خیلی سخته باغ زیبایی که یک عمر براش زحمت کشیدی در عرض یک ساعت جلوی چشمات بسوزه و خاکستر بشه وتو نتونی کاری براش انجام بدی.

سلام همش به خاطره حقوق یک سان شدن زن مرد هست دولت باید از زنها حمایت نکنه که تمام اورگانهای قضای با زنها هستن دولت باید این وات ساب کلا از تو ایران حذف کنه قدیما اینجور بود تا مرد اجازه اب خوردن نمیداد زن نمیخورد الان باید از زن اجازه اب خوردن هم بگیری تمام این اتفاقها هم مال مردم بی پول هست اول پول دوم وسوم هم شده پول زنها اینجور خراب میکنن من میگم اول باید دولت از پشت زن بیرون بیاد چون زنها دارن مملکت هم خراب میکنن

مردا خیانتکنن عیب نداره زنها خیانت کنن عیب داره ما موضوهای مهم را ول کردیم چسبیدیم به چیزهای الکی از صبح تا غروب

سلام من الان دوازده ساله که باخانمم دارم زندگی میکنم قبل از بچه دارشدنمون یه بار بهم خیانا کرد بخشیدمش ولی بعد بچه اول بازم بهم خیانت کرد بازم بخشیدمش ولی گف به کسی نباید بگی مخفی نگه داشتم ولی خیانت اولی روبه خونوادش اطلاع دادم بعد بچه دوم کلا بامن سرد شده بهم میگه اگه اعتماد نداری بهم باهام زندگی نکن کلا نسبت بهش مشکوک شدم مخصوصا وقتی که تو اینستا شبا توگوشیه واز خودش عکس موباز ونیم تنه لخت میذاره کم کم دارم به طلاق فکر میکنم وضعیت مالیمون هم متوسط به پایینه تو درو همسایه موباز میگرده بهش تذکر میدم ناراحت میشه بنظرتون چیکار کنم بی اعتمادی نسبت بهش وسرد بودنش نسبت به من زندگیمو مختل کرده ازتون راهنمایی میخوام

سلام زنم دوسال با ی خانوادهای رفت آمد داشت بعد دوسال خیلی تغییر کرد گوشیش دست من بچها نمی‌داد رفت آمد با خانواده برادراش وخواهراش نداشت بعد کمکم مشکوک شدم باش بعد فهمیدم که رابطه داره با همون پسر خانواده توهم زن و بچه دار عکس پسره زیر لباسهای پیدا کردم تماس تصویری و صوتی چند بارازش فهمیدم کار به طلاقی کشید دوتا بچه ی پسر ی دختر دارم او خیانت کرد در حق من و بچها هنوز هم رابطه داره نمی‌دونم چه کار کنم دارم عذاب میکشم حاضرم به مرگ خودم فکر بچها هستم نمی‌دونم چکار کنم

خب اینجا کلی افراد اومدن راز زندگیشونو گفتن و مشورت خواستن . کاملا درک می کنم این فشار روحی شما رو ولی بدونید اینجا چیزی جز نظرات اشخاص نسبت به موضوع و گیج شدن شما عایدتون نمیشه شما باید خودت تصمیم بگیری حرف دیگران نباید در شما تاثیر بگذاره اساسا موضوع خیانت زن بسیار دردناکه و برای مردان غیرتی غیر قابل تحمله ریشه این موضوعات هم که زیاد شده متاسفانه شبکه های اجتماعی و ماهواره خصوصا فیلم های ترکی که مرج اینگونه مسائل هست می باشد من هیچ توصیه ای ندارم و با کنکاش بشدت مخالفم چون خودتم نابود میشی حدیثی هست از معصوم میگه اگه پردا ها کنار بره برادر برادر را خاک نمی کنه خود ما هم بی عیب نیستیم در قرآن جواب همه این مسائل گفته شده دنیا دار مکافاته خیلی باید مراقب رفتارمون باشیم

