بی احترامی مرد به خانواده زن و بی احترامی زن به خانواده همسرش همیشه یکی از کلیشه های دعواها و کشمکش های زندگی زناشویی بوده است. زن و شوهر خیلی اوقات برای پایین بردن شآن همسرشان سعی می کنند که خانواده او را تخریب کنند اما نمی دانند که با بی احترامی به خانواده همسرشان خودشان را نیز به پایین می کشند زیرا در هر صورت همسرشان انتخاب آن ها بوده است و با توهین و تحقیر انتخاب خود را نیز زیر سوال می برند.
بی احترامی به خانواده همسر همیشه یکی از بدترین راه ها و موضوعات ممکن برای بحث و جدل بوده است. اگر چنین چیزی را از سوی همسرتان مشاهده کردید باید هر چه سریع تر سعی کنید که متوقفش کنید زیرا بی احترامی در هر دعوا شدید تر خواهد شد تا جایی که دیگر نمی توانید همسرتان را تحمل کنید و مجبور هستید بین او و خانواده اتان انتخاب کنید که مطمئنا بسیار سخت خواهد بود.
علاوه بر این اگر شما یکی از آن افرادی هستید که به توهین و بی احترامی به خانواده همسرتان عادت دارید باید بگویم که با هر دعوا خودتان را به یک زندگی مشترک سرد و بی روح نزدیک تر می کنید.
در ادامه چند راهکار مشاوره خانواده برای مقابله با توهین و بی احترامی همسر به خانواده اتان آورده ایم.
جهت مشاوره برای هم وطنان خارج از کشور روی لینک زیر کلیک کنید.
هموطنان خارج از کشور
برای رزرو وقت مشاوره حضوری روی لینک زیر کلیک کنید.
رزرو جلسه مشاوره حضوری
1. رازهای خانواده اتان را بازگو نکنید
درست است که زن و شوهر نباید چیزی را از یکدیگر مخفی کنند ولی این موضوع به رازهای دیگران مربوط نمی شود حتی اگر آن افراد اعضای خانواده خودت باشند. به طور مثال اگر خواهرت به تو چیزی می گوید نیازی نیست آن را با همسرت در میان بگذاری. همیشه باید سعی کنی میان همسر و خانواده ات یک فاصله ای را حفظ کنی. گاهی اوقات برخی از افراد تصور می کنند که اگر رازهای دیگران را به همسرشان بگویند باعث می شود که جلوه بهتری جلوی او داشته باشند در صورتی که این موضوع کاملا اشتباه است و در این جور مواقع تصور همسر شما از شما یک آدم خبر چین و دهن لق خواهد بود.
از این موقع نیز او سعی می کند تا از دیگران پیش شما کمتر صحبت کند زیرا تصور او این است همانطور که شما رازهای خانواده ات را پیش او بازگو می کنید ممکن است رازهای او را نیز پیش خانواده اتان بازگو کنید.
بنابراین اگر می خواهید که در دعواهایتان همسرتان کمتر به خانواده شما بی احترامی کند خودتان زمینه اش را فراهم نکنید!!! وقتی شما مرتبا در مورد مشکلات و یا کمی و کاستی های زندگی خانواده اتان با همسرتان صحبت می کنید در آینده او از این مسائل ممکن است سو استفاده کند و با همان ها شروع به توهین و تحقیر خانواده شما کند.
2. دلیل بی احترامی همسرتان بیابید
توهین و بی احترامی به خانواده همسر مسئله ای نیست که با گذر زمان بگویید درست می شود بلکه باید به طور جدی به این قضیه نگاه کنید و سعی کنید حتما این موضوع را بین خودتان و همسرتان حل کنیدراهکار و همسرتان مدیریت روابط با خانواده همسرش را بیاموزد.
رو راست با او صحبت کنید و بپرسید که دلیل اینگونه رفتارها و توهین ها چیست. آیا توسط یکی از اعضای خانواده شما مورد بی احترامی قرار گرفته است و یا این که از صحبت هایی که شما در مورد خانواده اتان می کنید این موضوع را برداشت کرده است که آن ها قابل احترام نیستند و یا این که به هیچ کدام از این موضوع ها ربطی ندارد و او ذاتا یک آدم بی ادب است که هیچ گونه احترامی برای دیگران قائل نیست که اگر این باشد شما باید در انتخاب این شخص به عنوان همسرتان در جایگاه اول تجدید نظر کنید. معمولا اگر بی احترامی جزو صفات یک شخص باشد علاوه بر بی احترامی به خانواده همسر به دیگران نیز بی احترامی می کند و با کمی دقت در رفتارش می توانید این موضوع را متوجه شوید.
اگر مورد بی احترامی یکی از اعضای خانواده اتان قرار گرفته است سعی کنید از او عذرخواهی کنید. هربار که اسم آن شخص به میان می آید سعی کنید یک نکته مثبت از او بازگو کنید ولی مراقب باشید هیچ گاه طرف او را نگیرید زیرا در این صورت همسر شما به سرعت پرخاشگر می شود و اوضاع از اینی که هست وخیم تر خواهد شد.
3. شما نباید مقابله مثل کنید
توهین مرد به خانواده زن معمولا بیشتر اتفاق می افتد تا توهین زن به خانواده مرد. در هر صورت اگر همسر شما شروع به توهین به خانواده شما کرد به هیچ عنوان شما شروع به توهین به خانواده او نکنید. وقتی شما شروع به توهین به خانواده همسرتان می کنید به طور واضح به او اعلام جنگ می کنید و این موضوع تنها رابطه میان شما را خراب تر می کند. علاوه بر این اگر جواب بی احترامی های او را با توهین و بی احترامی بدهید به طور ناخودآگاه به او می گویید که هر چه را که در مورد خانواده شما گفته است حقیقت داشته است و به مرور زمان باور می کند که حرف هایش در مورد خانواده شما حقیقت دارد.
4. اجازه نده به شما بی احترامی را تحمیل کند
همانطور که در قسمت قبل گفتیم که نباید شما هم توهین کنید و باعث ادامه دعوا و بحث بشوید از طرفی دیگر نباید بگذارید زور گویی و توهین بی جا برایش تبدیل به عادت بشود. به محض این که اجازه دادید هر چه می خواهد بگوید و شما سکوت کنید باید سرد شدن رابطه اتان را نیز قبول کنید. خانواده شما قسمت جدانشدنی از زندگی شما هستند و همسر شما حق ندارد که آن ها را از شما بگیرد.
به او توضیح بدهید که رفتارش چقدر بر روی شما تاثیر منفی دارد. به او بگویید که در شرایط مختلف او را حمایت کرده اید و حالا توقع دارید که برای شما جبران کند. به احتمال زیاد حتی اگر به روی خودش هم نیاورد همسر شما از رفتارش خجالت زده خواهد شد و سعی می کند در آینده این اتفاق رخ ندهد. چیزی که به شما اطمینان می دهد با دعوا و جر و بحث به آن نمی رسیدید!
5. درباره بی احترامی با خانواده ات صحبت نکن
بی احترامی و توهین شوهر به خانوده زن نبست به توهین زن به خانواده شوهر شایع تر است. یکی از اشتباهاتی که زن ها در این جور مواقع می کنند این است به سرعت صحبت های شوهرشان را به خانواده اشان می گویند. همین موضوع باعث می شود که به طور ناخودآگاه خانواده شما در برابر شوهرتان جبهه گیری کند و واقعا به او بی احترامی کنند. طبیعتا این موضوع کار را بدتر خواهد کرد و مطمئن باشید از این پس شما مشکلات بیشتری خواهید داشت. برای اکثر والدین غیر ممکن است که بتوانند بی احترامی داماد را تحمل کنند بنابراین هر چه کمتر بدانند رفتار بهتری نشان خواهند داد.
به طور کلی همیشه پیشنهاد می شود تا جایی که می توانید مشکلات را بین خودتان و همسرتان حل کنید ولی واقعیت این است گاهی اوقات مشکلات آنقدر پیچیده می شوند که نمیتوانید به تنهایی از عهده آن ها بر بیایید. در اکثر مواقع مشاورین پیشنهاد می کنند که به خانواده ها مراجعه کنید و مشکل را با آن ها در میان بگذارید اما در این مورد این کار به هیچ عنوان پیشنهاد نمی شود زیرا در این صورت شما فقط تعداد نفرات طرفین دعوا را بیشتر کرده اید. وقتی نتوانستید مشکل توهین و بی احترامی همسرتان به خانواده اتان را با روش هایی که در بالا گفته شد حل کنید، بهترین کار ممکن کمک گرفتن از یک مشاور خانواده با تجربهاست. یک مشاور خوب می تواند راهکار های مناسبی را به شما نشان دهد تا بتوانید تنش را از زندگی اتان دور کنید.
