سلام من ۱۷ سالمه توی ۱۳سالگی عاشق پسری شدم بهش نزدیک تر شدم هر روز همدیگرو میدیدیم باهاش رل زدم اما دو هفته ای طول نکشید بعد گفت دلیل نمیبینه باهام باشه منم مجبور شدم با کلی سختی ازش بگذرم دو سال بعد بهش پیام دادم من با کسی جز اون رل نزدمو نشد نخاستم اما اون یع رابطه داشت که دختره بهش خیانت کرده بود باهاش حرف زدم دردودل کرد منم رل زدم شیش ماه باهم بودیم من حواس پرتی کردم دروغ گفتم پنهون کاری کردم خیلی اذیتش کردم الانم اجازه نمیده برگردم دیگه دوسم نداره
الان هفت ماهه دارم بهش التماس میکنم که شده فقط یه فرصت بده اما نمیخاد
تورو خدا کمکم کنین من حتی چند بار خودکشی زدم لطفا همراهیم کنین

حالا مایی که عاشق هم بودیم و خانواده ها جدامون کردن چجوری برگردونیم😔😔
و به زور مجبورش کردن با کسی ازدواج کنه که دوسش نداره
و هر روز هردومون شاهد عذاب کشیدن همدیگه ایم

سلام وقت بخیر تورو خدا کمکم کنید من 19 سالمه و کسی که دوسش دارم 28 یک ساله همو میشناسیم و در ازتباطیم البته نزدیک شش ماه کات بودیم ولی برگشتیم به هم الان دو روزه که دوباره کارت کردم رفتارش برام قابل تحمل نبود مثلا ابراز محبت میکرد اما رفتارش گاهی اوقات خیلی بد بود بهم توهین میکرد هر وقت بحثی پیش بیاد من باید برم برای اشتی خیلی دوسش دارم
بنظرتون چیکارکنم تو رو خدا کمکم کنید

سلام من۲۰سالمه دوهفته میشه ازعشقم جداشدم اون پیج منو هک کرده بود وتموم پیام های ک باپسرهای دگ داشتمو دیده بود درسته خیانت به حساب میادولی من قصدخیانت نداشتم بااونافقط دوست مجازی بودیم ولی عشقم هرکاری که کردم قبول نکرد ورابطه بینمون روتموم کرد والان دوهفته اس هرچی پیام وتماس میدم جوابی نمیده سین میزنه ولی جوابی نمیده الان واقعا بایدچیکارکنم چون عشق بچگیم بوده واقعا نمیتونم بدون اون….💔😭

سلام من و رلم دیشب کات کردیم ینی اون کات کرد باهم من 20 سالمه اون 17 سالش سره این کات کرد ک باهم بحث دعوا کردیم یکم دعوا هامون زیاد شده بود و گفت خسته شده دیگه عصابش نمی‌کشه آنقدر بحث و دعوا میکنیم آرامش نداره میخاد آروم بشه آرامش داشته باشه و گفت نمیخاد باهام ادامه بده و از رابطه زده شده و رفت بنظرتون چکار کنم؟؟ برمیگرده؟

ادم اینجور چیز هارو میبینه فقط ترجیح میده لال سه

سلام من یه دخترم و ۱۵ سالمه
من ۵ سال پیش وقتی که ۱۰ سالم بود یکی از پسرای فامیل دورمون عاشقم شد و حتی پیشنهاد ازدواج هم بهم داد و یه سال ازم بزرگتره
البته پیشنهادش رو با نامه بهم فرستاد و منم از طریق نامه براش نوشتم که دوست ندارم و منم نامه ی خودم رو براش فرستادم
بعدا از طریقی متوجه که نامه ی منو وقتی خونده پاره کرده
به نظر شما الان بعد پنج سال دوری چه حسی به من داره؟
خواههههههههههههههههش میکنم هر کی میدونه جواب منو بده🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

دوس پسر سابقم که قبلا واسه تعریف باهاش بودم بعدن کات کردیم من با یکی دیگه رفتم وقتی هم با اون کات کردین اومد گف من ۲ ماه منتظر تو بودم بیا دوبار باهم رل بزنیم منم قبول کردم اولا دوسش نداشتم بعدن نم چی شد که عاشقش شدم وقتی فهمید عاشقشم سرد شد باهام همش بی توجه ای می‌کرد علاقه نشون نمی‌داد حالا ما ۱ ماه هست کات کردیم پن خیلی تلاش کردم که دوباره بگرده ولی نشد انگار بین این که من میخواد یا نمیخواد مونده و منو آلاف کرده من خیلی عاشقشم ولی نم چی کار کنم دیگه به خاطرش رگ زدم . خودمو از پله انداختم پایین دست راستم شکست در کل خیلی میخوامش با اینکه بعد از جدا شدنمون ۳ بار رل زده ولی نمیتونم فراموشش کنم باید چی کار کنم؟؟؟؟

