سلام خوانمم به من خیانت می کنه جای زندگی می کنیم همه می شناسه یعنی من درا تش می سوزم.حیران ماندم چه کنم.۳تا بچه کوچک داریم.اروزو داشتم اینهارا به ثمر برسانم..ولی صبرم سرآمده.هرروز میمیرم.زنده چه.نگران پسرامم.زیر دست مردوم نیوفته تنها امیدم اینهااست..هرجا میرم کارکنم.من راانجا به هرراهی بی ابرومی سازه.رانمای کنید

با سلام دکتر من زنم میدونم بهم خیانت کرده کلا تغییر کرد ازخونه راخالی میکرد بچم میبرد خونه مادربزرگش به تلفن من بدجواب میداد همیشه استرس داره هرچه بهش میگم گردن پمیگیره ایا دوباره خیانت میکند.

سلام من ۳۲ سالمه زنم ۲۷ سال زنم ۲۶ مرتبه بهم خیانت کرده با مدرک عکس و فیلم و پرینت مکالمه و …داغون شدم هر سری انقد به جان زنده به خاک مرده هامون قسم خورده دیشب خواب دیدم مادربزرگم میگه به زنت بگو از من بکشه بیرون بسه بابا خلاصه هر وقت بخشیدم باز تکرار شده دقیقا با کسی که ازش متنفرم رابطه تلفنی داشته و پیامکی فاتحه بخونم تو اینستا ،روبیکا،تلگرام،واتساپ،لاین،و… تنها دلیل بخشیدنم این بود تنها دختر یا زنی بود منو واس خودم میخواست نه پولم خدارو شکر از لحاظ مالی کم ندارم و نداره به نظرتون دارم زندگی میکنم ولی از یادم نمیره میترسم میترسم میترسم لطفا راهنمایی کنین …در ضمن ۱۱ ساله ازدواج کردم

سلام
من دلم خونه ۸ سال با زنی زندگی کردم که چندین بیش از ۵ بار بهم خیانت کرد
ای کاش ای کاش زودتر به این فکر می افتادم که طلاقش بدم
ای کاش قبل از اینکه یک بچه یک ساله نیم بیاد تو زندگیمون تمومش میکردم
اوایل که مچش می‌گرفتم هربار بار با گفتن اشتباه کردم توبه میکنم و نماز خون شدن منم خر میشدم میگفتم حتما دیگه سر عقل اومده
ولی باز همون کاراش ادامه میداد
تا الان بخاطر آبروم اینکار نکردم

ولی ایبار بار فرستادمش خونه پدر و مادر نامردش که هربار مچش می‌گرفتم طرفداریش کردن و زیر بار خیانتش نمی رفتن

گفتم بمون خونه بابات تا موهات مثل دندونات سفید شن
طلاق بی طلاق
مهریه میدم طلاق نمی‌دم

سزای هر زن خیانتکار اینه که نزاری به هدفش برسه
سزای هر

سالها پیش که اون زمان مجرد بودم یه سریال ژاپنی به اسم (از سرزمین های شمالی) را تماشا میکردم . داستان در مورد خیانت یه زن به شوهرش بود. شوهرش خیلی مظلوم بود و دلم بحالش میسوخت، ولی نمیدونستم که این بلا روزی سر خود من هم خواهد آمد. بله بعد از بیست چهار سال زندگی مشترک ، فهمیدم زنم به من خیانت میکنه.به خودش هم گفتم .اونقدر احمق بودم و اونقدر زنم رو دوست داشتم که آرزو میکردم که بعد از مرگ هم با زنم باشم. ولی یکباره همه چیز نابود شد و از بین رفت.دل خوشی ها ، گرمای زندگی ، امید و آرزوها، همش از بین رفت. الان دیگه رغبتی ندارم که زنم حتی 5 ثانیه هم کنارم بشینه.متاسفانه خیانت خیلی زیاد شده ، مخصوصا خیانت زنان ، و سالهای آینده بیشرو بیشتر هم خواهد شد. خانم ها، آقایون به همدیگه خیانت نکنید.اگه از زندگی با همسرتون ناراضی هستید خیلی راحت از هم جدا بشید، ولی خیانت نکنید.

سلام.خواهشن یکی من را راهنمایی کنه.من بیست سال هست ازدواج کردم.تو ای مدت رابطه خوبی با زنم داشتم .بهترین ها را در حد توانم براش فراهم کردم.
چند روز هست متوجه شدم زنم قصد داره با چت کردن با پسر خالش رابطه دوستی برقرار کنه.شب ها تا صبح خوابم نمیبره.
ولی هنوز من را بعنوان یه مرد پاک قبول داره .خواهشا کمکم کنید تا زندگیم را نحات دهم.

