاد یا اینکه اینارو بهونه میکنه و خداحافظی میکنه البته عذرخواهیم میکنه . منم کم کم داره دیدم به این قضیه بد میشه . خب شده منم یه وقتایی برنامم جور نشده که بخاطرش نتونستیم صحبت کنیم ولی همش حس اینو ندارم میخاد اذیتم کنه قالم بذاره دست نیافتی باشه و ازین فکرا خلاصه
قبلا گفته نسبت به آشنایی و ازدواج کاملا مصمم هست حالا ممیدونم منو جدی نمیگیره یا اخلاقش اینجوریه . چند بارم گفتم بیا حرف بزنیم روند آشناییمون یه شکلی بگیره گفته باشه
من حساس ترم به شناخت زودتر و کاملتر و این ارتباط گرفتن های ناقص داره اعصابم رو خرد میکنه
دلم میخواد بهش بگم نمیخوام دیگه ادامه بدم تو برای آشنا شدنمون کمتر از من اهمیت قائلی
بنظرتون من حساس شدم یا ….؟؟

سلام من ۲سال رفتم خاستگاری ،طرف مقابل جوابش مثبت بود ولی همش ازم دوری میکنه جواب پیام ها رو ی روز بعد میده یا هر وقت ب هم پیام میدیم دعوامون میشه ،اصن دوص نداره باهام حرف بزنه.وقتی هم ازش میپرسم تو بهم علاقه داری یا نه بگو ،جلوی همه میگع اره ،ولی بعد همون اش همون کاسه

سلام لطفا یکی جواب بده من 9ماه عقد کردم نامزدم روز به روز باهام سرده فقط میخوابه میگه از سرکار خستم برمیکرده میخوابه اگر هم میاد خونمون یا تصویری نگیره براش مهم نیست. تازگیا شب پیشم میخوابه هیچ نازی حرفی هیچی فقط‌میگیره میخوابه باید چیکار کنم مشاورم رفتیم گفت مشکل داره شما ها میدونین مشکلش چیه کاشکی کسی باشه راهنماییم کنه

سلام من پنج ماه با همسرم دوست بودیم و خیلی بهم ابراز علاقه میکرد و واسه بدست اوردنم تلاش کرد خیلی عاشقم بود پنج ماه نامزد بودیم و الانم پنج ماهه عقدیم تو این دوران همیشه بهم توجه میکرد و علاقش هم کمتر از دوران دوستی نشون میداد ولی الان یماهه ک خیلی سرد شده و بی محلی میکنه وقتش با دوستاش و بازی کامپیوتر میگذرونه حتی وقتی پیششم. .
خیلی از این بابت حالم بده و چند باری هم حضوری باهاش بحث کردن راجب سرد شدنش و کم محلی کردناش ولی اون چند بار بهونه اورده و میگه فکرم مشغوله مشکلاتمه
منم یه دختر خیلی حساس احساساتیم ک همش گریه میکنم و حالم اصلا خوب نیست. فقط دلم میخاد مثل قبل خیلی عاشقم باشه و حرفای عاشقانه بزنه همیشه لطفا راهنماییم کنین.

سلام من یه ساله که نامزد کردم یعنی بین خاستگاری و عقد هنوز عقد نکریدم
نامزدم ازم دوره تقریبا دو هفته یه بار میاد شهری که هستم چون کارش اینجوریه
بعد خانوادهامون سخت گیرین نمیزارن تنهایی جایی بریم ولی من ازش انتظار دارم که وقتی میاد یجوری همو ببینم ولی اون بیشتر با دوستاشه وقتی شرایطی جور میشه بهم نه نمیگه ولی من بازم انتظار دارم خودش یه کاری کنه که تنهایی باهم باشیم
این انتظارو باید داشته باشم یا خودم حساس شدم؟
و چون ازهم دوریم خب من دوست دارم همش باهاش حرف بزنم حداقل روزی یه بار ولی بعضی وقتا میشه که دو روز زنگی نمیزنه و پیامی نمیده خودش میگه سرش شلوغ بوده خواب افتاده چون کارش سنگینه ولی خب مگه میشه آدم خبری از نامزدش نگیره من هرچقدر مریضم باشم بهش زنگ میزنم حتی بعضی وقتا که بهش میگم مریض شدم نمیپرسه خوبی یا نه انگار براش بی ارزش شدم نمیدونم
میشه راهنمایی کنین🙏🏻
شاید واسه اینکه من خیلی دارم بهش توجه میکنم داره سرد میشه نق میزنم که چرا زنگ نمیزنی و اینا خداروشکر پسر خوبیه ولی حس میکنم براش مهم نیستم