چقد همه اوج شکستا تو سن ۱۸ تا ۲۲ سالگیه(:

*سلام ببخشید من دوست پسرم باهم کات کردیم بخواتر برگشتن اکس قبلیش يعني دوست دختر قبلیش حالا من باید چیکار کنم خیلی دوسش دارم و دوس دارم برگرده پیشم

سلام من از 23سالگی عاشق یه دختر شدم و احساسمو بهش گفتم وقتی که بهش گفتم که میخوامت اول باور نکرد ولی وقتی رفتارمو دید بد فهمید که من واقعا میخوامش بعدش اونم منو خواست بعدش رفتیم توی رابطه قصد هر دو تا فقط ازدواج بود همیشه از قول میگرفت که من ولش نکنم تنهاش منم بهش قول دادم تا آخر کنارت میمونم هرچیم بشه ولت نمیکنم بعدش بهم گفت بیا خواستگاریم من گفتم ب وقتش میام بعدش گفت ثابت کن برام اگه دوسم داری بیا خواستگاریم منم ب مادرم گفتم مادر راضی بود ولی گفت خانواده اونا راضی نمیشه اگه بریم خواستگاری بعدش من ما دوتا هم دیگر خیلی میخواستیم بعدش خبر رسید ب گوش مادرش پدرش خواهرش خیلی اعصبانی شدن راضی هم نشدم که دخترشون بدن بعدش خانواده منم راضی نشدم که برن خواستگاری ولی ما هم دیگر خیلی میخواستیم من وقتی فهمیدم که خیلی منو میخواد بخاطرش جلوی خانواده ایستادم بهشون گفتم یا این دختر یا خودمو میکشم با این همیشه از قول میگرفت که تنهاش نزار با مشکلات چندتا رفیق داشت مدام بهش میگفتن این پسررو ولش کن بزار بره جدا شو ازش یکی دیگه میخواست بیاد خواستگاریش فکر کنم پسر داعیش بود بعدش یه بهم زنگ گفت میخوان بیان خواستگاریم بعدش بهم بهت زنگ میزنم از همون روزی که بهم گفت بهت زنگ میزنم رفت دیگه خبری ازش نشد با این همیشه از من قول میگرفت که تنهاش نزارم تو هیچ شرایط همیشه بهم میگفت اگه تنهام بزاری ولم کنی بری با خبر چ بی خبر بری نمی بخشمت منم با این خیلی میخواستمش دوسش داشتم ولش نکردم چرا چون که اونم منو میخواست ولی خودش بی خبر رفت بعداز یه مدتی یه خبری بهم رسید از طرفش گفته که ب من بگن که نامزد دارم خواستگاریش هم نیومدن منم یا همه حرفاش یاد که همیشه بهم میگفت اگه تنهام بزاری نمی بخشمت ولی اون منو تنها گذاشت من خیلی بهش نیاز داشتم خیلی حالم خراب افسردگی گرفتم مث دیونه ها بودم ب هرکی میرسیدم یه چیزی بهش میگم خیلی ضربه شدیدی به قلبم خرد تو شوک رفتم که چرا این جوری شد با این همه عشق علاقه چرا رفت با این که نامزد نداشت ولی گفت نامزد اسمش فلانیه یه روز تو شهر دیدمش یه پسر بود اونم منو دید بد با خودم گفتم که همین نامزدش حتما نامزدش نبود قرار بود بیاد خواستگاریش ولی هنوز خواستگاریش نیومده بودن منم با روحیه داغون زندگیمو کردم ب امید خدا نشستم که حالمو خوب کنه وسوسه های شیطان زیاد منو گرفتار خودشون کرده بودن که دست ب هرکار بدی بزنم ب لطف خدا در کار های بد موفق نشدم الان حالم کمی بهتر شده چون همه چیزمو ب خدا سپردم هرچی خدا بخواد همان میشه منم راضیم به رضای خدا حالا شما بگین توی این رابطه من نامردی کردم یا عشقم؟ که همیشه بهم میگفت اگه تنهام بزاری نمی بخشمت با این که خودش همیشه می‌گفت خودش اول رفت

سلام مم دختری ۲۰ ساله هستم گذشته ی خوبی ندارم هرکی از راه می‌رسید میگفت دوست دارم ازم خاستگاری ميکرد ولی بعدش میرفت ..تا یک سال باکسی ارتباط نگرفتم تا آبان ماه تو یه عروسی با یه پسری آشنا شدم ازش خوشم اومد خودم بهش پیام دادم ک دوست دارم تا چهارماه خوب بودیم تا اینکه خاستگار قبلیم درمورد پیشش حرف بد زد و اونم رفت حالا اونقد بهش التماس کردم برنگشت حتی براش خودکشی کردم ولی برنگشت تو رو خدا بگید چیکار کنم…میدونم گذشته ام بده ولی این دلیل نمیشه …