بهترین راه گرفتن زن دوم هم بچه ها از مادر دور نمیشن و هم زنتون نتیجه کارش رو میبینمه زندگی کنید عمر فقط به یک نفر محدود نیست کسی که لیاقت صداقت رو ندارند باید بنداری دور بک راه جدید باز کنید

مردها فکرمیکنن نون واب دادن ب ی زن شد همه کار، برید خودتون جمع کنید زن محبت میخاد همراهی میخاد توجه میخاد حرف زدن میخاد درددل کردن میخاد شماهمیشه جنبه مادی نگاه کردید، خیلی زنها دنبال مادیات نیستن اونام ک هستن عذرشون خاسته اس ازاول باید نگاه میکردن زن کی دارن میشن. ولی مردها کلا میگن کم نزاشتیم، شمااقایونی ک دارید اینو میگید چندساعت درروز بازنهاتون نشستید حرف زدید، از درد دلش خبردارید ازخستگیهاش از ناامیدی هاش فقط زن وظیفه همراهی روحی روانی مالی مادر بودن داره؟؟؟؟؟؟

سلام من سال۱۳۸۵ ازدواج کردم و بعد از۳سال اتفاقی از حموم اومدم بیرون دیدم داداشم همسرمو بغل کرده اونم ساکت ایستاده خیلی عصابم خورد شد نتونستم هیچ کاری کنم چون برادرم بود بخاطر آبروم فقط به زنم عصبانی شدم انداختم بیرون خلاصه بعد ۶ساعت برگشت خونه التماس کرد گفت من بیگناهم مقصر برادرت بود دیدی من حتی نگاهش هم نمی‌کردم خلاصه چون همسرم پدر نداره بخشیدم ولی به بردارم تذکر شدید دادم بعد از گذشت ۱۰سال چند ماه پیش اومدم دیدم در خونم قفله فهمیدم برادرم داخل خونست ایندفعه ۳تا بچه دارم دوتا پسر به دختر ۵ساله۳ساله۱ساله اوناهم خونه بودن ولی خواب در زدم بعد ۱۵ دقیقه همسرم باز کرد گفتم اینجا چه خبره گفت بخدا هیچی داداشم اینجاست گفت پشت بام رفته کولر درست کنه خلاصه هر جفتشون قرآن قسم خوردن من گوش نکردم رفتم شکایت کردم وبچهام بردم آزمایش ژنتیک فهمیدم پسر دوم بچه من نیست خلاصه همسرم میگه به زور به من به صورت لاپایی ۳سال پیش برادرت دوباره اینکار کرد که باورم نمیشد بخاطر اون بچه دار بشم الآنم میگی گفتم چرا به من نگفتی میگه ترسیدم آبرو ریزی بشه حالا نمی‌دونم مقصر واقعی کیه شیکایتم هم به اسرار مادرم نرفتم دنبالش مختومه شد نه میتونم طلاق بدم نمی‌دونم مقصره سه تا بچهدارم نه میتونم برادرم بکشم چون داداشمه از آبروی خودم سه تا بچه وحشت دارم گیر کردم تو روزگار اساسی چکار کنم،😢

سلام من با همسرم مشکل دارم که حاصر نیست با من نزدیکی کنه تا چند ماه پیش ماهی یبار اونم به زور به درخواست من انجام میداد که هرسری هم ارصا میسه و رابطه طولانی هم بود ولی الان دوماه که هیچ نزدیکی نداریم بد جوری فکرم درگیره من باهیچ کسم رابطه ندارم هیچ مشکلیم ندارم و دلم نمیخواد که فک کنم اون با کسی رابطه داره ولی یماه پیش بهم گفت که ازت متنفرم تو رابطه همیشه من قدم ورداشتم و چند باری ازم فرار کرد دیگه تحملم داره تموم میشه قبلا لباس های لختی میپوشید و شلوارک گاها با شرت ولی الان چند وقته که لباسهای کاملا پوشیده جلو من میپوشه وهمیشه ازم فرار میکنه انگار که من یه مرد غریبم تمام اینکاراش علام اینه که با یشخص دیگه در ارتباطه همیشه سرش تو گوشیه حتی تا ۵ صب که بیدارمیشم برم اب بخورم یا برم دستشویی میبنم سرش تو گوشیشه تا یه هفته پیش که از حموم اماده بود و لباس زیر داشت داشت از خودش سلفی میگرفتواقعا دیگه نمیدونم چی باید بکنم و تو زندگی هم هیچ کسری نزاشتم الان که بیش از ۱۰ سال از ازدواجمون گذشته یکبار نشده که هنگام رابطه ارضا نشه تمام حرفاشم اینکه میخوام از ایران برم ترکیه خواهرش اونجاس و زیر پاش نشسته که تنهای بره حتی اجازه خروج از کشورم بهش دادم که محدود نباشه واسه خودش هروقت میخواد میره بیرون و شبا دیر میاد چند بارم تنهای مسافرت ده روزه رفته من اصلا ادمی نیستم که بخوام زن و محدود کنم گیر نمیدم حتی وقتی دیدم داره چت میکنه و از خودش عکس سکسی میگیره فقط سرمو انداختم پایین و رفتم تمام این رفتارو به خاطر پسر ۶ سالم دارم تحمل میکنم تاحالا نشده باهم دعوا کنیم جر و بحث کنیم البته اون داد و بیداد میکنه ولی من اصلا جوابشو نمیدم بدبختی اینجاس که خیلی رو پسرم تاثیر داره جوری که حتی بخواد اب بخوره باید از مادرش اجازه بگیره و اصلا حرف من ملاک نیس بد جوری گیر کردم شب و روزم فقط شده فکرو خیال