باسللام من الان ی ۱ سالو نیمی میشع ک عقد کردم اولایه عقد خیلی شوهرم خوب بود ولی الان چند وقتهداگ سر ی مشکلی بحث کنیم اصلا حرف نیمزنه میگ حوصله ندارم با اگ من حرف بزنم درمورد رفتارش انتقاد کنم بگم دوست ندارم این رفتارو بعد چند دقیه میگه یا حرف نزن یا برو اون طرف یا هم ک ساکت شو خیلی تازگیا سرد شده خودمم احساس میکنم منو مث روز اول دوست نداره برام کم وقت میزاره دلم میخواد باهاش برم بیرونو بازار و اینجور کارا ولی اون بیشتر وقت شو برا دوستاش میزارع موقع رابطه خیلی خوبع ولی بعد اگ بهش چیزی بگم عصبی میشم خیلی اذیت میشم یا حتا اگ بگم من دبگ میرموخونمون نمیام میگ برو دنبالمم نمیاد بعضی موقع ها شده ۳ شب یا ۵ شب همو ندیدم یا اصلا باهم نخوابیدیم ما ک هرشب باهم بودیم دارم اذیت میشم اگ یمشع منو راهنمایی کنین

سلام
روز بخیر
متاسفانه بعد از گذشت ۳ ماه از آشنایی و مراسم نامزدی روز به روز سرد و سردتر شدیم
البته تنشهایی قبل از مراسم نامزدی هم بود
خانواده خانمم کاملا محترم و خانمم با اخلاق و مودب.
اما متاسفانه
خیلی عجول
عدم توجه به کلام و علائق من
پریدن در حرف و صحبت ها
اهل تکرار کردن خواسته ها در جملات مختلف
اصرار بشدت زیاد در بیان احساسات که همین باعث دلزدگی من شد
به طوریکه فقط ۲ هفته بعد از آشناییمون به هم نزدیک شدیم
این نزدیک شدن و عدم تعادل در بیان کلمات و ابراز احساسات باعث شد من سرد بشم
البته علاوه بر این موضوعات با وجود اطلاعشون از برنامه های روزمره بنده ، مدام ازم میخواست که وقتمونو با هم بگذرونیم و من هم خدایی توی این ۳ ماه ۹۰ درصد اوقات رو با دل ایشون راه اومدم اما خب من چون تعادل در بیان احساساتشون نمیدیدم سرد شدم و هیچ رغبتی به با هم بودن نداشتم .
و از همه مهمتر اینکه ایشون مدام بهانه گیری و تنش ایجاد میکردن
نه اینکه توهین و دعوا باشه اما مدام خواسته هاشون رو که انگار قراره همون لحظه براورده بشه بیان میکردن.
هر چند بارها در لفافه و هم مستقیما گفتم و خواستم و گفتم که تعادل و منطق در شروع آشنایی اهمیت داره و سعی به کنترل رابطه کردم
اما نشد.
دیروز بعد از گذروندن ۲۴ ساعت یکسره به درخواست ایشون و خانوادشون که به منزل پدرم رفتم
و از صبحانه منزل خودمون هم براشون جدا کردم و به یادشون بودم
بعد از اینکه تلفنی گفتم براشون صبحانه جدا کردم هیچ ذوقی که نداشتن هیچ و بدتر اینکه با صراحت تمام گفتن نمیخوام و نیار.
چرا ،چون به عقیده ایشون من نباید تنها صبحانه میخوردم و بعد از ۲۴ ساعت باهم بودن تا ساعت ۳ صبح این مسئله رو تبدیل به تنش دیگری کردن.
من رو خیلییی دوس دارن و خیلی دختر مهربونی هستن اما بسیار کم توجه و یه جورایی نسبت به جذابیت های دنیای اطراف و مسائل بی تفاوت و بدون واکنش هستن.
با وجود نداشتن هزینه خرید خودرو قبل از مراسم نامزدی این مبلغ رو قرض کردم و ماشینی رو به مبلغ ۲۰۰ میلیون تومن خریدم که به رابطمون کمک کنه اما بعد از دیدن ماشین و نشستن داخل ماشین حتی مبارک باشه هم نگفت و اصلا واکنشی نشون نداد ،انگار که این ماشین بوده و چیز جدیدی نیست.
در آخر اینکه نمیدونم الان میمونیم برا هم یا نه اما از شما میخوام اگر نکته ای هست که میتونه بهم کمک کنه محبت کنید و بهم یاد بدین .
تشکر از همیاریتون🙏🌹