سلام دوستان خیلی داغونم من با خانومم خیلی خوب بودیم 6 سالع ازدواج کردیم و چند سالی هست به خاطر حرف های که به خانوادم میگه دعوا میکنیم ایشون زبونش خیلی زخم میزنه منم عصبی میشم دعوا کردیم کتک زدم و خیلی وقتا گفتم راضی نیستی طلاق بگیر ولی اون به قول خودش چون دوستم داره وایستاد منم دوستش دارم و چیزی کم نزاشتم تو زندگی خدا رو شکر همه چی داریم اما یه ماه قبل دعوا کردیم و گفت میرم خونه بابام منم گفتم برو دیگه طلاق میگیریم و پیام دادم وسایلاتو میفرستم دیگه نمیشه زندگی کرد فقط میخواستم تنبیه بشه بعد یه هفته بهش پیام دادم و صحبت شروع کرد به اینکه حالم بده و فلان افسرده شدم بعد تعریف کرد 5 روزه با یه مرد تلفنی صحبت میکرده و پیام و درد دل و یک روز میر سر قرار و اونجا که یارو بهش دست میزنه شروع میکنه به التماس که دست نزن ازار نده و اون هر کار کرده تا راضی کنه ایشون میگن راضی نشدم و بلاخره اومدم و متنفر شدم و به ون گفت که بگم میبخشی الان من اینقدر ذهنم داغونه همش درگیر همش غصه من ناموس کسی رو چپ نگاه نکردم تا حالا و برام سنگینه واقعا نمیدونم چی میشه ایشون تا حالا هیچ موردی مشاهده نکرده بودم واقعا و الان در شوک هستم ادامه دادن برام سخته ایشون 21 سالشه و من 31 روانم خراب شده یه دختر 2 ساله هم دارم

دلم خون

هرچقدر مدت زندگی زناشویی تون بیشتر باشه و هرچقدر زنتون در گذشته مهربانتر و خوبتر باشه ، خیانت به مراتب غیر قابل تحمل تر میشه.

سلام
دوست داشتم یجا هم شده حرفمو بزنم تا نترکیدم
حقیقتش یکیو دوس داشتم هیچوقتم براش کم نزاشتن ، راهمون از هم دوره، دوبار خواستگاری کردم باباش بهم جواب نه داد و کل ارتباطمون برا همیشه قطع شد ، کل اون ۴۰ روز زندگیم داغون شد ۴ مرتبه سعی کردم خودکشی کنم ولی هربار نجات پیدا کردم
ولی دوباره از طریق ایمیل باهاش ارتباط برقرار‌ کردم اولش میگفت نمیخامت و … ولی یکم ک گذشت خودش اومد سمتم دوباره ، بعد چنروزش فهمیدم یچیزی این وسط هست فهمیدم با یکی دارن دل میدن ، اونشب زنگ پسره زدم فحشش دادم ، شبش بخشیدم و حلاش کردم چون سوره ای باز کردم و همونجا بخشیدمش ، گفتم فردا اونو میندازم بیرون خوشم ازش نمیاد و…. صبح دیدم خودمو حذف کرد🙂
یه هفته گذشت کامل پاکش کرده بودم ولی اومد گفت نمیخامش واقعا نمیتونم ببینم کسی لخت منو ببینه و … گفت ک خواب دیده ، بعدش جلو چشمم پسره رو از زندگیش بیرون انداخت ، همچیو هم دیدم پسره هم میگفت من بوست کردم و دستت گرفتم توهم بوسم کردی و باز گفت بغلت کردم ، گفت حلقمو هم قبول کردی چرا وابستم کردی ، چرا اومدی و گفتی دوست دارم ، خودمم تقریبا همین چیزارو میدونستم ، ولی میدونین دوسش ندارم واقعا ولی بخاطر خدا بخشیدمش و آیه ای ک باز کردم ازم خواست کمک کنم و منم کمک کردم ولی میترسم بازم تکرارش کنه ، میترسم باهم ازدواج کنیم با اینکه نمیدونم باباش دوسه سال دیگ ک درسم تموم کنم و برم سرکار قبول میکنه یا ن
ولی میترسم باز بهم خیانت کنه ، میشه نظارتتونو بگین لااقل بدونم حرف دیگران چیه ، واقعا نمیتونم با کسی حرف بزنم ک ابروی اون بره 😔

سلام دوستان ب من کمک کنیدرن من بعداز۱۰سال زندگی باوجود۲تابچه بهم خیانت کرده وقتی ثابت کردم میگه ببخش منم جبران میکنم وگرنه خودمومیکشم ب نظرشما باهاش چیکارکنم

سلام من 23 سالمه با خانومی دوستم که بعد چن سال فهمیدم بهم خیانت میکنه . بهش گفتم گفت ثابت کن منم چت هاشو نشون دادم بعد گفت اره فقط حرف میزدم ولی الان فهمیدم رابطه سکسی هم داشتن چیکار باید کنم میخوامش ولی میدونم نمیخواد منو دیگه نظرتون چیه ابروشو ببرم