سلام لطفا خیانت به بهانه ها مختلف لاپوشانی نکنین من از همون اول زندگیم بدترین شرایط زندگی داشتم همیشه رنج سختی گرفتاری بی پولی بی لباسی مشکل تغذیه حسرت خیلی چیزا بدلم مونده چرا چون اون مثل بقیه دخترا مهر محبت پدری نداشتم یه پدر بداخلاق بددهن بی مسؤلیت که هیچ محبتی برا زن و فرزندش نداشت همیشه فحاشی می‌کرد به دختر و همسرش
اعتیاد داشت و پول اعتیادش بزور جور می‌کرد به همسرش مجبور می‌کرد برو از همسایه مواد مخدر برام بگیر بکشم همیشه هم خواب بود و نه کاری نه چیزی خلاصه این دختر و خواهر برادراش تنها امید و پشتوانه شون مادرشون بود با هر سختی و رنجی که بود این مادر مهربان که هم پدر بود هم مادر بچه هاش بزرگ کرد پدره هم فقط یه سربار اضافی برا این مادر و بچه هاش بود در حدی این پدر بد نامرد بداخلاق بدهن بود که بچه هاش ازش نفرت دارن چرا چون محبت پدری ندیدن ازش اما به رو خودشون نمیارن خلاصه این دختر با بدترین شرایط ممکن بزرگ شد یه نه صد دل عاشق همون پسری شد که فامیل اسمشون برا هم میگفتن و همه در جریان بودن اما پسر گاهی این دختر تحویل می‌گرفت گاهی هم با بد اخلاقی توهین ناسزا و فهش تردش می‌کرد دلش میشکست ناراحتش میکرد بهش هیچ محبتی نمیکرد ارتباطشون در حد پیام گاهی زنگ بود اونم شاید سالی چند بار فقط نه بیشتر حرف های عادی عاشقانه و مسائل دیگه نبود اما این دختر با همه این بدخلقی ها بازم بپای عشق موند با هیچکس ازدواج نکرد ۷ سال تو حسرت محبت عشقش سوخت اما بازم چون خیلی دوستش داشت بهیچکس غیر عشقش فکر نکرد تا اینکه خدا دل ب دلش داد عشقش شد تقدیرش و ازدواج کردن اما عشقش بعد ازدواج با دختری که از قبل ازدواجش در ارتباط بوده فقط در حد دوستی اون دختره نا اهل هدفش از راه بدر کردن بوده ک با هوس خوب دلش میبره و عشق من به بهانه مختلف هی از من دور و دور تر میشد به بهم بی توجهی بی محبتی فحاشی بد اخلاقی و .. کار هر روزش بود اصلا زنگ بهم نمیزد نه پیام چیزی منی مثلا زنش بودم و تازه ازدواج کرده نیاز به محبت شوهرم داشتم اما شوهرم عشق محبتش فکر ذهنش همش مال اون دختر خراب زندگی خراب کن بود از بی شوهری چسبیده به شوهر ساده من الان ۹ ماهه از من دور شده هیچ خبری ازش ندارم هر روز شبم گریه اه حسرت دلتنگی غم غصه هست خیلی دوستش دارم دارم از دلتنیگش آتش میگیرم اما هیچ راه چاره ندارم فقط می‌سازم می‌سپارم به خدا اون دختر خراب نامرد رو از خدا همون جور که عشقم به من رسوند مال من شد بازم خودش نگاهم کنه این همه مدت از دلتنگیش و تنهایی بی محبتی و …‌ دارم نابود میشم ولی هیچوقت دنبال بدست آوردن محبت از راه حرامش که فقط زود گذر و عذاب قبر آخرت جهنم برام رقم میزنه نبودم نخواهم بود من حتی بامحرم اصلا برادحرف زدنی ک لازم و واجب هم باشه راحت نیستم کلا سرم پایین حتی شماره ناشناس بخاطر میگم شاید مرد نامحرم جواب نمیدم حتی اینستا نصب نکردم نمیکنم میگم برنامه درستی نیست واجب هم نیست که حتما باید داشته با شیمش واقعا هر کس از خدا بترسه هیچ وقت خیانت و گناه نمیکنه اگه واقعا جای رو پیدا کردین که خدا نبینه و شاهد کارتون نباشه برین گناه کنین
واقعا این نظرات خوندم حالم بد شد اخه شما چجور زن و مادری هستین چجوری میتونین به شوهراتون با این عشق علاقه و لطف محبتی که بهتون دارن خیانت کنین از خدا نمی‌ترسین بلاخره یه روزی میمیرین جواب اه همسرا و بچه هاتون باید بدین آخرت بدترین عذاب جهنم مال شما زنا خیانت کار هست

افرین به غیرت تو مرد اره منم زنم بهم خیانت کرد تو ماشین کسی گرفتمش مثل یه حیوون از زندگیم پرتش کردم بیرون البته درسته منم خیلی دوسش داشتم و برام سخته ولی این یه مدته تموم میشه بهتر از اینه که همیشه دلت تو هول و ولا باشه نکنه دوباره با کسی باشه نکنه میره بیرون داره خر رنگ میکنه همیشه استرس تا اخر عمر میکشدت پس بهتر که چند وقت درد و رنج جدایی تحمل کنی تا یک عمر استرس و بی اعتمادی و تربیت بچتو بدی به زنی که هرزه بوده یه مثال هست که میگه کسی که خیانت کرد بفرستش بره با همون مثل خودش بچره 👍