سلام حدودا چند هفته پیش پدرم متوجه رابطه من و دوست پسرم شد و باهاش تماس گرفت و کلی بهش فحش ناموسی داد و بی احترامی کرد و دوست پسرم اون موقع سکوت کرد اما چند شب بعدش که با من داشت تلفنی حرف میزد کلی به پدرم فحش داد و بی احترامی کرد من اون شب سکوت کردم ولی بعدش پشیمون شدم نمیدونم چرا بهش اجازه دادم بعد اون نسبت بهش سرد شدم و نمی تونم ببخشمش به نظرم اون تو جایگاه حودش حق نداشت به پدرم بی احترامی کنه درسته تو روی پدرم نگفت اما جلوی من گفت و از چشمم افتاد هم دوسش دارم نمیخوام جدا شم هم نمی تونم ببخشمش چیکار کنم؟
سلام من ۲۳ سالمه ۶ ماهه با پسری تو رابطه هستم که ۴ماه از من بزرگتره و عاشق همیم و یک ماهی هست خونواده اش اومدن خواستگاری و خونواده هامون باهم آشنا شدن حالا بایکسری مخالفتا که بگذریم … مشکل من فقط یک چیزه سر هر دعوا و بحثی که میکنیم میره سریع تلگرامشو پاک میکنه بیوهاشو پاک میکنه و از این جور داستا… ولی تا حالا نشده که بعد دعوا یا بحثمون بخواد ولم کنه سعی کردیم یجوری حلش کنیم حالا یا اون پا پیش گذاشته یا من…لطفا راهنماییم کنید من از ازدواج خیلی میترسم بنظرتون آیا مشکلمون حاد و حل نشدنیه؟! چیکار باید بکنم؟
سلام من هشت ماهه ازدواج کردم چند روز پیش متوجه شدم شوهرم با یه دختر خانمی تو پارک پیشنهاد ازدواج داده و دو روز باهاش در ارتباط بوده ومن متوجه شدم خواستم طلاق بگیرم گفت اشتباه کردم از روی ناراحتی این کارو کردم منو ببخش حالا باید چیکار کنم
سلام به نظر من ازدواج با فردی که ثبات اخلاقی نداره اشتباه
من ۷ماهه اردواج کردم و مادر وشوهرم باهم مشکل دارن چن روز باهم خوبن بعد دوباره سرد میشن من از این موضوع خسته شدم واقعا خیلی برام مهمه هیچ مشکل دیگه هم ندارم. و شوهرم دست و دل بازه ولی نمیدونم چجوری حلش کنم کسی مورد اعتمادم نیس
سلام شوهرم منم اینجوریه
شما چیکار کردی
دوستان گرامی هر عیب و ایرادی از جمله اخلاق بد یا ناتوانی جنسی یا هرنوع انحراف و عدم سلامتی روحی و جسمی در زمان اشنایی یا دوران عقد از طرف مقابل دیدید چشم پوشی و گذشت نکنید و بیخیال نشید ،این مسائل هرگز حل نمیشوند و به مرور زمان بدتر میشن.
واقعا درست میفرمایید،نظر و صحبتتون،نکته ای هست که باید مد نظر باشه در زمان نامزدی
متاسفانه تو جامعه ای داریم زندگی میکنیم که خانواده ها از همه نظر اقتصادی فرهنگی دینی دچار فشار و بحران شده که داره توی خانواده ها خودشو با علائم مختلف بروز میده فقط میشه با توکل به خدا و مقایسه نکردن همسر و وضعیت مالی و… خانوادتو خفط کنی تو بچسب به خدا تو زندگیت نماز بخون ببین همسرت خانواده همسرت چقدر رفتارش باهات متفاوت میشه (نه اینکه گولشون بزنی با نماز خوندن اونی که باید کارشو بکنه خودش میکنه) از نظر علمی هم زمانی که تلقین میکنی و درخواستی از کائنات داری کائنات حالتو خوب میکنه تاثیرشو روی افرادی که دور ورت هستن میزارن امید بهت میده زمانی که امید تونستی تو خانواده ات حفظ کنی خانواده بشاشی داشته میشی و امید از هدف میاد برای خانوادت هدف بزار شده حتی خریدن ی لباس بعد چندماه کار کردن همین لباس امید تو زندگیت حفظ میکنه
عالی. بود مطالبتون ممنونم
سلام دوستان منم ۲سال نامزدکردم اوایل نامزدم خوب بودولی مدتی است به خانواده ام بی احترامی میکنه به منم میرسه به مادرم باخالم میگه کوس خالت اینجوری فوش ها میده ولی باخودم خوبه ولی یک موقعه ها عصبانی اش کنم میگه ارام نمیشی بزنم اگرهم جداشم مردم خیلی ایرادروم میزاره که عاشقی تان همین شد نمیدانم چیکارکنم
ببین خواهر همین الان تمومش کنی بهترع تا رروزی ک ازدواج کنی راه برای برگشتن داشته باشی همین اولش اینجورع تااخراش برسه خودمم همینجور بودم الان یه لچه دارم ک نمیشه کاری کرد
ببین من کلا ۶ ماه توی عقد بودم شهرم این جوری بود العانم شیش ماه ازدواج کردیم ولی چند بار بهم زده من العان دونبار یک راه کاریم جداشم بهتر از اینکه دوروز دیگه بچه دارشم بچم پای من بسوزه
جداشو خواهر من سر اخلاق شوهرش بعداز بیس سال بادوبچه جداشدند
اصلا ازدواج نکن باهاش هیچوقت
سلام من به عنوان خواهر بزرگتر بهت میگم همین جا تموم کنی تو زندگیت بردی شوهرمنم خیلی بددهنه من دوتا بچه دارم نمیتونم ازش جدابشم حتی به پدرم که دوسال هست فوت کرده وقتی عصبانی میشه فحش میده میدونه نقطه ظعف منه الانم به خواهر و برادرم منم با خانوادم قطع رابطع کردم که بیشتر ازاین بی احترامی نکنه بهشون
شما که کارتون بدتر از خانواده ات گذشتی بدتر شوهرت کیف میکنه بجای اینکه با خانواده ات بهتر باشی گرمتر بشی رابطه رو قطع میکنی اون حس میکنه که تو بی پناهی خیلی وابسته شی بدتر باهات رفتار میکنه چون فکر میکنه تو بخاطر اون حاضری همه چیو قبول کنی همونطور که به راحتی از خانواده ات گذشتی
با سلام چشماتو خوب باز کن که بعدا با وجود بچه نمیتونی راحت دس بکشی
ایشون خیلی عصبی هست و نسبت به محیط زود واکنش نشون میده حتما با مشاوره مطرح کن
اصلا ازدواج نكنيد اصلا اصلا اصلا اصلا خودت رو بيچاره نكن
با سلام ۲ ساله ازدواج کردم
سر یک بحث خانواده شوهرم مهریه منو از ۵۰۰ کردن ۱۱۴
پدر منم جهیزیه ک خریده بود بخاطر رفتارشون بمن نداد
هر وقت بحثی میشد من از خونه میزدم بیرون شوهرم میومد دنبالم
الان دوباره بحث کردیم و من رفتم خونه بابام
اومد در خونه بابام و فحاشی با صدای بلند کرد ک همسایه ها اومدن بیرون
بابای منم با چوب زدش
الان رفتن شکایت همدیگه کردن و من خونه بابام هستم
دوست دارم بیاد دنبالم
ولی میگه خودت رفتی خودتم برگرد
من چیکار کنم ک بین خدا و خرما موندم؟
سلام
اینجا همه آسیب دیده هستن و نگاه و شرایطشون نسبت به موضوعات درست نیست.. و بجای شما هم زندگی نکردن.. خواهشم این هست که از هیچکس تو اینجا مشورت نگیرید و فقط به مشاور مراجعه کنید.. چند جلسه تکی و بعدش دو نفری.. مشکل حل میشه..
با امید خیلی موافقم.واقعا نه کسی و میشه یه طرفه قضاوت کرد نه سرزنش. یه مشاور خوب پیدا کن منم زخم خورده زنم هستم.
شوهرت دوست داری اشتباه من نکن شوهرت بازهم دوباره پیدا میکنی یک مرد جدید یک زندگی جدید ولی بابات بمیره دیگه بابات پیدا نمیکنی دست بابات ببوس بگو بابا به خاطر من گرفتار شدی ولیهر طور صلاح ات من دخالت نمیکنم راستی به شوهرت پیام نده چون مدرک جمع میکنه به خانوادش نشون بده ببنید من چقدر خوبم زنم اسکل روانی
سلام.لطفا به منم مشاوره بدید.۹ماهه اومدیم سر خونه زندگیمون.هر وقت میریم مسافرت روز اول خانمم قهر میکنه میگه خواهرات بهم تیکه انداختن.تا آخر مسافرت باهام حرف نمیزنه.مسافرتو زهر مار همه میکنه.با خانواده خانمم میریم یه جور دیگه دعوا راه میندازه.فوشای رکیک میده بهم.همش میگه من میخوام ازت جدا بشم.فقط از پدرش میترسه وگرنه تا الان جدا شده بود.هرکاری براش میکنم نمیبینه میگه تو چیکار کردی برام؟به خدا هروز تو خونمون دعواس.همش با دوستاشه.کمکم کنید به خدا دارم دق میکنم
خب چرا خواهرات همرات میبری شما زن و شوهرید باید تنها باشید مطمعن باش مشکلت از خودته که خواهرات دمت هستن
طلسم شدین. باید بری پیش یه مرد خدا که توی کار علوم غریبه باشه درستش کنی.