سلام من با ی پسر چهار ماه باهم بودیم بعد خودم کم کم بهش بی حس شدم
اونم همیجوربی حس شد بود
بعدش سر ی موضوعی باهم قهر بودیم یک هفته مقصر خدم بود بعد خدوم بهش پیام دادم مثل قبل جوابم داد ولی دیدم انگار جور اول نیس دیگه ادامه ندادم تا پنچ روز بعد خودش پیام داد ک دلم برات تنگ شد و
تااین بهم گفت مخام ببینمت ولی من در جوابش چیزی نگفتم تا روز بعدش به خودم نگفت به خاهرم گفت ک منو خاهر بدرد هم نمیخوریم خاهرم ین حرفا زد اصلن در این جواب اصلن نا امید نشدم این حرفا زد
بعد خودم بهش گفتم این حرفتا ک زدی چی بود اینا اصلن بهم نگفت بود ک ما بدردهم نمیخورم فقط گفت کنارتم فقط وابستم
نشو😔ایا این رابطمون مثل قبل میشه یانه واقعا خیلی دوسش دارم
باهم داخل ی گروه هستم اون وقت ی دختر ک میاد داخل گروه همش گرم میگیرش میدون ک من روش حساسم ینجوری میکن یا نع؟ نمیدونم واقعا
الان سع روز باهم کات کردیم

باز داستان های شما یه دلیلی واسه قهر داره من نه من شش ماه با یه آقایی دوست بودم همه چی خوب عالی از زنگ زدن گرفته از رفت آمد از اخلاق از احساسی که بهم داشتیم من دوستش داشتم اونم همینطور ولی در عرض یک هفته سرد شد نه پیام نه زنگ جوری که دفعه اول که باهم قهر کردیم که کاملا تقصیر ایشون بود من بعد یک هفته بهش پیام دادم گفتم شاید تقصیر من بوده و دلجویی کردم ولی بهت دوروزه دوباره باهم قهر کردیم اونم سر چیزای مسخره که بازم تقصیر ایشون بود ایشون از همون اول قصدش ازدواج بود حتی ما باهم رابطه جنسی به هیچ عنوان نداشتیم الان یازده روزه کات کردیم من یه سه روز اول بهش پیام دادم ولی کلا ایشون نه جواب منو میدادن نه هیچی پیام زنگ هیچی ولی کلا دیگه پیام ندادم بهش ولی چیزی که جالبه برای من اینه که من بهش همون سه روز پیام دادم اگه منو نمیخوای اگه از من متنفری اگه دوست دختر داری یک کلام بنویس یا بگو من دیگه تو رو نمی‌خوام ازت بدم میاد ولی اصلا ایشون جواب منو ندادن بعد ایشون چون نزدیک خونه ما هستن چندین بار دیذمشون من میبینن میرن قایم میشن موندم چرا بعضی از مردا انقدر کوته فکر بی معرفت و از همه بدتر نامرد هستن

سلام عرض شد
من ۳۴ سال سن دارم و در تیر ماه ‍۱۴۰۱ با دختری که ۲۵ سال دارد در تالاری که مشقول به کار خدماتی است دوست شدم
رابطه خوب و گرمی داشتیم از پیامک های صبح بخیر الی تماس ها و شب بخیر ها و بیشتر من بهش محبت میکردم و به قول گفتنی شدیدا هواشو داشتم ولی بعد از گذر ۵-۶ ماه به یکباره گفت که خواستگار براش پیدا شده و میخواهد با او زمان بیشتری بگذراند که او را بیشتر بشناسد و من مخالفتی نکردم با اینکه به خودش هم گفتم که از این موضوع شدیدا ناراحت هستم (البته ناگفته نماند که ما جفتمون میدونستیم که شرایط خوبی برای آینده با همدیگه نداریم)من خودخواهانه جواب ندادم و چون به قول خودش اون طرف میتونست آینده و آرزویی که داشت برآورده کنه با اینکه سخت بود و به خودشم گفتم که سخته برام ولی ناچارم قبول کنم و ازش خواستم که فقط باشه و ارتباطش با من قطع نکنه.
خلاصه بعد از این صحبتها او سعی کرد رابطه اش را با من کم کند درواقع رفتارش مثل قبل نبود و حساسیت من بیشتر شد و یکبار که دیروقت از خانه خارج شد بحثمون شد که کجا رفتی با کی رفتی و….
تا زمانی که من بعد از پیگیری های مکرر از خانواده وی متوجه شدم که اصلا خواستگاری وجود نداشته یعنی بوده ولی رد کرده
اما خودش قبول نکرد و گفت وارد یک رابطه جدی شده و از من خواست که به انتخوابش احترام بزارم
به جایی رسید که ۲۰ روز سراغی ازش نگرفتم و بعد از ۲۰ روز به اسرار تونستم باهاش قرار ملاقات بزارم و حرفش این بود که تصمیمش را گرفته و کسی توی زندگیش بطور جدی هست و من به تصمیمش احترام بزارم و دوستیمو باهاش قطع کنم ( با اینکه فهمیده بودم خواستگار و این چیزها دروغ بوده به روش نیاوردم)
تا اینکه یک قرار شد به خواسته من هم فکر کنه و جواب بده (که ازش خواستم با شرایطی که داره دوستیش با من قطع کامل نکنه)
بعد از چند پیامکی داد و گفت که فکر کرده و نمیتونه با خواسته من کنار بیاد
من تماس تلفنی گرفتم و یک پسر جواب داد و با عصبانیت صحبت کرد که چرا زنگ میزنیو مگه نمیگه نمیخواد و …. و همان شب از همه جا بلاک شدم و نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم
از تالاری که کار میکنه و دوستای تقریبا مشترکی داریم پیگیر شدم و گفتن که دیگه نمیخواد باهات باشه و ظاهرا با یکی دوست شده و …
من هم توی این مدت عذاب کشیدم از نبودش
الان میخوام بدونم آیا امکان داره برگرده ؟‌اصلا شدنی هست ؟ نیاز به کمک شدید دارم چون کل زندگیم بهم ریخته از نبودش و دوست دارم که برگرده یا به طریقی بتونم برگردونمش