منم خیانت دیده ام از طرف دوست دخترم که دو سال از من بزرگتر بود اول اون عاشقم شد بعد کم کم من بهش علاقه پیدا کردم من هرجور که میخاستم میخاستم باهاش ازدواج کنم ولی مشکلات نمیزاشت چون خونواده هامون یکمی از نظر فرهنگی با هم فرق میکردند خلاصه من هم بی تجربه بودم ولی اون که تجربه کافی داشت قبل از من هم با صاحبکارش رابطه جنسی داشته در حد ۶ ۷ سال رابطه جنسی داشته منم از اول بهش شک داشتم ولی بروز نمیدادم تا این اواخر که دیکه زیادی بهش شک کردم و هر طوری شد اکانت اینستاشو روی گوشی خودم نصب کردم و بعد از یک هفته فهمیدم با چندیدن نفر مخصوصا صاحبکار هاش چت میکنه اونم چت های سکسی البته دوست دخترم زیادی محلشون نمیداد ولی خب جوابشونو میداد از این گذشته فهمیدم که با یکی از صاحبکارهاش حدود ۸ سال تو رابطه بوده و سکس هم داشتن اونم به تعداد زیاد وقتی من این موضوعو فهمیدم اون از دستم عصبانی شد و منو مقصر دوسنت و خواست ازم جدا بشه ولی من اینقدر دوستش داشتم ک حاضر بودم با همه اینها باهاش باشم و باهاش ازدواج کنم ولی اون اصلا نمیخاد باهام ازدواج کنه من بخاطر خیانتش خیلی ادم بدی شدم و پرخاشگر شدم و اذیتش کردم بخدا خیلی روم فشار بود ولی اون حاظر نشد هیچ جوره از دلم در بیاره من هر روز و هر روز حالم بد تر میشد و از کل زندگیم موندم و خواب و خوراک نداشتم و همش بهش گیر میدادم همش میگفتم باهام بمون ولی اون فقط میخاست ازم جدا بشه و این اواخر مقصر اصلی من بودم بخاطر بد اخلاقیم من گذشتشو کاری ندارم مشکل من این بود که وقتی تو این دو سال که با من بود چرا اون صاحبکار هاشو ول نکرد که حتی زن و بچه داشت صاحبکارش اخرین بار ک خیانت جنسی بهم کرد با همون صاحبکارش شیش ماه پیش بود و خودش انکار میکنه من خیانت نکردم و دستخودم نبود و قربانی بودم ولی من هیچجوره نمیتونم با این موضوع کنار بیام اخرشم ابنقد من بد رفتار کردم ک خودش منو از همه جا بلاک کرد و ترکم کرد الن من موندم کلی دوست داشتن اون دختر من عاشقش بودم ولی … 😔

سلام
یه چیزی میخام بپرسم از این مشاورها و روانشناس عای محترم… اگر همسر خودتون بهتون خیانت میکرد بازم میبخشیدین ؟ بابا مردم بیچاره را با این حرفاتون گول نزنین مگه میشه آدم زنشو که بغل یکی دیگه خوابیده رو بخشید یا بالعکس شماها کارتون عالیه ولی بهتره در مورد خیانت اصلا نظر ندید شما از مردها میخواهید غیرت خودشونو به حراج بزارن؟ خوبه والله مرد با غیرت به جای زن خیانتکار سگ نگه داره شرف داره …. درسته پای بچه ها در میان هست درسته مهریه وسط هست ولی به خدا بچه ها بی مادر بزرک بشن بهتر از اینکه پیش مادر خیانتکار بزرگ بشن
مهریه هم با اقساط میشه داد تموم کرد
ولی کنار اومدن با خیانت اصلا درست نیست تا آخر عمر بایدبا فکر و عذاب زندگی کرد
اینم بگم بعضی ها میگن دوسش دارم به خاطر همین بخشیدم به این فکر کردین اون اگه شما رو دوس داشت خیانت نمیکرد چرا همشون وقتی دستشون رو میشه میگن اشتباه کردیم زندگیمونو دوس داریم پس چرا وقتی داشتی تو بغل یکی میخوابیدی پشیمون نبودی وقتی دستت رو شد تازه فهمیدی زندگی داشتی ، بچه ای داشتی ، همسرس داشتی اینا همش مزخرفاتی هست که وقتی لو رفتن میگن

سلام خسته نباشید لطفا کمکم کنید من یک خواهر شوهر دارم که الان چند روز هست اومده خونه ما مونده و میگه میخواد از شوهرش طلاق بگیره بعد به من گفت گوشیش خراب شده بود رو درست کنم که من متوجه شدم به یک مرده غریبه در ارتباطه و با بررسی واتساپ و پیامک هاش فهمیدم که در رابطه هست و داره به شوهرش خیانت میکنه و به شوهر من که برادرش هست داره دروغ میگه و میگه که شوهرش بده با وجود این که ۱۶ سال هست که ازدواج کرده به نظر شما من باید چیکار کنم آیا به همسرم قضیه رو بگم ؟ لطفا راهنماییم کنید ممنونم