شاید اصلا دوست نداره با کسی برین سفر شما یکی دوبار سفر های دوتایی رو امتحان کنید مطمئناً هم شما و هم همسرتون لذتشو می برین
ایقدنروتابیادجونش دربره مردی که بخادبازنش به هردلیلی بجنگه اگررفتی بازتکرارمیشه ایقدنروتابیادقول بهت بده تکرارنمیکنه اگرم هرگزنیمداصلاناراحت نشوچون لیاقت میخادنگهداشتن زن زندگی اگرنیمدبدون دلت باهات نیست اماکوتاه نیاایقدبمون تابیادالتماسوپیاوایناهم نده بذاربفهمه اشتباه کرده بذاربفهمه دخترمردم مثل دخترخودشون عزیزه وحرمت داره
سلام دوستان عزیز من۱۶ سالمه ۳ سالی هست که با یک پسر ۵ سال بزرگتر از خودم وارد رابطه شدم و بعد از ۲ سال خانواده هردومون از این موضوع اطلاع دارن و با خانوادم رفتیم به دیدار خانواده دوست پسرم چون اونها شرايط نداشتن که به دیدار با ما بیان اما چند وقتی هست که دوست پسرم خیلی جلوی رفیقاش موقع تماس تلفني از حرف های نامناسب. درمورد خواهرم استفاده میکنه .
الان خواهرم و دوست پسرم از هم خوششون نمیاد اما همیشه دوست پسرم به خواهرم بی احترامی میکنه اما واقعا نمیدونم چیکارکنم چندباری هم بود که میخواستیم جدا بشیم بخاطر خیانت دوست. پسرم بهم اما هردومون داغون شدیم و دوباره برگشتیم به رابطه ولی حسم نسبت به قبل باهاش سردتر شده
ممنون میشم شما عزیزان راهنماییم کنید
باهاش ازدواج نکن
دندون لق بکن بنداز دور تا بیشتر از این عمرت تباه نشده
مگر دیوونه ای دختر، ۱۶ سال آخه سنی نداری. بزارش بره به درک. هزاران مورد خوب پیدا کن. خودتو بدبخت نکن .
سلام من ی خانم ۳۰ ساله هستم که ۶ساله ازدواج کردم همسر من ازدواج دومشه و ی پسر داره که با ما هستش خب اوایل سر این موضوع خیلی بحث داشتیم علاوه بر این نزدیک خانواده همسرم بودیم و اونام همش تو زندگیمون بودن همش جنگ و دعوا بود حالا چند ساله فاصله گرفتیم خیلی خوب شده رود ولی الان یک ساله که دوباره کارش نزدیک خانوادش شده همش به من و خانوادم بی احترامی میکنه بد و بیراه میگه دعوا راه میندازه و بعد منو مقصر جلوه میده من برای نگه داشتن زندگیم خیلی سکوت کردم همه رو به جون خریدم تا پریشب که دیگه بد دعوامون شد و منم جواب تمام حرفاشو دادم منم به خانوادش بی احترامی کردم الان سه شبه جاشو سوا کرده ی کلمه هم حرف نمیزنیم حتی بهم گفت گمشو برو حالا نمیدونم چی کار کنم راه کاری دارید منم خیلی خستم از این همه تنش اینم بگم که شاغلم ۷ غروب میرسم خونه و بعدش انقد ایراد میگیره ازم بحث داریم مدام میشه ی کمک اساسی کنید بهم ببینم چیکار کنم اون گفت داره به طلاق فک میکنه منم همین طور تو این ی سال اخر واقعا اذیت دارم میشم
اگر بچه ندارید حتما طلاق بگیرید این آدم ها درست نمی شوند
بنظر منم این آدما درست بشو نیستن
دوستش داری نمیخواهی از دست اش بدی دعوا نکن خرش کن گرچه خر نمیشند ولی فقط خرش کن سکوت نکن چقدر دلم میخواد بغلت کنم باهم گریه کنیم خودم قبلا این طوری بودم
سلام من ۲۶سالمه و یه پسر ۴ساله دارم
شوهرم خیلی از خانوادم ایراد میگیره و
همش خودشو سرتر میدونه
چند بار با مادرم دعوا کرده و هرچی از دهنش پرونده به مادرم گفته ولی بازم من باهاش صحبت کردم که بره معذرت خواهی کنه
میگه مادرت چرا جلوی من راحت نیست و با بلیز شلوار نمیگرده و چرا با من روبوسی نمیکنه
واقعا دیگه اعصاب ندارم دیگه خسته شدم
منم دقیقا همین مشکل دارم فقط با این تفاوت که بچه اون دختره یجورای مثل هوو واسه من میمونه بعدشم من خودمم یه بچه دارم خیلی دارم اذیت میشم تو رو خدا اگه راه حلی سراغ دارین بگین خیلی نیاز به کمک دارم
سلام ذکریا،.یاودود زیادبگین معجزه میکنه
سلام وقتتون بخیر من ۲۰ سالمه حدود یک ماهه ازدواج کردم کلا کاری به مسائل مالی ندارم اما منو شوهرم یه مشکل بزرگ داریم اونم اینکه خیلی به خانوادم بی احترامی میکنه خیلی به خانوادش اهمیت و تا میتونه خانوادمو فوش میده میگه من عاشقتم اما از خانوادت بدم میاد در صورتی که خانوادم هیچ عیبی ندارن چند باری که اذیتم کردم و بابام فهمید بین اون و بابام بحث پیش اومد الان تا دعوامون میشه فوش میده بهشون واقعا نمیدونم چیکار کنم خیلیا گفتن جدا شو اما نمیتونم هنوز یه سالم نشده توروخدا بهمبگید که چطوری این مشکل رو برطرف کنم
نترس..جداشو:/
ده سال دیگه حسرت عمری ک گذشت رو میخوری…
هیچ وقت بحث نذارین به خانواده ها کشیده بشه خانواده ها زندگی های شما رو خراب میکنن خودشون سر زندگی خودشون هستن من خودم یک قربانی هستم
سلام بنظر من در جواب بی احترامی همسرت کلا هیچی نگو ساکت باش هرچیم گفت وقتی اروم شد با ملایمت قربون صدقه بگو یجوری معذرت میخوام خرخش کن مردا عین بچه ها هستن من واقعا اذیت میشم بگو خانوادم تورو دوست دارن مثلا الکی بگو زنگ زدن گفتن شوهرت واقعا ادم خوبیه یاهرچیز ک خودت بلدی چند بار که بهش بگی باورش میشه شاید اولش جواب نگیری اما من خودم جواب گرفتم به هیچ وجه در زمان دعوا تو توهین نکن چون یعنی حرفش تایید میکنی اگر جواب گرفتی دعام کن
درود دقیقا بقول مادر بزرگم میگفت هیچکس نمیدونه بین زن و شوهر چه خبره فقط خودشون و خدای خودشون میدونند اصلا اجازه ندهید مشکلاتتون به خانواده ها بکشه اونوقت هر کس میخواد سلیقه ای عمل کنه و تنها کسی که ضرر میکنه شما هستید هر کسی یک قلقی داره به راحتی اون را پیدا کنی مهارش میکنی بدون دخالت و نظر دیگران من خانم را میشناسم که رفته به مادرش و خواهرش گفته که شوهرم فقط هفته ای یکبار با من هم بستر میشه و اینها هم رفتن تو فامیل و بدگویی داماد کردن و کار به جاهای باریک کشیده
خب این درسته واقعا در شان یک خانم هست عزیزم تو اومدی یک خانواده تشکیل دادی تو باید دل شوهرت به دست بیاری که عاشقت بشه و …….. متاسفانه دخترای امروز افکارشون بچه گانه هست و یک سری مسائل که به راحتی میشه بین زن و شوهر حلش کرد میکشونند به خانواده ها
سلام خانم خواهش میکنم نسخه خودتو برای دیگران نپیج هرمردی یکجوره حتما شوهر تو ساده وپخمه است باور میکنه شوهرمن بااونکه خانوادم هیچوقت از گل نازکتر نمیگن بازم فحششون میده وبمن میگه دروغ نگو اونا منو دوست ندارند پس بهتره فحش بدم دلم خنک میشه من میخوام ازش طلاق بگیرم
سلام منم همین طورم منم این یک ساله ازدواج کردم همش فحش میده ب خانوادم والا منم تا بخوای فحش میدم ب خانوادش و بی احترامی میکنم بهشون
دمت گرم
قیچی کن بره تا بدتر نشده
منم ۶و ۷ماهه ازدواج کردم امامادر و همسرم اصا باهم خوب نمیشن ی چن روزی خوبن بعد دوباره ی جوری باهم سردن خیلی این مشکل اذیتم میکنع اصا اهل فوشو اینا هم نیس مشکلیم تو زندگیمون نداریم ولی نمیدونم چراباهم خوب نمیشن دارم کم میارم واقعا کسیم ندارم ک باهاش حرف بزنم راهنماییم کنه دلسوزانه
هییییی خواهر چقدر منم مشکل شمارو دارم بخدا خستم کردن امروز دیگ قراره برم خونه بابام ببینم چی میشه😭