فقط کامنتای اقایون رو ببین.اقایون محترم میبینید خیانت طرف مقابل چقدر برا آدم سنگین و زجرآور و تحقیر کننده اس؟ولی شماها به بهانه های واهی و بخاطر هوس میرید خیانت میکنید یا صیغه و چند همسری رو انتخاب میکنید،بخدا زن هم آدمه عذاب میکشه،نکنید اینکارو،صیغه و چند همسری دلیل درست حسابی میخواد و دلیلش خوش خوشان اقایون نیست

چرا تو خود مرد علت خیانت اول بررسی نمیکنید، 90درصد زنها دنبال خیانت نیستن اونم تو ایران مگه شوهرشون مشکل رفتاری جنسی و…. داشته باشه، اول تو مرد جستجو کنید بعد برا زنها روزه بخونید.

من زنی هستم سه میلیارد پول توبانک دارم مال خودمه الان شوهرم فهمیده به نظرشماشوهرم می‌تونه شکایت کنه پولموببره

سلام مم دوساله ازدواج کردم تا الان خانومم با سه نفر رابطه سکس داشته که خودم دیدم و مچشو گرفتم نمیدونم الان چیکار کنم

سلام وقت بخیر من و همسرم ۷ ساله ازدواج کردیم تو این سال ها نزدیک به ۷ تا ۸ بار مچش رو گرفتم که داره به پسر های غریبه پیام میده هر بار هم میگه گوه خوردم و دیگه اینکار نمیکنم و منم بخشیدم الان به صورت پنهونی رفتم تو گوشیش تا با تلگرام با ۳ الی ۴ نفر دوسته بنظرتون چیکار کنم؟

منم همسرم خیانت کرد بعد از ۱۴ سال زندگی مچشو گرفتم ولی اول زیر نظرش گرفتم تا بهم دروغ نگه یک پسر ۱۳ساله هم دارم دیگه نمتونع بازیم بده اول که چپ راستش کردم تا جای که جا داشت زدم بعدش فرار کرد رفت خونه باباش گفتم برو هر 00000000 میخای بخور خونه من جای 0000 نیست اعصاب روانم بهم ریخت من اگه سرم بره غیرتم نمیره رفت گوزشو گم کرد الانم افتاده به گوهخوری تا آخر عمرش باید تاوان پس بده من هیچوقت نمیبخشمش روزگارش سیاه کردم آبروشم بردم برام مهم نیست چی میشه 00000000000000000000000

سلام من با دختری ۴ سال تو رابطه بودم هیچ بدی کمی واسش نذاشتم و اون کل ۴ سال ادعا می کرد عاشقمه یکروز گفت دیگه نمی خوان باهات باشم بی دلیل و گفت به خاطر کس دیگه نیست و من الا بعد ۱ ماه فهمیدم با صاحب کارش وارد رابطه شده هم جنسی هم عاطفی با این که همه اولین تجربه هاش با من بود سریع فراموش کرد من یک بارم بهش خیانت نکردم الان نمی دونم چیکار کنم

من یک دختر ۱۲دساله هستم که پدرم ۳ سال بود داشت به مادرم خیانت می‌کرد من واقعا به فکر این بودم که قراره چه بلایی سرمون بیاد بعد تموم شدن خیانت پدرم که دیگه کاملا این جریان تموم شد مادرم به خواطر انتقام از پدرم مامانمم به بابام خیانت میکنه من حتی یه خواهر ۴ ساله دارم اسمم ستایش هستش لطفا خواهش میکنم بهم کمک کنید من حتی اونقدر به این قضیه فکر کردم فک کنم روانی شدم فقط اینم بگم من در این سن بدون اجازه ی کسی نمیتونم مشاوره بگیرم

سلام
تو این مملکتی که ما زندگی میکنیم چیزی هست به نام غیرت زنی که به مردش خیانت میکنه بچه که نیست اگه بچه بود ازدواج نمیکرد پس نمیشع گفت اشتباه کرده ایشون انتخاب کرده که خیانت کنه ما ایرانیا چون غیرت داریم پس بخشیدن زن خیانتکار اصلا کار درستی نیست حتی در کشورهای اروپایی هم خیانت را نمیبخشن خیانت آخرش طلاق هست والسلام و هیچ توجیهی ندارد

سلام من ۱۴ سالمه پسرم برا مسافرت خانوادگی دو ماه رفته بودیم رامسر مامانمم عاشق رامسرو حال و هواش هتل گرفتیم و ….
یه روز دیدم میخوام سرک بکشم تو گوشی مامانم مامانم پا میشه میره
مورد زیاد دیدم اینطوری
مامانمم بیشتر تو اینیستا