سلام میشه ب منم کمک کنین
من دوماه پیش توی تلگرام تو گروه مختلط بودم خب چن نفرم پیوی اومدن ولی من بااونا حرف خواسی نزدم درمورد گروه حرف زدیم…
من تو گروه فقط یک هفته بودم
ک شوهرم گوشیمو چک کرد فهمید بعد یه عالمه دعواو بحث رفتیم سرخونه زندگیمون الان با اینکه دوماه گذشته شوهرم باهام سرد رفتارمیکنه همش میگ توبهم خیانت کردی
ولی من خیانت نکردم باهاشون ابراز علاقه نکردم ک بخوام خیانت بحساب بیاد میدونم اشتبا کردم خیلی هم پشیمونم جوری ک همش چشمم اشکه و از این دنیا خسته شدم.ولی میگه ن تو ازنظر من خیانت کردی واقعا خسته شدم زندگیمو دوست دارم وگرنه بودنم براش مهم نیس میتونسم برم
میشه راهنماییم کنین چیکارکنم

محبت خالصانه و از دل جلوی خون رو میگیره چ خاسته خیانت.نصیب کافر نشه ولی اگر شد فقط به ٣روش میشه نجات داد .١طلاق ٢مهاجرت ٣قتل عمد ک بازم گزننه اول.پیشگیری بهتر درمان هست .بنظر من یکی همیشی ه شک داشته باشه بهتر تا بخان بیان و بگن اینم اخر اعتماد.انتخاب درست و در اول یچیزو بگم کسی ک خواست زن بگیره باید روز قبلش ب هر روشی خودش رو ارضا کنه از هر چیزی ک وقتی پای ی نفر وارد زندگیش شد حساب کنه کمربندش ک باز میشه اگر با مشترکش نباشه فرض بگیره کسی دیگه جای دیگه کمربندی برا مشترکش باز میکنه.باعرض معذرت از خشونت گفتاری.اهای هرکسی هرجای هستی مردونه باش ی دختر رو ب هزار زحمت بزرگ میکنن شوهرش میدن مثه خواهرای خودت ک ازدواج کردن اینا نور چشم خانوادشو هستن ظلم نکنید انسان باشید ادم ١بار میاد دنیا و ١بار هم میره تو این گذر باعزت و مردانه باش انسان را در انسانیت ببین کسی ک بر شهوت خود غلبه نکند حیوان تربیت شده ای بیش نیست.مرد باش و دنیا را تماشا کن و شکر گذار باش

زن من همزمان با خیانت به باشگاه رفت و خ رو باسنش حساس شده بود با اینکه من اصلا علاقه ای به باسن ندارم و در سایتها دنبال این مسایل می‌رفت و دقیقا تماس مشکوک زیادی داشت…منم یه روز پلیس و آوردم و مچ گیری کردم و مجبورش کردم که طلاق بدون مهریه بگیره…البته قبلش با یه مشاوره حقوقی صحبت کن چون مهریه بخشیده نمیشه و زن خائن خ خ اصرار داره باهات زندگی کنه و قاضی هم میگه آره ببخش و زندگی کن باهاش ولی در حقیقت فقط شکم یه خیانتکار و پر می‌کنی که بره به عشقو حالش برسه..دست به خشونت هم نزن که بازم پات گیر میفته….و باز میخای تو زندگیت راه بدیش….در ضمن دوستان بدونید زن خیانتکار همزمان با چند نفر هست خودتون رو گول نزنید که درست میشه….