در این موضوعات باید کاری بکنید که چند وقت از خانواده تان دوری بکنید و نام یکی شان را به زبان نگیرید و در آینده های نزدیک کم کم دربین سخن ها نام یکی از اعضای خانواده ات را قسمی مثال برایش توزیع بتی. یعنی بگی ها پدرم هم یکتا از این ساعت داشت یا و غیر غیره. به مرور زمان بعداز چند مدت دوری روبرو شدن شان قهر شان را تا جای زیادی کاهش میدهد
سلام من 8ساله ازدواج کردم دو فرزند دارم شوهرم دوست نداره خانواده من بیایند خانه من چنگ میکنه هر توهین به خانوادم میکنه خسته شدم اکر بخاطر بچه هام نمیبود یک ثابیه بااین عمق زیر یک صقف زندگی نمیکردم
سلام منم همین مشکل رو دارم شوهرم میگه نباید خوانوادت بیاد خونمون رو خواهرم و شوهرش خیلی حساس شده اگر چه اونا همیشه احترام میزارن بهش .نمیدونم چکار کنم خیلی بی احترامی به خوانوادم میکنه
سلام ممنون میشم هر کسی نظر خودشو بی قصد و غرض بگه در مورد مشکل من
من دو ساله ازدواج کردم زندگی خوبی داریم خدا رو شکر مشکل مالی زیاد داریم ولی با هم حل میکنیم مادرم بخاطر مریضی متعددی که داره زمین گیره برادر ها و خاهرام بهش میرسن من ازشون دورم نمیتونم بهش سر بزنم مخصوصا بخاطر مشکل مالی که دارم اصلا نمیتونم مادرم خشکه دوستش دارم ولی خشکه خیلی سخت بهم زنگ میزنه برای احوال پرسی شاید دو ماهی یکبار ولی من سعی میکنم حداقل هفته ای یکبار بهش زنگ بزنم به همسرم یا خونمون اصلا زنگ نمیزنه که حال خانمم و بپرسه همسرم اوایل چند بار زنگ زد ولی وقتی دید مامانم تماسی نمیگیره آروم آروم سرد شد دیگه الان جوری شده که من غیر مستقیم ازش میخام تماس میگیره اونم بعضی وقتا که میبینه من ناراحتم از این وضع خودش پیشنهاد میکنه و زنگم میزنیم الان مامانم گله میکنه که اصلا منو آدم حساب نمیکنه زنگ نمیزنه اینم بگم اگر به مادرم بگم تو چرا زنگ نمیزنی میدونم میگه اون کوچیکتره باید زنگ بزنه و … خلاصه از دستم ناراحت میشه و نمیخام بخاطر مریضیاش ناراحتش کنم با وجود اینکه میدونم حق با همسرمه مامانم به هیچ کدوم از عروساش معمولا زنگ نمیزنه در ضمن مادر خانم من یجوریه حداقل هفته ای دو بار یا عروساشو میبینه یا زنگ میزنه خانمم هم اینو دیده فکر میکرد اینجوری میشه الان زنم از دست مامانم ناراحته مامانم از دست زنم هر دوتاشونو تا الان یجوری نگه داشتم که بحثی بین هم پیش نیاد ولی نمیدونم چیکار کنم که این مشکل رو یکبار برای همیشه حل کنم ممنون میشم هر کسی که میتونه کمک کنه
سلام و احترام
برادر محترم امیدوارم از حرفای که میزنم ناراحت نشین ولی بنظرم الکی این موضوع رو بزرگ کردین
اولا مادرتون هست و برشما حقی داره و بر شما واجبه که احوالشو بپرسین بش سر بزنین و اصلا حق ندارین یا از مادرتون انتظار داشته باشین خودش به شما زنگ بزنه ،حتی اگه تماس نگیره بعد انتظار دارین به خانمت تماس بگیره و احوالشو بپرسه
شما بعنوان پسرش و حق مادری که بر شما داره رو ادا کنید شما خودتون میفرمایید که بش سر نمیزنین یا خیلی کم و ی تماس که میگین هر هفته شاید دوبار و میبینی زیاده
بعد از مادرتون انتظار دارین خشک نباشه یا به شما تماس بگیره یا سراغ خانمتون بگیره، انصاف نیس
شما در حق مادرتون دارین کوتاهی میکنین همین تماس دو بار در هفته رو باید سر زدن به مادرتون و ملاقاتشون باشه نه تماس ،از صحبتاتون فهمیدم که شرایطتتون طوری سخته نمیتونید بش سر بزنید ولی سعی کنید حداقل دو هفته ی بار، ماهی ی بار بش سر بزنید این مادرتونه و دل مادر هم برا پسرش تنگ میشه خصوصا آدما هر چ سنشون بره بالا بیشتر به فرزندانشون احتیاج دارن و میخوان دور ورشون باشن، نمیتونین سر بزنین حداقل هروز بش تماس بگیرین ،تونستی صبح تماس بگیر بش صبح بخیر بگو و شب تماس بگیر شب بخیر بگو حالشو بپرسین خودت مهربون باش ازش بپرس که مادر امر کن و هر چی احتیاج داشتین به من تماس بگیرین ،ببینید چقدر دل مادرتون بااین کارتون و رفتارتون اونو خوشحال میکنید
دقیقا
سلام منم کا ملا موافق گفته ها هستم مادر و پدر حقشان بیشتر از اینا هستش که تماس یکی دوبار در هفته رو براش بیشتر بدونیم پس دوست عزیز مادر تون حق داره هر روز صدای شما رو بشنوه
👌👌👌👌
سلام مادر شما آدم خشکی باشه یا نه، بالاخره مادر شماست و شما باید حق فرزندی رو بجا بیارید ولی اگه با خانومتون رفتار سردی داره اون دیگه به خانومتون مربوط میشه که باهاش تماس یا رفت و آمدی داشته باشه یا نه،چون خانومتون هیچ حقی به گردن مادر شما نداره و اگه باهاش تماس میگیره از روی لطف و ادب خودشه،خیلی خوبه که تا الان تونستید رابطه مادر و خانومتون رو خوب حفظ کنید و اینجور که شما بیان کردین خدا رو شکر هیچ توهین و حرف نامربوطی بین مادر و خانوم شما نیست،مشخصه که خانوم باشعور و با فرهنگی دارید که با وجود دلخوری باز هم از شما میخواد احوال مادرتون رو جویا بشید،و اینکه فکر نمیکنم اگه به مادرتون با احترام بگین اون هم با عروسش مدارا کنه و گهگاهی اونم بهش زنگ بزنه بد باشه ولی با احترام کامل این رو از مادرتون بخواین چون آدمهای پیر خیلی بیشتر به عاطفه و محبت نیاز دارن ،خلاصه کلام هم به مادرتون احترام بزارین و هم با خانومتون مدارا کنید
درودبه شرفتون
منم همین مشکل رو دارم کسایی که میگن حق مادری رو باید ادا کرد درست میگن ولی قطعا گیر یک خانم مقایسه گر نیفتادن و تو این کشمکش نبودن اگر بخوای حق مادر رو ادا کنی (که هیچ وقت ادا نمیشه) آرامش زندگی خودت از بین میره چون متاسفانه یا خوشبختانه در انتخاب نخست و توافق اولیه خانم ها همه شرایط رو پس از یه مدت کنار میذارن و این ما مرداییم که باید مکتوب تعهد بدیم که چقدر مهریه و چقدر پشت عقد و … بدیم در صورتی که خانم هایی از این مدل یه تعهد شفاهی میدن که بهش پایبند هم نیستن
سلام اصلا دخالت نکنید به هیچ وج دست بی نمک آدم بده فقط گوش کن نگاه کن دخالت نکنید شما احترام خودت بذار اندازه خودت محبت کن بگو سلام مامان خانمم دستش بند بود مریض تو کاری نداری من انجام بدم فقط در هفته یک بار زنگ بزن
منم این مشکبو دارم الان، ۷ماهه ازدواج کردم و شوهرم و مادرم باهم مشکل دارن چن روز خوبن دوباره سردنو حرف نمیزنم هیچ مشکلی تو زندگیمون نداریم فقط همینه ک منو اذیت میکنه دارم خسته میشم از این رفتارا کسیم نیست ک کمکم کنه
سلام ۷سال ازدواج کردم الان ۷سال با مادرشوهرم زندگی میکنم شوهرم بهم خیانت کرده بازم بخاطر بچهام نشستم بعد مدتی بهم گفت اشتباه کردم امت بازم بخشیدم الان ۳سال ن بهم پول میده میده ن خرجی خونه نمیره سرکار صبح از میره با دوستاش تا شت ۱۲یا ۱شب نمیدونم بهش چیزی بگم بخاطر بچههام دست بزن داره سرم منت میزاره به خانوادم فوش میده جلوی خانوداه خودش اگر حرف بزنم میگه برو خون مادرت من توی بدترین سختهای زندگی باهاش سوختم ساختم الان
جواب من این کسی رو ندارم بهش بگم شب روز کارم کریه میشه بهم مشاور بدین چیکار کنم چجوری باهاش رفتار کنم دیگه خستم بیزارم حالو روز شب روز توی خونم افسردگی گرفتم
عزیزم میدونم دوری از بچه هات خیلی سخته اما اینطور که گفتی .زندگی کنار مردی که هم خیانت میکنه هم خرجی نمیده هم تو هین میکنه خیلی سخته..حداقل یه مدت خودرو ترک کن شاید سرش به سنگ خورد