بعد چند روز مشکوک شدم شدیددد مثلا ما میرفتیم بیرون مامانم میگف نه من میمونم خونه حوصله ندارم بعدرکه بر میگشتیم با ارایش غلیظ اینا بود حالا ولش

انگار پیج اینیستا مامانم کاریه و منم قبلا براش پست میساختم
و رمز و یوزر نیم اکانت مامانم سیو بود گفتم وارد اکانتش شم ببینم چه خبره و همین که باز کردم فشارم افتاد خواهرم نگهم داشت از هوش رفتم یعد که بیدار شدم از شدتییییی که عصبی بودم رفتم تو واتساپ بهش اسکرین شات رو فرستادم و گفتم خیانتکار و بی لیاقت بابا چی برات کم گذاشته و یود و فلان و…

و کار منم اشتباه بود که یهو بهش گفتم

اونم بهش شوک وارد شد و به فکر خودکشی زد بعد کلی گریه و بهم میگف من اشتباه کردم باید تاوانشم بدم(خودکشی) بعد من خییییلی دلداری دادم گفتم بخدا از ذهنم پاک میکنمم و اصلا بهش فکر نمیکنم و بخشیدمش واقعا از ته دل و الان بعد دو ماه اونروز تلگرامشو باز کردم و دیدم پیامارو ک اصن دهنم باز موند میگف خدایا مرسی که تورو جلو راهم گذاشت بابام هم اوام و جاهل نبود اگاه و قشنگ فرهنگی و عاقله و مامانمم خیلی دوست داره

منم که دیدم پیامشو دیگه بهش هیچی نگفتم فقط رفتم تو وات گفتم بهش به ارومی ( مامان جون هنوزم بابا نسبت بهت بی توجهه ؟) گفت نه عزیزم منو باباب عاشق همیم و یجوری گفتم که متوجه اشتباهش شده باشه از اون روز هم شمارشو وارد تلم کردم هرچی میفرستخ به کسی من میبینم و واقعا تموم کرده و الا ۱ ماه گذشته