سلام من دختر ۱۷ ساله هستم تو مجازی با پسر ۲۴ ساله دوست شدم پسر اعصبی جدی خشن بود با خانوادش اصلا خوب نبود ولی با من مهربون حرف می زد بعد از ۶ ماه در خواست خاستگاری می داد من چون سن کم بود قبول نمی کرد بد چند وقت قبول کرد م پسر رفت به خانوادش گفت اول گفت باشه برات میریم خاستگاری بعد از دو روز گفت نمیرم برات خاستگاری گفت چون اخلاق نداری برات پا جو نمیزارم حال هر دوتا مون خوب نبود داغون شده بودیم حتی به خودکشی کشیده شده بود بعد از ۷ ماه خانواده ها راضی شدن ما الان یک سال ۱۰ ماه باهم دوست هستیم ولی زیاد باهم دعوا داریم ولی باز اشتی می کنیم تا بهش چیزی میگم میگه خودم می کوشم خدا منو مرگ بده همش جدایی اشتی داریم تو یک روز ۱۰ بار دعوا اشتی داریم ولی همین جدایی تحمل دوریش ندارم حتی دوست دارم همش دعوا باهام کنه ولی جدا نشیم مشکلم اینه چیکار کنم برای یک روز باشه خودم تحمل کنم کنترل کنم

من نظرم بعد این همه تجربه اینکه هیچوقت تو رابطه مجازی نرید:)
چه دختر چه پسر
راستی اولش همه خوبن گول نخورید:)
گذر زمان شخصیت واقعی آدم هارو بروز میده:))))🤗

سلام خداقوت بنده ۱۸ساله و اهل قزوین هستم ویک دختری من رودر بازی کلش عاشق خود کردو نزدیک۱سال ازین رابطه میگذره وطرف۲سال ازمن بیزرگتره واهل گلستان هست و الان بایک نفر دیگه وارد رابطه شده که قبلا از ۷سالگی باهم دوست بودن واز۱۶تا۱۸سالگی پسره رفته بودوتواون مدت عاشق من شد و منو عاشق خودش کردو بعد از یکسال رابطه در حد چت نه شماره داشتم نه وویس شنیده بودم ولی عکسش و دارم و یقین دارم که طرف دختره و الان اون هم منو خیلی دوست داره و میشه گفت عاشقم هست ولی با اون پسری که از بچگی باهاش دوست بوده الان با اون تو رابطه هست و الان هم من بهش پیام میدم هنوز همو حضوری ندیدیم ولی خیلی دوستم داره و جذب اخلاقم شده نمیدونم شاید از چهرم یااینکه قدم بلنده خوشش اومده ولی در کل اینطوری و بعد از ۱سال بمدت تقریبا ۹ماه کات کردیم‌و من بدجور دلتنگش شدم و بهش پیام دادم و اونم منو دوست داره ولی عاشق اون پسره بنظر شمامیتونم اون دختر رو عاشق خودم کنم جوری که منو و به اون پسر ترجیح بده یا نه بیخیالش بشم؟ اما احساس میکنم منو خیلی دوست داره درصورتی که هنوز هم و حضوری ندیدیم و نه صدای هم و شنیدیم ببخشید خیلی طولانی شد ممنون میشم که جوابم‌رو بدین❤