موافقم چند مدتی خانه را ترک کن دیگه برای شما بدتر از این نمیشه
میدونی تو از نظر اون چی هستی کسی هستی که عشق گدایی میکنه تو از شوهرت داری عشق گدای میکنی اون اصلا قبول نداره اشتباه کرده فقط میگه تو اشتباه کردی بچه تو جدای بزرگ بشه بهتره از پدر ومادرش نفرت داشته باشه این به من ثابت شده چون بچه ات بزرگ میشه دو روز دیگه عوض تشکر میگه مامان دروغگو بابا چابلوس ببخشید این میگم ولی دیدم که میگم
به خدا توکل کنو بچه هاتو بسپار به خودش به نظر من یه مدت برو برا خودت مستقل شو خودتو نجات بده.. خدا بچه هاتو بهت بر میگردونه
من ۲۰ سال ازدواج کردم دوتا فرزند دارم از اولش خیلی بحث داشتیم تو دعوا شوهرم همه جور بی احترامی بهم میکنه بعد دعوا میاد اشتی به زور و میگه من عصبی میشم حالیم نیست من دیگه خسته شدم ازش بدم میاد میخوام بقیه عمرم و ارامش داشته باشم بهش هم میگم طلاقم بده اما اون فقط میخواد زندگیش ادامه داشته باشه به قول خودش چراغ خونش روش باشه اونم از من خوشش نمیاد اما عین کنه میمونه چه کنم کمکم کنید
من حدود ۷ سال ازدواج کردم تو این ۷ سال شوهرم و مادرشوهرم خیلی بهم بی حرمتی کردن شوهرم همش گیر خونوادش اگر من به حال مرگبیفتم اصلا بهم محل نمیذاره و مدام با خونوادش در تماس ک اگر مشکلی دارن بگن اگر کسیشون حالش بده ببرش بیمارستان ولی منو انگار کوره نمیبینه زندگیمو جهنم کرده با تهدیدا و توهیناش ب خودمو خونوادم. کاری ب سرم اورده ک افسردگی گرفتم و لاغر و نحیف شدم جوری ک همه وقتی منو میبینن از وضع بد جسمیم بهم میخندن خیلی بدبین و بددهنه کاری ب سرم اورده ک هروز ارزوی مرگ میکنم اما امیدوارم قبل اینکه دق کنم مرگ خودشو مادرشو ب چشمم ببینم .همچین ادمای پستی فقط لایق مردن و نابود شدنن امیدوارم خدا از خواب بیدارشه و جواب این حرمت شکنیا رو بده
الهی آمین
سلام.من نزدیک ۱۲سال باهمسرم زندگی ودوفرزند دختر دارم همیشه مورد بیاحترامی قرار گرفتم وسایل منزل میشکنه حتی اگه بچهها زمین بخورندمن تحقیر میشوم همیشه درمقابلش کوتاه اومده فقط گریه میکنم هر دعوا ۴الی ۵ساعت گریه به طوری روز بعدش باید سر درد تحمل کنم راهنمایی کنید من چکار کنم هیچکسی هم ندارم که باهاش درمیان بگذارم کمک کنید
برو دنبال یک کار خوب مستقل شو وقتی درآمد داشته باشی احترام هم میاد یک زن کاریزما شو عزیزم
بعضی وقتاازروی ناچاری وبخاطربچه هابایدسوخت وساخت مثل من
۳۰ ساله دارم زندگی میکنم و هنوز بعد این مدت هر جر و بحثی میشه اول پدر و مادر من فحش میخورن! اینا به تربیت خانوادگی بستگی داره لطفا لطفا لطفا توجه کنید خانواده مهمترین فاکتور برای انتخابتون باشه، نه پول و نه تحصیلات هیچکدوم ملاک نیست فقط خانواده و تربیت خانوادگی
صدرصد
خیلی بده واقعا
دقیقاموافقم
دقیقا منم موافقم. حیف عمرمون که هدر رفت با مرد دیوانه روانی
منم متأسفانه با همچین مردی دارم زندگی میکنم .هر روز منتظرم خبر مرگشو برام بیارن
به نظر من باید خانواده ها رو بزاریم کنار فقط تو شادیا دعوتشون کنیم یا ماهی یبار با دعوتشون بریم خونشون بیان خونمون رفت و آمد اشتباه باید رو پای خودمون وایسیم با خدا باشیم خدا برای هممون کافیه
درود
سلام.مرد ۳۷ ساله هستم
۱۵ ساله ازدواج کردم.خدا رو شاهد میگیرم برا زن و زندگیم کم نذاشتم.6 صبح رفتم سرکار 8 شب برگشتم.از محبت و تفریح و مسافرت و سر و لباس و….هیچی کم نذاشتم.چون خانواده من شهرستانه به طبع بیشتر اوقات با خانواده خانمم ارتباط داریم.فقط عزت و احترامشون کردم خدای بالا سر شاهده.فقط خدا نکنه روزی اسم یکی از خانواده ما بیاد که قراره بیان خونه ما،کلا رنگ عوض میکنه همسرم.اصلا نمیشناسمش.یه حرفهایی میزنه و یه چیزای میگه من مات و مبهوت میمونم.بعد کلی صبوری منم جواب هایی بهش میدم که چند روزی بره تو خودش.و این شده مشکل ما.به خدا از روی درد خندم میگیره مشکلات مردم رو خوندم وقتی با مال خودمون مقایسه میکنم.ولله این حق من نیست
نترس تنها نیستی
خدا بهت سلامتی بده
حق نداره بهت حرفی بزنه
باید بیان و همونطور که خانواده خودش میان
منم همین مشکل رو دارم ولی برادر هیچ چیزی با ارزش تر از خودت نیست .این زن ها مثل کفتار هستن
کفتار نیستیم کفتار بینیم
ازنظرشماکه زنهاکفتارن حالابگوببینم مردی که به نون شبش محتاجه ولی زنش باهمه چیش میسازه مردی که زندگیش عین دیت گل تروتمیزه همه چیزتو خونه براش محیامیشه بهش محبت میشه ولی خیانت میکنه بارهاخیانتشم بخشیده میشه چطوری بددهنی میکنه وقتی خودش روی اسم پدرومادرشم حساسه به پدرزن ۷۲سالش توهین میکنه اون چیه لاشخوره؟بعد وقتی بچه دوساله بهش میگه بابابه بابابزرگ فوش نده پیرمرده ولی نمیفهمه لایق مردنه یانه؟
سلام ما ۴سال باهم ازدواج کردیم و بچه نداریم همسرم خیلی پر توقع و مغرور و لجبازه متاسفانه خانواده من خیلی با شوهرم احترام میذارن و دوستش دارن ولی ایشان از هر کار آنها یه بهانه میگیره خانواده ایشان ده برابر به من بدی کردن ولی اصلا به روشون نیاوردم ولی این آقا مدام خانواده ام رو تحقیر میکنن همه بهم میگن چون خیلی از خانواده شما پایین تره و شما ازش سر ترید حسادت میکنه حالا ازتون میخام من با چنین رفتارش چکار کنم آنقدر بهش احترام گذاشتم گستاخ تر شده و مغرور تر شده نمیدونم چه کنم
کفتار خودتی بیشعور
به خدای عالم اکثر زنها کفتار و زالو هستن
تو اصلا تنها نیستی دردت زیاده ولی بهتره یک مدت از هم دور باشید حداقل خودت اعلام خستگی کن دو هفته برو مسافرت خونه مادرت نرو یک هفته گشنگی کشید قدر تو میدونه
منم عین خودتم
هممون همين مشكل رو داريم داداش
سلام من تو دو راهی موندم نمیدونم باید چیکار کنم شوهرم قول داده بود زود ب زود میتونم خانواده مو ببینم ولی الان بعد از چند ماه زده زیرش و میگه راه دوره من نمیتونم این مسافت طولانی برم و همش بهونه میاره ک منو از کارم اخراج میکنند اگه مرخصی بگیرم منو مجبور میکنه قید همرو بزنم و فقط با خودش باشم همیشه میگه سالی ی بارم ببینی مامانتو بسه چه خبره بشین ب زندگیت برس من هنوز تو دوران عقد هستم و اجازه دیدن مامانمو ندارم همش تهدید میکنه منو میگه اگه بدون من بری خونه مامانت نمی خوامت دیگه واقعا نمیدونم باید چیکار کنم زندگیمو خراب کنم یا بسوزم و بسازم
جدا شو فقط مردي كه از الان اينجور ميكنه به درد زندگي نميخوره
سلام اگر هنوز ازدواج نکردی بکش کنار مردها به مرور زمان بهتر نمی شن من این تجربه کردم بلکه بدتر می شن وقتی هم بچه دار بشی دیگه خیالش راحته که نمی زاری بری
دقیقا
نگو که از این بی حرمتی ها خسته ام
عزیزم منم مشکل تورا داشتم هیچ وقت درست نشد الان با دو تا بچه دیگر هیچ کاری از دستم بر نمیاد تا دیر نشده فکری به حال خودت بکن
عزیز فقط جدا شو همین الان فک نکنی بهتر میشه نه وقتی بچه دار شدی دیگه نمیشه کاریش کرد تا آخر عمرت باید اذیت بشی
اگر الان کوتاه بیای کل زندگیتو میبازی
بهترین راه جدا شدنه…چون از همین اولش معلوم که آخرش چطور میشه.