ولی. وقتی یاد اون اتفاق میفتم حالم بد میشه

یه خواهرم دارم ۱۲ ساله به اون نگفتم ک ذهنش درگیر نشه

من با این سنم زوده هنو این چیزارو تجربه کنم

الان من محبتم مثل قبل با مامانم نیس یه حال بدی بهم دست میده دست خودم نیست ها

اگه میتونین کمکم کنین🙁

سلام
ببخشید من یک سوال دارم.
من و همسرم ۲۰ ساله که ازدواج کردیم و تا شش ماه پیش خوشبخت خوشبخت بودم تا اینکه همسرم رفت تو صفحات فیسبوک و کم کم اخلاق و رفتارش عوض شد . ما ده سال پیش به آلمان آمدیم و مشکلات مالی مان کم شد و روز به روز بهتر شد . همسرم زیبا و وفادار بود . ما دو تا دختر ناز داریم ۱۴ و ۸ ساله من خودمو خوشبخت ترین مرد دنیا میدونستم تا اون موقعی که همسرم فیس‌بوکی شد و در گروه ها عضو شد . کم کم دیدم توجهش از من کم شده و اینهم بگم که عاشق منه حتی الان . خلاصه بعد از چند ماه فهمیدم کسی که با کمتر کسی ارتباط داشت و اگر هم داشت بستگان من بودند در آلمان دیگه تبدیل شده به کسی که هر روز عکس پروفایلش رو عوض میکنه و شروع کرده به لاغر کردن خودش از ۱۰۸ کیلو در عرض شش ماه خودشو تبدیل کرد به ۷۸ کیلو و زیباتر شد . من که از هر جایی بی‌خبر بودم گفتم الان که لاغر شدی شکمتو عمل کن برو ایران عمل کن بیا البته با پیشنهاد اولیه خودش . قرار شد بره ایران . در زمان کرونا نمی تونست بره ایران چون واکسن نزده بود و از طرفی تمام خانوادش ایران هستند و گفتم دو سال اونها رو ندیدم گفتم واکسنت بزن بعد برو عمل کن یعنی دو بار برو ایران در یک سال . مدتی گذشت دوستای فیسبوک ولش نمی کردند در واقع دست انداختند روی زندگی من و هر روز دور و دور تر شد اما از من راضی تر از گذشته بود . دیگه تقریبا تو مرحله شک افتادم و منی که حتی عادت به خوادن کامنتها نداشتم رفتم دیدم که چطور عکسهای پروفایل رو رقم به رقم عوض میکنه و مرد و زن براش بوس و تحسین می‌فرستند. دیگه تقریبا مطمئن بودم زنی که با من می خوابید و با من بیدار میشد صبح زود رای ورزش بیرون میرفت و تا ظهر نمی آمد از دو ساعت کشید به ۴ ساعت و هر روز دوستان جدید فیس‌بوکی . با یک روز با خودم فکر کردم شاید نیاز داره کمی بهش آزادی بدم تا از این زندگی که چند بار بهم گفته بود خسته شده دربیاد و گفتم رفتی ایران بیشتر پیش خانوادت باش و از اونجایی که می گفت دوستهای میتینگی فیس‌بوکی در ایران دور هم جمع میشن بهش گفتم برو تو جمعشون خوش بگذرون. با خودم فکر کردم با این فضایی که دارم بهش میدم کمی با من احساس بهتری داشته باشه. تا اینکه یه روز تحمل نکردم و رفتم تو مسنجر و بله دیدم با یه نفر در ایران دل و قلوه داده و کلی قول و اینکه حتی از بهش گفته که ما داریم از هم طلاق میگیریم و اونهم یک نفر در شهرستان که به گفته خودش وضعیت مالی خوبی داره هست .
بعد از خوندن صحبتهاش که مکالمه چند روز آخرش بود دیوونه شدم چون از قبل شک کرده بودم که ارتباط داره و ازش چندین بار به صورت داوطلبانه خواستم بگه که اگر داره با من راحت باشه که منم خودم آماده کنم و اگر قصد داره آزاد زندگی کنه منم یه فکری به حال خودم و بچه هام که مهمترین هستند بکنم ولی گفت نه هیچ ارتباطی ندارم . اما دیگه دیر شده بود من خودم همه چیز رو خوندم که قرار بره ایران و کلی ماجرا با هم داشته باشند بماند که در کامنتاشون چیزایی خوندم که ادامه زندگی رو برام سخت کرده . چند روزی دعوا و بحث داشتیم . و بالاخره گفت آره دو ماه است که عاشقشم ولی تو هم دوست دارم میگه من به تو ظلم کردم ولی به من فرصت بده فراموشش کنم .بهش گفتم من برای تو مرد بدی بودم گفت نه گفتم بهت خیانت کردم گفت نه گفتم عاشقت نبودم گفت چرا منم عاشقتم و دوست دارم بدون تو میمیرم ولی این همسر تا دوماه پیش عاشق من می خواد بره ایران جایی که همیشه بهانه ای برای رفتن و دیدن خانوادش داره و من نمی تونم اینو ازش سلب کنم .جایی که الان یک مرد عاشق منتظرشه و همسرم هم کتمان نمیکنه میگه من به خودم آسیب میزنم ولی با تو میمونم . اما من دیگه نمی تونم اون همسر سابق را با این قیاس کنم و بعیده بدون شک و تردید تا آخر عمرم سر کنم. لطفا فقط به من راهنمایی کنید چه کنم ؟چطور با این قضیه کنار بیام ؟ میشه یا نه؟ چطور ؟ لطفا کمک کنید .

قربون خودم که ازدواج نکردم و با هیچ مردی ارتباط ندارم. یادم باشد شرط ازدواجم اشتراک اکانت های شبکه های اجتماعی و گوشی بدون رمز باشه. البته این جامعه رو خود شما مردا ساختید که اجازه می دید خانم تون به بدترین وضع در مهمونی و در بیرون از منزل حاضر بشه. حجاب کامل خیلی احتمال فساد در زن رو کاهش میده چرا که اول خود زن از حجابش آرامش میگیره

سلام من هم متاسفانه چند وقتی است که متوجه شدم زنم بهم خیانت میکنه با اینکه من با صداقت تمام زندگی کردم مچش گرفتم وبهش گفتم کلی دعوا ولی بعدش اصلا نمیتونم با این قضیه کنار بیام از کجا معلوم دوباره اینکارو نکنه حتی اگر بخوام خودمو راضی کنم