اول باکمربندسیاهش کن بعدطلاقش بده

سلام. من و دوست دخترم تا الان دو ساله باهمیم. و قراره در اینده باهم ازدواج کنیم. توی این مدت، سه ماه درمیون ازش حس خیانت بهم میرسید.
اوایل همه چیز خوب بود ولی به دلیل شرایطمون دیر دیر همو میدیدیم. چن ماه بعد از شروع رابطه متوجه شدم که با یه پسری توی دانشگاه یه مقدار حرف زدناشون زیاد شده ولی حرفای معمولی بود. حتی خودشم بهم میگفت و برام تعریف میکرد.
من ناراحت شدم و حسم بهش تغییر کرد ولی زیاد بزرگش نکردم و ادامه دادم که شاید بهتر بشه.
ترم بعدی که پاییز شد، برگشت دانشگاه و متوجه شدم باهاش ارتباطش بیشتر شده و برای همدیگه خوراکی میبرن. اینا رو خودش بهم میگفت. دیگه تحمل نکردم و باهاش دعوای حسابی کردم و قطع ارتباط کردم
چن روز بعد فهمیدم که قبلا با پسر های دیگه ای هم صحبت میکرده و من از هیچکدوم خبر نداشتم
ولی با اینی که زیاد باهاش ارتباط داشته خیلی بیشتر حرف میزده و تماس صوتی و تصویری داشتن. دیگه همه چی برام روشن شد.
یه ماه گذشت و توی این یه ماه بهم پیام میداد ولی من جوابشو نمیدادم. توی این به ماه با اون پسره خیلی ارتباطش بیشتر شده بود و دیگه انگاری رابطه جدید شروع کرده بود فقط رسمی نشده بود. بعدش با مشاور صحبت کردم. فهمیدم که شاید مشکل از خودم بوده چون ارتباطمون بیشتر مجازی بود و دیر دیر همو میدیدیم و منم زیاد درگیر کار بودم. تصمیم گرفتم دوباره رابطه رو بسازمش.
خیلی سخت بود که دوباره شروع کردیم ولی شد. بهش گفتم باید با فلانی قطع ارتباط کنه. خودش دوست نداشت و هی طرفداریشو میکرد و میگفت بین ما چیزی نیست که نگران باشی. چند هفته‌ای گذشت و یه بار رفتم دیدنش. گوشیشو نگاه کردم دیدم با چنتا پسر چت کرده. عصبانی شدم ازش و دعوا، ولی همون روز معذرت خواهی کرد و خوب شدیم باهم.
دیگه کم کم برام روشن شده بود که نمیتونه جلو خودشو بگیره و هردفعه یکی بهش پیام میده و اینم شروع میکنه جوابشو میده و حرف میزنه و حتی بعضی وقتا به خودمم میگه. بعد با یه حالت مظلومانه میگه خب من حس تنهایی میکنم و یه چیزایی ناراحتم میکنه. از این جریانا زیاد ازش دیدم و زیادم دعوا کردیم.
یه پسر جدیدی هم بود که بهش پیام میداد ولی دوست دخترم جوابشو نمیداد و بیمحلی میکرد. ولی من میدونستم این پسره ولکنش نیست چون خیلی وقتا یه ریز صحبتای معمولی میکردن و به منم میگفت. منم میدونستم هدف پسره چیه ولی دوست دخترم که یه مقدار ساده‌س این چیزا رو متوجه نمیشد (البته من اینجور حس میکنم که متوجه نمیشه)
تا یه بار دیگه که همو دیدیم باز با زرنگی گوشیشو نگاه کردم دیدم هنوزم با این پسره حرف میزنه و این دفعه همدیگه رو “تو” خطاب میکردن توی چت.
ناراحت شدم و خیلی ساده بهش گفتم این کارا رو بزاره کنار. اونم ساکت و مظلوم شد و قبول کرد.
الان سه ماه از اون روز میگذره و متوجه شدم که هنوزم با اون پسره حرف میزنه و از زیر زبونش کشیدم بیرون، میگفت اولین روزه برگشتم دانشگاه هوا ابری بود و بارون میومد منم خیلی دلتنگ بودم. میگفت اون خودش پیام داد. دیگه یه جوری شده که تلفنی حرف زدن و اونم ارومش کرده بود.
من دیگه تحمل نکردم واقعا بعد از این همه مدت. گفتم شاید مشکل از خودمه باهاش خیلی بهتر شدم. الان میبینم بازم داره اتفاقای گذشته تکرار میشه. به روش نیاوردم و خودمو بیتوجه نشون دادم و مثل قبل خوب برخورد کردم باهاش که ناراحت نشه. ولی خودم داغونم.
حس میکنم چت هاش پر از پسره! میگه من تو رو خیلی دوست دارم. میگه بهم سخت نگیر درمورد پسرا. میگه من فقط تو رو میخوام و هیچ پسری مثل تو نمیشه برام و از این حرفا
منم دوسش دارم ولی نمیتونم اینا رو تحمل کنم دیگه. هردفعه داره تکرار میشه.
لطفا راهنماییم کنید و یه پاسخ مفید بهم بدید.
به نظرتون چکار کنم؟

نمیدونم شاید مناسب اینجا نباشه چون همه از خیانت زن هاشون گفتن ولی من میخام از خیانت دوس دخترم بگم که ۱۴ ماه ازش میگذره ولی اصلا حالم بهتر نمیشه هیچ تغییری نکردم و به شدت حالم بده چون هنوز نتونستم باور کنم که دختر به اون پاکی و نجیبی هم بخاد خیانت کنه. نمیدونم من آدم بیش از حد حساسی هستم یا همه همینطورن دیگه هیچ حسی به هیچ دختری ندارم خیلی عوض شدم و دستم به هیچ کاری نمیره. لطفا راهنمایی کنید. ممنون

من و خانومم 18 ساله که با هم زندگی می کنیم و خاطزات تلخ و شیرینی با هم داشته ایم که سال گذشته وقتی غروب از سر کار برگشتم خانه دختر سه سالم گفت بابا پسر عموی مامانم می خواهد باید خانه ما موضوع را که پرسیدم ابتدا زیر بار نرفت و بعدا اقرار آورد که چنیدین سال که خوابش می بینم و من خیلی ناراحت شدم اخه زنم من انتخاب کردن ایشون انتخاب من نبودن خلاصه خیلی صحبت کردم وقول داد که تمامه و ماجرا تلفن ادامه داشت تا یک روز خودم رسیدم خانه دیدم اون زنگ زد ودعوامون شد قول داد و سیم کارتش و سوزوند و بعد از گذشت 2 ماه از اون ماجرا ذوباره حدود یک ساله تلفنی باهم در ارتباطند و من دوباره فهمیدم وبحثمون شد قول داده که موضوع تمومه و چندین بار رفته روانپزشک و الانم افسرده است من موندم دوتا فرزند 18 ساله و 4 ساله خودم خیلی داغونم تو رو خدا راهنمایی ام کنید چه کار کنم خیلی ولخرجه