اگه واقعا اذیتی بیخیال شو ،اگه میتونی تو دوران نامزدی مشکلت و حل کن و نترس و از حق خودت دفاع کن وگرنه تا آخر عمر باید عذاب بکشی ،
سلام ببین خواهر الان هنو عقدی اینجوری خودتو در اختیارش گذاشتی این اینطوری بات رفتار میکنه چون مطمئنه رهاش نمیکنی الان که هنو عقدی خط قرمزاتو بش بگو و تو رفتار و حرفات شجاع باش مردا که با زنای شخصیت قوی روبرو بشن درست میشن و هیچ وقت رهاش نمیکنن و از زنی که شخصیت قوی دارن خوششون میاد درسته ممکنه نشون ندن یا ممکنه موقش دعوا راه بندازن ولی ته دلش نه و اینطوری حساب میبرن .. ولی هنو که عقدی خط قرمزاتو بش بگو و اون موظفه که به چیزی که ناراحتت میکنه احترام بگذاره همونطور که خودش داره بت امر و نهی میکنه و خط قرمزاشو بت میگه و تحمیلت میکنه..ولی خواهر تو با زن خوش و جدی این حرفا رو باش درمیون بزار که بش بگو ما دوتامون باید به همدیگه احترام بزاریم و چیزی که دو طرفمون ناراحت میکنه رو احترام بزاریم و خط قرمزای هم دیگه رو رعایت کنیم و زن و مرد برابرن چیزی به اسم دستور و امر کردن به هم دیگه نیست زندگی مشترک یعنی هر دو طرف نظر دارن و هرکی وظیفه اشو باید به نحو احسن انجام بده و با تفاهم و احترام همه چی میشه نه با زور و دستور
خواهر نصیحتت میکنم که زیاد مطالعه داشته باشی درمورد نحوه ارتباط و رفتار بین زوجين
و همیشه خدا و شرع رو تو ارتباطتون و رفتار به هم دیگه مد نطر داشته باشید
موفق باشید
سلام
من ۲۱ ساله ازدواج کردم .تو ایندوران کوچکترین بی احترامی به پدرو مادرسوهرم نکردم تا جاییکه حتی مادر شوهرم میگفت تو از پسرم مهدبونتری الان اونا فوت شدن .ولی مادر من هر کقت اومد خونمون شوهرم بیحرمتی بهش کرد بی محلی کرد هرچیم بهش گفتم من چجوری بودم با مادرت حداقل به خاطر من حرمت نگه دار حالیش نیست اصلا
این اخریا بهش گفته چرا من هرچی بهت میگم بازم پا میشی میای خونه دخترات مگه پسرات راهت نمیدن
داشتم از خجالت اب میشدم خیلی گریه کردم و باهاش دعوا کردم اما اون ببستر توهین کرد حتی میخواست مادرمو بزنه به منم گفت طلاقت میدم
به نظر شما چیکار کنم؟
ازیک مشاوره کمک بگیر تاباهمسرت صحبت کنه وخودت به مادرت بیشترسربزن وبیرون ببر ویه مدت منزلت کمتربیار وقتی ببینه بیشتر بایستی براش وقت بزاری یا هزینه کنی پشیمون میشه
اگه بچه نداری حتماجداشواین زندگی فایده نداره اگه برات ارزش قائل بود دوست داشت مامانتوروسرش میذاشت.گریه معنی نداره طلاقتابگیرومهرتم بزاراجراپدرشم دربیار
موافقم میشه دوباره ازدواج کردولی مادروهیچوقت نمیتونی مثلشو پیداکنی
این راه حل هایی که شما ارائه می دهید غیر منطقی و خانمان برانداز است. چرا باید زنان در زندگی مشترک، مهریه را اهرمی برای رسیدن به خواسته های خود قرار دهند؟
مرده شور همچین مردی ببرم مرد که نیست فقط نر
وقتی حق طلاق به اینا میدن اینجوری دم در میارن دیگه
سلام ب چی این مرد واقعا دلخوشی
ن واقعا چرا اجازه میدی ک اینجوری ب خودت و خانواده ات بی حرمتی کنه؟؟مگه ن اینکه خانواده خط قرمز هر شخصی ! تمومش کن و خودتو رها کن
من زن بی ادب و بد دهنی دارم که روز به روز من بیشتر کوتاه میام و اون بیشتر بی حرمتی میکنه
بعد از دو تا بچه نمیدونم چه کار کنم؟ هر چی هیچی نمیگم اوضاع بدتر میشه
اگر هم که باهاش دهن به دهن بشم فریاد میزنه و فحش میده
زندگیم و جهنم کرده
پیش مشاور هم زیاد رفتیم . چون آدم فراموش کاریه هیچ کدوم از توصیه های مشاور و عمل نمیکنه
خیلی گیر میده و یه سره نصیحت میکنه
بچه هام و هم خسته کرده
انگار که مشکل منو بیان کردی
حتما کاراشتباهی انجام میدید یا شاید لجباز هستی اگرنه نصیحت که بیخودی نمیشه
سلام،اگر محش و بددهنی میکنه جواب نده خونسرد باش پوزخند بزن و محل نکن
همه مشکلات از پوله ، من به عنوان یک مرد هر وقت حسابم موجودی خوبی داشته و تونستم برای خونه خرید خوب انجام بدم و مشکلی از بابت پرداخت هزینه سرسام آور مدرسه بچه ها و غیره نداشته باشم ، مورد احترام قرار گرفتم . ولی خدا شاهده هر وقت وضع بازار خرابه و جیب من خالی ، من میشم بی ریشه و اصل و نسب ، به خانواده ام توهین میشه ، سرد باهام برخورد میشه و … ، ولی خود من حق ندارم در مورد کسادی بازار و وضع خراب درآمد و بدبختی که به واسطه یک سری شیخ بی ناموس نصیبمون شده حرف بزنم و باعث دلخوری و افسردگی خانمم می شم . پس خانم های محترم لطفا همدیگه رو درک کنیم . بخدا اوضاع مملکت خیلی خرابه . تعداد کسایی که جیبشون همیشه پر پوله خیلی دیگه کم شده ، همه دارن با مشکل و هزار جور جون کندن نون زن و بچه رو میدن .
سلام. دوستان عزیز اگر یک بار ازدواج کردید وطلاق دادید بازم نروید دوباره زن بگیرید اگر بچه دارید می توانید از خواهر مادر عمه خاله یایکی از بستگان کمک بگیرید لطفا شمارا بخدا قسم دوباره ازدواج کردن شمارا نه بچها تون جلو چشم هاتون پرپر می شود. بروید کار کنید و با فرزند تان زندگی کنید بخدا اینقدر حرث نمی خورید . از زندگی خود لزت ببرید نزارید کسی لزت تان تبدیل به زهر کند.