سلام من وخانمم بی اقرار یکی از عاشق ترین زوج های روی این کره خاکی بودیم و زندگی رو از صفر در عرض ۲سال به بهترین سطح مالی رسوندیم ولی تنها اشتاه ما این بود که تجربه نداشتیم و کل این درامدمون رو در راه های درست سرمایه گذاری نکردیم و دوم زدیم تو عشق وحال های کاذب با دوستان هم رده خودمون خانم من اصلا نه اهل مشروب بود نه پارتی که من تاسفانه چون خودم در دوران مجردی بسیار اهل این مسائل بودم یواش یواش شروع کردم به همون سبک مجردی زندگی کردن فقط در کنار عشقم خلاصه خدا یه پسر دسته گل بهمون داد ولی بعد از اون شروع کردم به رفیق بازی و پارتی های مختلط وخانم هم اوردم با خودم توی این سیستم هر هفته حتما باید مشروب میخوردیم و پارتی میکردیم خانم هم به خاطر این که من ناراحت نشم هم فاز من شد متاسفانه رفته رفته داخل مهمونی ها شروع شد به مصرف ماریجونا ولی بازم ما مسخ عشقمون چنان با هم بودیم و میرقصیدیم و از هم لذت میبردیم که زبان زد تمام ادم های اون جم بودیم.
رفته رفته من ساز پرکاشن که در زمان مجردی میزدم رو وارد پارتی ها کردم و از همون جا بود که به خاطر لذت بردن دوستامون من دیگه چشم تو چشم ودست تو دست عشقم نبودم و تا مشروب میخوردیم تمام فکر و ذکرم شد پرکاشن زدن و خانم من که بی تردید یکی از زیبا رو ترین دختران این سرزمین هست مثل رقاصه های کاواره باید اون وسط تنها میرقصید و رفته رفته اختلاف های ما شروع شد اون بنده خدا همیشه قبل مهمونی ها به من التماس میکرد پرکاشن نیار ولی من احمق نمیفهمیدم چی میگه و با دعوا و اوقات تلخی کار خودم رو انجام میدادم این پروسه ۵ سال طول کشید و خدا یه دختر دسته گل هم بهمون داده بود ولی هر روز چه از لحاظ مالی چه عشقی از هم فاصله میگرفتیم ولی غرور احمقانه و طرز فکر مریض من و دختر معصومی که حالا یه مشروب خور قهار تبدیل شده بود حالیمون نبود داریم چه با عشق نابمون میکنیم و در این ۵ سال بسیار شکست های مالی بدی رو تجربه کردیم تا یه جا با این عقل مریض تصمیم به مهاجرت غیر قانونی به یک کشور اروپایی گرفتیم ومتاسفانه تقریبا تمام دارایی مالی مون رو به فنا دادیم وتو ترکیه با دو تا بچه و پاسپورت تقلبی گیر کردیم و تا ۳ ماه ممنوع الخروج شدیم تا بتونیم برگردیم به ایران خلاصه خدا تو اون غربت بد جوری هوامون رو داشت و تونستیم بعد از کلی مشقت به ایران برگردیم ولی دیگه هیچ سرمایه ای تقریبا نداشتیم و دوباره شروع کردیم به همون مسیر اشتباه و احمقانه و فکر میکردیم خیلی خفنیم غافل از این که تمام اون دوستانی که فکر میکردیم معتمد ترین دوستامون هستن و از موقعیت بی پولی ما به وجد اومده بودن چه نقشه ها که در سر برای ما نمی پروروندن لازم به ذکر است بعد از برگشت ما نه خونه ای داشتیم چون تمام لوازم خونه و زندگیمون رو قبل ترکیه رفتن فروخته بودیم و در یکی از همین پارتی های شبانه با یه مرد به ظاهری اراسته وموقعیت اجتماعی بالا اشنا شدیم و با چنان استقبالی از طرف وی برای حل مشکلات ریز ودرشتمون مواجه شدیم که فکر میکردیم خدا فرشته نجاتش رو برامون فرستاده و اون شیطان به محض این که متوجه شد ما مشکل مسکن داریم به بهونه صحبت کردن ما رو به یک منزل لاکچری و مبله برد و در اخر به من اصرار کرد به خاطر بچه های کوچکت تا هر وقت مشکلت حل شه این جا بمونید و من به این خانه احتیاج ندارم و شما روح به این خونه میدهید و من احمق ساده متوجه نیت شوم و نقشه کثیف این حروم زاده نشدم وبه خاطر اطمینان تمامی که به عشقم داشتم به هیچ چیزه بدی فکر نکردم داستانش طولانی هست چنان این مرد به ما وخانواده ام میرسید که هروز دعاش میکردم ما ۶ ماه تو اون خانه لعنتی زندگی کردیم و انگار خدا شرایطی رو برای کار و مسکن من فراهم کرد که تونستیم از اون جا بریم ولی عشق من به یه دختر پرخاش گر و عجیبی تبدیل شده بود و ما همچنان دنبال پارتی کردن و مشروب
من یه دوستی داشتم که از همون اول زندگیمون اون هم ازدواج کرده بود و ماهمیشه شب وروز رو با هم سپری میکردیم تقریبا جای برادرم بود و بعد از برگشت از ترکیه احساس میکردم داره تا میتونه کمکم میکنه که دوباره به زندگی برگردم نوشتن این یک سال ونیم اخر و چه اتفاقات و مهمونی ها و پارتی اخطار های عشقم که به من میگفت دوستت به من نظر داره و من احمق با هاش دعوا میکردم این چه حرفیه توهم زدی گذشت این اوخر عشق قشنگم تبدیل شده بود به یه مادر پرخاشگر و الکی با من دعوا راه مینداخت و نمیدونم چی شد و خدا چه جرعتی و چه جسارتی تو وجود این دختر قرار داد یه شب بعد از این کلی من رو اماده کرد تصمیمش رو گرفته بود من همون شب دنبال ردیف کردن وسایل پارتی فردا شبش بودم که دنیام رو سرم خراب شد شروع کرد ازاون خانه لعنتی