سلام
داستان من از اینجا شروع شد که واسه دوستم که شکست عشقی خورده بود و دست و پای پیدا کردن دوست دختر یه پیج اینستا زدم و برای اینکه یاد بگیره عکس خودم رو بعنوان نمونه واسش گذاشتم تو پیج و یوزر و پسوردش رو دادم دستش اونم با اون پیج حسابی به خانم های آن چنانی پیام داده بود.من که دیگه پیگیر نبودم اصلا یادم رفته بود همچین پیجی تو گوشیم هست یه شب خانومم پیج رو میبینه و هرکاری کردم باور نکرد پیام های من نیست حتی بهش گفتم با طرف رودر روت میکنم بازم قبول نکرد گذشت تا یه یه نفر که با واسطه ی یکی از بستگان باش آشنا شده بودیم دعوامون کرد منزلشون و رابطه بیشتر و بیشتر شد کم کم بخاط اینکه خانومم گفت زن اون بد نگاه می کنه و به من چشم داره منم گفتم این حرفها چیه تهمت رشته خلاصه رابطمون کمتر شد بعد از چند وقت که هر از گاهی بخاط اون پیج بحثمون میشد متوجه بی تفاوتی و تغییر رفتار خانومم شدم اول فکر میکردم با یکی فقط چت میکنه گفتم من که بهش اعتماد دارم میدونم رابطمون فقط کاریه بعد بخاطر تلافی کارهاش گفتم حق نداره با همکارش هیچ گونه رابطه حتی سلام علیک داشته باشه خلاصه یه روز اتفاقی گوشیش دستم افتاد دیدم تو پیام هاش به دوستش گفته میخوام طلاق بگیرم و مهریه رو از شوهرم بگیرم و یه پیج اینستا داره که من و همه ی فامیل رو بلاک کرده کنکاو شدم دیدم با یه پسره ارتباط دوستی نزدیک برقرار کرده تماس صوتی و تصویری هم داشته حسابی باش دعوا کردم تهدیدش کردم تمام اطلاعات گوشی رو درمیارم و… یه دستی زدم که از رابطه ش با چهار نفر مطلع شدم و به خانواده که خیلی مذهبی هستن میگم بازم یه دستی زدم که طرف رو آورده خونه بعد از کلی دعوا و کتک کاری اعتراف کرد با همون آشنای بیشرفی که می گفت زنش به من چشم داره دوست شده دو سال تمام ارتباط داشتن یه بار اون اومده خونمون و یه بار به بهونه طراحی منزلشون خانومم رو برده خونه و بعد از خوردن مشروب باش سکس کرده میگه نتوانسته جلوش رو بگیره ولی من باور نمی کنم چون ظرفیت بالایی داره تو مشروب خوردن خلاصه از ترس طرف رابطه رو کم و بیش ادامه میدهد و پیج اینستا میزنه من بخاطر رفاه خانواده صبح تا عصر تو شرکت کار میکردم عصر تا نصفه شب اسنپ نتونستم زیاد وقت باش بگذرونم تو همین مدت که من سگ دو میزدم پیج اینستا میزنه و با یه پسر دیگه دوست میشه که من از اونجا فهمیدم خلاصه اولش اومد محضر مهریه رو ببخشه ولی بخاطر نبودن کارت ملی نشد الان که چهار ماه گذشته حاضر نیست بخاطر جلب اعتماد من مهریه رو ببخشه بهش اعتماد ندارم فکر میکنم فقط بخاطر مهریه مونده.ش ما بگید با این همه اتفاق من حق ندارم برایادامه زندگی شرط بخشیدن مهریه رو بزارم؟؟؟
و نمی دونم یه خانواده بگم یا نه؟؟
خودم فکر میکنم باید یه نفر از خانوادش موضوع رو بدونن ولی میترسم بکشنش
شما بگید چکار کنم
الان چند روزه از خونه زدم بیرون گفتم تا مهریه رو نبخشی نمیام ولی اون هیچ اقدامی نمیکنه

شیطان گولم زد و با یک زن وارد رابطه کلامی شدم. ده دوازده روز بعد خانومم فهمید و کلی گرفتاری داشتیم. قسم خوردم که دیگر پای هیچ زنی به زندگی من باز نشود و از آن تاریخ به قسمم وفادار مانده ام. امروز فهمیده ام که خانومم با دوست پسر دوران نوجوانی اش رابطه دارد؛ نمیدانم رابطه در چه سطحی است و فعلا رابطه کلامی را متوجه شده ام. به همسرم که گفتم، خیلی عادی برخورد کرد و گفت این یک تفریح کلامی است و فاقد ارزش است و . . . درحالی که در مکاتبات خود دوستت دارم و بوسه میخواهم و . . . زیاد رد و بدل شده است. من زندگی و همسرم را دوست دارم و از هیچ تلاشی برای زندگی ام فروگزار نکرده و نمیکنم. موقعیت اجتماعی من هم بسیار عالی است و از نظر سطح زندگی، زندگی مناسب و نسبتا مرفهی داریم. دو پسر ده و دوازده ساله هم داریم که فرشته های زمینی هستند. لطفا مرا راهنمایی کنید.