کاملا درسته
دقیقا کاملا واقعا درست گفتی دمت گرم
بخداحرف حق رو زدی .. زن آدمو پیر میکنه
بخداحرف حق رو زدی .. زن آدمو پیر میکنه
نخیر بهنام اصلا هم اینطور نیست تو منو پیر کردی تو هر روز میری باشگاه بدنسازی میکنی رقص میری مسافرت میری
تو از کجا دیدی بهنام بیچاره چه پیامی ارسال کرده بابا
داستان من.دختر ۱۸ ماهه دارم ومادرم پیر و مریض
من دوتابچه باپسرمجردچهارسال ازم کوچیکتره برابچه هام که باباشون انگارازاول وجودنداشت بهترین باباس هیچی کم نمیزاره همه مثل هم نیستن ❤
خوب اگر دوباره زن نگیریم، پس برای ارضای نیازهای جنسی مان چکار کنیم؟ راه حل عملی و عاقلانه ارائه دهید
اگر فقط برای رفع نیاز جنسی زن میگیرید برید خانه های عفاف جمهوری اسلامی خیلی بهتره .
دقیقا درسته
دمتتتتتتتتت گرم
سلام من هر وقت از همسرم چیزی بخوام لباس یا هر چیزی که نیاز من باشه یا حتی خرید خونه.اون در جواب ب من میگه خواهرت باعث که تو از من درخواست میکنی.حتی بهش گفتم نون بخر گفت باز خواهرت بهت گفت که من از اون نونوایی نون بخرم.نمیدونم چیکار کنم این حرفاش داره اذیتم میکنه.درحالی که خواهرم اصلا بازندگی من کاری نداره
واقعا به نظر من تمومش کن،بزار بری تو زندگی فقط ببین چه جور پشتت رو خالی میکنه،به خدا میسوری از این اخلاق
سلام.من مشکل شمارو دارم دقیقا
سلام… چند وقت پیش با نامزدم داشتم صحبت میکردم حرف از پدرش شد من گفتم پدرت به من بی محلی میکنه بعد رفتش… باهاش تماس گرفتم سرد جواب داد گفتم چیشده گفت به پدرم بی احترامی کردی و بهش گفتی اون پدرت سرم داد زد و گفت بی جا میکنی بی احترامی کنی و اصلا دیگ حق نداری نظر بدی و… من حس کردم ناراحت شده اول معذرت خواهی کردم بعد توضیح دادم که بد متوجه شدی… با این حال که توضیح دادم همش میگه دیگ تکرار نشه متوجه بشو اشتباه کردی و.. الان نمیدونم کوتاه بیام یا ن اگ کوتاه بیام فک میکنه واقعا بی احترامی کردم ینی پذیرفتم…. بهم بگید چیکار کنم؟
گلم ب نظر من تمومش کن خوشبحالت ک هنوز ازدواج نکردی و اینقد زرنگی ک اینجامیخونی ونظرمیخوای من اون موقع کر و کور بودم الان دارم ب تومیگم کر و کور نباش و ولش کن زندگی انقدرسخته چندوقت ک بگذره در کنارمشکلات وزندگی باچنین شخصی هروز آرزوی مرگ میکنی و باعث قطع رابطت باهمه میشه
اصلا اشتباه نکن و کلا با چنین شخصی ازدواج نکن تو رو خدا
اگ ازدواج نکردی برودنبال مردایی ک واست هرکاری میکنن این مسخره بازیاچیه بابام بی احترامی کردی اون داره میخشومیکوبه من تجربه دارم
آره ولش کن ، خودت کار کن قسط بده مسئولیت پذیر باش به فکر قسط و بدهی باش و هزار تا بدبختی که ما مردا میکشیم رو به دوش بکش. گه تو هر چی زن بد اخلاقه
سلام عزیزم اگه الان کوتاه نیای تو زندگیت سر کوچک ترین چیز مشکل پیدا میکنی همیشه تو زندگی باید یکی کوتاه بیاد که زندگی شیرین میشه فدات با این چیزای کوچیک زندگیت تلخ نکن
كوتاه اومدن وضعيت رو بدتر مي كنه مرد فكر مي كنه هر چي زوريگه درسته-بايد با زبون بهش بفهمونيد كارش اشتباهه و زن هم اومده زندگي كنه -اگر زبون حاليش نشد با چند نفر اعضا درجه يك و درجه دو خونوادش مشكل رو در ميان بذاريد شايد به خاطر حرف اونا و نصيحت اونا. درك كنه كه شما چقدر در عذابيد كه با اونا مشكل رو و موضوع رو مطرح كرديد و نهايتا كوتاه بياد .وگرنه بهتره جدا بشيد و تا آخر هم ديگه ازدواج نكنيد وگرنه توسري خور دومين مرد خواهيد شد كه توي مشكلات خواهد گفت تقصير از خودته وگرنه از اولي جدا نميشدي.
لطفاً خوانواده به خصوص درجه دو را درگیر نکنید مرد به نسبت راز زنش تعهد داره دو انسان بالغ و هم فکر کاری نکرده اند
پدر و مادر خود را در تنگنا قرار داده اند و خروجی همونیه که هست
جمله آدمت میکنم یکی از مزخرف تمرین چیزایی هست که زن به شوهرش بگه
مادر اون طرف خودش رو وقف کرده و شده اون پسری که هست
برای دوام زندگی گاهی باید کوتاه اومد ولی در حد معمولش، بخوای همیشه کوتاه بیای دیگه براش میشه عادت، حتی خانواده شوهرت بکشنتم باز به تو حقی نمیده
بیخیالش بشی بهتره یا باید درست بفهمونی کارش درست نیست همین حالااینطور میکنه چند سال دیگه چه میکنه اینو با تجربه ای که دارم بهت میگم مواظب باش
باهاش یکم صحبت نکن یه جور بی محلی کن غذا رو سروقت آماده کن فقط بهانه دستش نده خودکار خودش درست میشه
چرا فکر می کنید غذا درست کردن وظیفه جدا نشدنیه زنه خودش درست کنه کوفت منه
مرد دنبال نون خور اضافی با غر زن هست عجب
این ادم مریض و بی منطق رو رها کن عزیزم
اخلاق های خوب و بدشو بنویس
بعد ببین با کدوم اخلاق بیشتر مشکل داری و نمیتونی کنار بیای
اگه اون اخلاق های بدش چیزایی هست که تو روش حساسی بهت پیشنهاد میکنم تا فرصت داری جدا شو
چون از درون هر روز میسوزی و نمیتونی اخلاق طرف مقابلتو تغییر بدی
سریع قطع کن، چون بعدا بدتر میشن، شک نکن، حتی اگر حرف از جدایی زدی و قول داد که تکرار نمیشه، مطمئن باش که باز بدتر میشه
تورو خدا رفتارهای قبل از زیر سقف رفتن رو جدی بگیرید، حتی اگر رابطه جنسی برقرار شد، حتی اگر برای مدتی افسرده و ناراحت شدید، حتی اگر سوزش خانواده و اطرافیان باشه، چون ارزش آرامش یک عمر بیشتر هست
دقیقن
واقعا به نظر من تمومش کن،بزار بری تو زندگی فقط ببین چه جور پشتت رو خالی میکنه،به خدا میسوری از این اخلاق
سلام
اگر اینجور که با کوچکترین حرفی نسبت به خانوادش جبهه بگیره قهر کنه رفتار نامزدتان بی احترامی حساب میشه نه شما
این رابطه تمام کنید اجازه نده کسی بهت زور بگه یا نظرت اصلا براشون مهم نباشه
اگر کوتاه اومدی تا آخر عمرت زجر می کشی همش توهین بهت میشه وباید سکوت کنی حرف نزنی اینجوری خوش به حال بقیه وعذاب برای تو
نه این اشتباهو نکن بعداً باید تقاص پس بدی من ازت خواهش میکنم تا زوده برگرد خواهش میکنم
ولش کن پایان بده خطرناکن اینجور آدمها خودش چراغ قرمزشونو نشون داده
خوشحال باش چون همینطور که به پدرش احترام میزاره به خودتم جلوی پدرش احترام میزاره به این میگن زن زندگی