گفتن که همون شبهای اول که نشسته بودیم و من به همین دوست صمیمیم هم گفته بودم بیاد به مشروب خوری و اون صاحب خانه حروم زاده هم دعوت کرده بودم یه شیشه ویسکی رو تا ته خوردیم و حال دوستم خراب شد وسط بزن و برقص لب همسر من رو بوسید و من احمق فکر کردم از روی مستی این کار رو کرد از دست قضا خونه دوستم توی همون اپارتمان بود و وقتی حالش بد شد به خانه خودش بردمش تا بیشتر ابرو ریزی نشه و چون خانم دوستم پیشه خانم من بود اصلن به هیچ چیزی فکر نکردم و اینقدر تمرکزم رو روی خوب کردن حال دوستم گذاشتم که حتی نفهمیدم خانم خودش هم اومده بود خونه خودش این بود شروع ما جرایی که بزرگترین زلزله زندگیم رو رقم زد و همسرم با این که من کوچکترین شکی هم بهش نکرده بودم و همچنان سرخوش از پارتی های پیش رو یک شب نمیدونم خدا چه رویی بهم کرد و چه جوراتی در دل این دختر گذاشت که من رو نسبت به همی چیز های دورو برم اگاه کرد
اون شب لعنتی وقتی من همسرم رو تنها میزارم اون شیطان حرام زاده به همسر من به زور تجاوز میکنه و اون حتی تا دم خودکشی پیش میره ولی یه لحظه به خاطر بچه ها منصرف میشه و از ترس این که من خون خونریزی راه نیندازم سکوت اختیار میکنه من احمق هم از همه جا بی خبر شروع کردم با همون حروم زاده ها هر شب پارتی و اون کثافت نقطه ضعف من که مست کردن و گل کشیدن بود پیدا کرده بود و همیشه اینقدر مشروب های مارک تو مهمونی ها میاورد که همه از خود بی خود شن و ۲ بار دیگه تو مدت ۶ ماه با خراب کردن حال من از همسرم سوئه استفاده میکنه و خدا رو شکر کاملا اتفاقی ما تونستیم تو بد ترین موقعیت زندگی از اون خانه برویم و خدا روشکر ویروس کرونا که برای همه ذلت بود برای من نعمت شده بود وخود به خود از اون شیطان فاصله گرفتیم ولی همچنان در پی پارتی با دوست عزیز تر از برادرم و همچنان تو همان فاز بعد از گفتن این موضوع توسط همسرم تمام دنیا برام تو یک لحظه تمام شد و بدترین شب زندگیم رو تجربه کردم وگفتم باید از هم جدا شیم واین مشاجره ها چند ساعتی طول کشید ولی بعد چند ساعت اول به خاطر بچه هام و کمی فکر گفتم بزار یه کم زمان بگذره تا بهتر تصمیم بگیرم خیلی فکر کردم ومتوجه شدم خود احمقم دو دستی الماسم رو که زیباترین و پاکترین و ناز ترین دختر دنیا بود رو بادست های خودم به این منجلاب گرفتار کردم و هم به روحش وهم جسمش اسیب وحشتناکی وارد کردم و باز با خودم فکر کردم این میتونست به من نگه چزا اینقدر بازم من رو محرم رازش دونست حتی به قیمت از هم پاشیده شدن زندگیش یواش یواش به خودم اومدم وباهاش شروع کردم به گریه کردن و هم دردی و وقتی اون متوجه شد حالم داره بهتر میشه سر از رازی وحشتناک تر و جانسوز تر رو برام برملا کرد بله همون دوستی که به خاطر خوب کردن حالش این مصیبت سرم اومده بود این اخریا به خاطر این که همچنان یه مقدار مشکل مالی داشتم و کسی که از صفر خودم وبا پیشنهاد خودم به اون منطقه و به اون کار اورده بودمش و بسیار وضع مالیش عالی شده بود و دقیقا عزیز تر از برادرم بود و به خاطر صمیمیتی بی حد وحز با همسرم شروع میکنه یواشکی درد دل کردن و همسر بیمار روحیه من که میفهمیدم قاطی کرده ولی همش دنبال مست کردنش بودم وهمش گل زدن بودم این حروم لقمه بعد از شروع کردن وخرج کردن های مخفیانه نیت کثافت خودش رو اجرا میکنه و این دختر رو کاملا در ورطه نابودی کامل شروع میکنه به کشوندن خلاصه همسر زیبا و پر انرژی من داشت تبدیل میشد به یک دختر گوشه گیر پرخاش گر بی روح و فقط نمیدونم چه چیزی از ته عشقمون مونده بود که یه لحظه به خودش میاد و من رو از اوضاع پیرامونم اگاه کرد و من بعد از کلی چلنج با خودم متوجه ایراد کارم شدم همه این مشکلات فقط وفقط به یک علت اتفاق افتاد تازه الان که فکر میکنم خیلی جاهای بد تر از این موضوع میتونست اتفاق بیوفته که خدا تیر غیب رو از بیخ گوشمدن گذرانده بود ولی دیگه خود خدا هم خسته شده بود وتنها دلیلش این بود که من خدا رو یادم رفته بود کلن یا مشروب میخردم یا کفر خدا می گفتم الان ۳ هفته است خدا رو حس میکنم پیدا کردم ونمازم رو که مسخره میکردم رو شروع کردم و دیگه هیچ وقت تا اخر عمرم نه لب به مشروب میزنم نه هیچ کثافت دیگه ای و در اوج عشقم یه دردی تو سینه دارم که فقط از خود خدا طلب میکنم خوب شه و اون دختر معصوم رو بتونم به اون چه لیاقتش رو داشت والان که من رو اگاه کرد برسونم عزیزان این داستان زنگیم رو برای این نوشتم شاید یه گمراهی مثل من بخونه و بتونه قبل از زخمی شدن عشقش و ناموسش به خودش بیاد و این اتفاق براش نیوفته و هر انسانی که تو قلبش میدونه انسان هست برای جفتمون و بچه های نازنینمون دعای خیر کنه به امید روز های طلایی برای هممون