زنی که یکبار خیانت میکنه بازم خیانت میکنه این ثابت شده هست به من اولش گفت اشتباه کردم بخشیدم بار دوم دعوا شد و باز تکرار کرد بار سوم ده روز جدا شدیم ب خانوادش گفتم و اونا هم کار خاصی نکردن هر کاری هم کردم مشاور نیومد خودم رفتم تنهایی که ارزشی نداشت. بار چهارم هم برای من و خاخوادش عادی شده بود من فقط بخاطر بچه ۲ سالمه صبر کردم ولی دیگه تحملش ندارم نمیدونم چیکار کنم چون بچه رو هم که تا ۷ سالگی بهم نمیدن از طرف دیگه مهریه هم هست

سلام همسرم دوسال پیش به من خیانت کرد ولی در اون موقع نمی دونستم تا چه حد بوده و حرفش رو قبول کردم حدود سه ماهه که متوجه شدم که بااون آدم چندین بارابطه جنسی داشته
همسرم بایپولار هستش و باوجود این مشکل دارم موضوع برام کمی راحت تر شده و به خاطر بچه ام و کمک به خود همسرم تصمیم گرفتم گذشت کنم و ادامه بدم و این کارو کرده ام
باوجود اینکه او رو بخشیده ام ولی هر شب و هر روز و ثانیه صحنه های اون رابطه و اتفاقات رو میبینم و به قدری بهم فشار میاره که جرات ندارم چشمم رو ببندم چون فورا اون صحنه های ندیده میاد جلوی چشمم
لطفا راهنمایی کنید من چکار میتونم بکنم بهروه طریقی از دست این کابوس و دیدن اون صحنه ها و این حس حقارت خلاص بشم

سلام . من و زنم ۱۱ ساله که ازدواج کردیم و دو بچه ۸ و ۵ ساله داریم . درست روز بعد از عقد دیدم زنم با کسی پیامک میده ، بهش تذکر دادم ، هنوز یکماه نگذشته باز تکرار شد و باز بخشیدمش . دیگه بهش خیلی اعتماد داشتم شش سال گذشت ، چند بار توی رختخواب در حین رابطه گفت که من با همسایه خانه اولی که بعد عروسی اجاره کردیم رابطه داشتم و با صاحبخانه خانه ی دوم و با پسر صاحبخانه ی خانه سوم و با یکی از دوستانم … من فکر کردم که شوخی میکنه و برای داغ کردن سکسمون اینها رو میگه ، اما‌ از اون روزها به بعد هرچی فکر میکنم میبینم درسته که من مچش رو نگرفتم و به قول خودش این حرفها رو برای سکس کلامی پیش من میگه اما همشون راسته . مثلا اون سالها که‌ من ویزیتور بودم و با ماشین شرکت در سطح شهر کار میکردم هر وقت‌به‌ موبایل من زنگ میزد هی میگفت دقیقا کی میرسی خونه ، الان دقیقا کجایی ، واین سوالها رو حتی از‌ همسایه خونه اولمون هم شنیده بودم یکی دو بار . یا مثلا همسایه خونه اولمون رو سه سال بعد‌ درحالیکه توی کوچه دنبال خانه ی ما‌میگشت غافاگیر کردم یا همون دوستم یک روز در حالت مستی گفت برو تو هم با اون زن کثیفت …یا مثلا یک راننده آژانس محله‌مون وقتی یه روز منو رسوند خونه سر کرایه بحثمون شد ، برگشت رو به من گفت برو ، وگرنه یه چیزی بهت میگم که تا ابد بسوزی . بگذریم از اینکه‌شماره تلفن پسر صاحبخونمون تو گوشی زنم بود و خودش میگفت چون خونه رو خودم اجاره کردم لازمه داشته باشمش در صورتیکه خونه رو بابای پسره اجاره داده بود ، بهرحال زنم اصلا زیر‌بار نمیره و میگه من اون حرفها رو تو اوج سکس برای لذت تو گفتم . اما این شک داره منو خورد میکنه ، البته نشونی های دیگه هم هست و کلا زنم خیلی شهوتیه و الت من براش کوچیکه در نظر خودش. بچه هامو دوست‌دارم، دارم زیر فشار میشکنم . اگه اقرار میکرد و طلب بخشش میکرد شاید راحت میشدم ، اما زیر بار‌نمیره و منم از اینکه اون شش سال به اعتمادم خیانت کرده داغونم . به نظر من اون اعترافش در حال سکس بخاطر اینه که بگه تا من مواظبش باشم مثل معتادی که بعد مدتها لاپوشانی به خانوادش تحت لفافه میگه من معتادم ….دارم دیونه میشم لطفا کمکم کنید…ممنون

خانوم من یکسال پیش بهم خیانت کرد با سه نفر در اینستاگرام چت میکرد یکی از اونها پسر عموی من دومی یه پسری که باتهدید عکس خانومم رو گرفت و به حرف خود زنم یکبار هم همدیگرو گذری دیدند و سومی که من در اخرش متوجه شدم بعد اون ماجرا بخواطر دخترم اونو بخشیدم ولی الان بعد از یکسال هر روز بیشتر به اون موضوع فکر میکنم و دارم دیوانه میشم لطفا کمکم کنین