سلام
منو همسرم زندگی خوبی رو حدود ۶ ساله باهم شروع کردیم و علیرغم همه سختیاش، دوتایی پشت هم بودیم و زندگی رو ساختیم و تقریبا هیچ جا همو تنها نذاشتیم. البته از همون اول گاه تماسهای دوستانه وعجیبی در ارتباطات همسرم متوجه میشدم ولی به حساب شیطنت و روابط سابق قبل از ازدواج میذاشتم.و فکر میکردم برای کات کردن بعضی مسائل و افراد احتیاج به زمان داره که حتما خودش مدیریت عاقلانه ای میکنه.
اما یکبار بخاطر شک عجیب و غریبی که بمن پیدا کرد و واکنش بسیار تند و کاملا غیر عادی نشون داد برام سوال شد چه چیزی در درونش میگذره که تا این حد واکنش تند فاجعه باری داره
و همین باعث شد به رفتارش دقت کنم و بعد دیدم گوشیهاش دارای آثار تماس با زنهایی دیگه هست که حتی مشکوکم کسانی رو که برای کار به محل کارش دعوت کرده، از همینها باشه.
و بعد متوجه شدم بطور متناوب شاید عادتی، عضو چت روم هایی هست که به اونها سرک میکشه و من اینو کاملا میفهمم.
چه کنم؟

الان که دارم اینو می نویسم متوجه شدم. زنم بهم خیانت کرده وبا یکی رابطه داره دنیا رو سرم خراب شده نمی دونم چیکار کنم هنوزم بهش نگفتم که من فهمیدم تورو خدا کمکم کنید چند روزیه فقط دارم گریه می کنم خیلی حالم گرفته صزح تاشب جون می کنم تا زندگیم درست شه حالا با من اینکارو کرده یه بچه ۴ساله ام دارم