سلام دوستان گرامی من با خانمی که دوسال از خودم بزرگتره از روی سادگی احمقی ونفهمی ازدواج کردم بلای به سر خودم وجونیم آورم که فقط مرگ شده آرزوم تصور کنید تا جایی که توانم بوده از احترام به خودش وخونوادش از لباس از خرجی از مسافرت کم نزاشتم ولی جواب من با توهین تهمت تحقیر داد همیشه پشت خونوادش میگیره پشت دورترین فامیلشون خالی نمیکنه هیچوقت پشت من نمیگیره حرمت نون نمک سرش نمیشه یه هزاری خرج کنم واسه خانوادم دق میکنه ولی واسه خونوادش زندگیشو اتیش. میزنه عین خیالش نیست یک ساله خونوادم ندیدم بخاطر تهمت هاش توهیناش هرسری رفتیم جنجال درست کرد که منو ازشون دور کنه حیف از جونیم موهام سفید شدن اگر بخاطر بچه م نبود جدا میشدم ولی افسوس خواهشم از دختر وپسرای مجرد توروخدا با کسی که ازخودتون بزرگتره ازدواج نکنید مثل من به خاک سیاه نشینید
خرج لباس و مسافرت و… وظیفتون بوده، چرا منت میگذارید! سر اون بدبخت هم منت میگذارید حتما، شما الان خودت خانواده داری، چرا باید عین خیالش باشه مه خانواده پدریتو ندیدی، بخدا که شما خودت بچه ای،تو بیچاره کردی اون دختر مردمو، اول به بلوغ برسید بعد ازدواج کنید
نگاه با تعصب زنانه
شما معلومه هنوز مردنشدی که این حرفارومیزنی .. به نظرم خیلی بچه ای
خفه شو چرت نگو
سلام داداش گلم بخاطر بچه که شد زندگیت درست کن بزار هرکاری میکنه بکنه بهش زباد بها نده تا بفهمه خانواده زن و شوهر چه فرقی دارن باهم باهاش حرف بزن بزار خانوادت رفت و آمد کنن تا ادا کنه بخاطر هیچ کس خانوادت رها نکن
به نظر من مجبور نيستيد اگر به خونه مادرتون ميريد به همسرتون بگيد از سركار مرخصي ساعتي بگيريد و به خانوادتون سر بزنيد البته اگر در يك شهر زندگي ميكنيد و يا كمك مالي به پدر و مادرتون رو اعلام نكنيد بالاخره پدر و مادر به گردن شما حق دارند . سعي كنيد اصلا اسم خانوادتون رو جلوش نياريد تا حس حسادتش از بين بره . متاسفانه خيلي از آقايون هم اين شكلي هستن به بزرگتر و كوچكتر بودن ربط نداره
خواهرم ۹ سال ازدواج کرده
یه دختر ۷ ساله داره ،شوهرش خیلی اذیتش میکنه حتی با بچه خودشم حرف نمیزنه ن خریدی برای خونه میکنه ن ب خواهرم پول میده حتی نمیزاره جایی بره ،
ی آدم هیز کثافتیه ک فقط ب فکر خوش گذرونی خودشه
خواهرم داغون شده یعنی واقعا زندگی برای همه مون زهر مار شده بخاطر دخترش فقط مونده
خانوادش هم همشون دست ب یکی کردن ک خواهرم از خونه بندازن بیرون ،واقعا نمیدونیم باید چیکار کنیم هرچی سکوت کردیم و چیزی نگفتیم فقط بخاطر دختر خواهرم ، خواهش میکنم شما راه حلی ندارید .
سلام من ۱۵ ساله ازدواج کردم یه دختر ۱۲ ساله دارم شوهرم خیلی با خانوادم خوب بود تا اینکه ۳سال پیش،برای دخترم تولد گرفتم مادرشوهر سگ رشتیمو دعوت کردم اومد خونه ی مادرم وقتی جمع خانوادمو دید چقد خوشیم رفت دعا گرفت همسرمو از خانوادم جدا کرد هر چی سعی میکنم اشتی بدم تا میفهمه میره دعا میگیره الان کاری کرده همسرم خونه ی مادرم دیگه نمیاد خیلی ناراحتم مادرم مریضه نمیدونم باید چیکار کنم به من میگه خودت تنها برو بچه رو نبر خودشم نمیاد میشه کمکم کنید این داره اختلاف بزرگی بین ما میشه
بیشتر مردهای شمالی اینجورین با ننه های جادوگرو حسودشون….
فقط مردهای شمال اینحوری نیستن شوهرمن تورکه اونم دقیقا مادرذلیله
سلام منم شوهرم شمالیه پسرم الان ۸ سالشه وقتی ۲سال ونیم بود شوهرم گرفت از من ۲ ماه دقیق برد با خودش با دوماه دادگاه وکلانتری پسرم منو فراموش کرده بود گریه م گرفته بود میگفتم نیما سرشو تاب میداد بعد چند ثانیه اشکام سرازیر شد گفتم منم مامانتم نیماجان اومد بقلم شب خجالت میکشید کنارم بخوابه بعد دوروز تب شدید بی حال شده بود مادر شوهر منم اهل دعاست خدا لعنت کنه اینارو
داستان من.دختر ۱۸ ماهه دارم ومادرم پیر و مریض.توهین نکن
شما واقعا به دعا نويس و اينجور چيزا اعتقاد داريد؟ ولي اين درسته كه مهموني خانواده زن و مرد بايد جدا برگزار بشه هميشه
منم مشکلم همیه ، همش سحر و جادو پیدا میکنم و به درگاه خدا دعا
خح
شوهر من هم خیلی خودخواه و موزی هستش . همش فکر خانواده ی خودش هست که آب تو دلشون تکون نخوره ولی من و خانواده ی منو فقط به چشم وسیله نگاه می کنه پولمون خوبه خودمون نه البته همچن پولی هم نداریم.
شوهر منم همینه
سلام من ۵ ماه نامزاد شدم اما از همین الان به فامیل من توهین میکنه وقتی قهر میشه دگه نمیاد آشتی کنه تا من خودم پیش قدم بشم بارها بارها گفتم خواهش کردم که موقع جنگ به فامیلم توهین نکن ولی بازم تکرار میکنه حتی به بابای مرده منم توهین میکنه نمیدونم چیکار کنم
معلوووومه…تورو خدا جدا شو..شانس اودی که نامزدی کاش منم جای تو بودم و راه برگشت داشتم ولی الان دوتا بچه دارم.دقیقا شوهر منم دوران نامزدی همینقدر زجرم میداد ولی من بچه بودم و نفهم…کاش اونموقع به اندازه الان ازش شناخت داشتم تا هیچوقت باهاش ادامه ندم.حیف جوونیم هر روز میگم کاششششششش
زمان برگرده عقب در یک جمله جوونیم سوخت.
چرا نمیدونی چکار کنی سریع جدا شو
اشتباه منو تکرار نکن شوهر منم همین بود منتها بچه بودم عقل نداشتم فک کردم آسمون باز شده همین یه نفر افتاده .توروخدا تا مثل من گیر بچه نیفتادی جدا شو فقط جداشو بعدا پشیمون میشی
همین الان ختمش کن ادامه نده درست بشو نیستند این جور آدمها
شما عاقلانه رفت و امد کنید و دست خالی نرید اونها میگن هدیه است اما شما به نیت صدقه که هفتاد بلا رو دفع میکنه ببر هر چه خدا گفته انجام بده بعد اگر اونها بدی کردن با چشم خودت می بینی چطور خدا تنبیه شون میکنه
من نمیدونم آقایون رو چه حسابی به خانواده ی زن توهین میکنن؟و جالب اینجاس که اگه زن در مقابلش همون فحش رو به خانواده شوهر برگردونه مرد دنیا رو به هم میریزه،چرا اینقدر برای خودتون حقوق بیخودی قائل هستین؟فقط امیدوارم هر مردی که زنها رو تحقیر میکنه یا کتک میزنه یا اذیت میکنه دامادی دقیقا عین خودش گیرش بیاد دخترشو یا خواهرشو تحقیر کنه به خانوادش فحش بده کتکش بزنه تا این اقایون بفهمن یه من ماست چقدر کره داره
نه من خودم دختر دارم شوهرم هم خیلی اذیت میکنه ولی هیچ وقت نمیگم که سر دخترش بیاره چون اونوقت خود من هم عذاب میکشم
دقیقا منم همین نطر رو دارم .خدا نکنه سر دخترم بیاد .من تحمل میکنم که فردا دخترم شاد و خوشحال باشه
دقیقا
مادر من در مراسمی بخاطر عصبی بودن پرخاش میکنه و حرف نامربوط میزنه البته ما قبلش محرم بودیم یکسال همسرم بخاطر رفتارهای مادرم ناراحت شد و بهش بی احترامی میکرد با من حرف میزد من صحبت میکردم باهاش مادرم بهش میگفت اگه مشکلی داری دوست دارم باهم حرف بزنبم ولی همسرم با کادو نخرید و به اسم صدا زدن مادرم و در نهایت با بی محلی کردم به خانوادم سعی داشت منو از خانواده جدا کنه فقط منو دعوت میکردن و با خانوادم کاری نداشتن تا اینکه دعوا شد و گفت حاضر نیستم خانوادتو ببینم یا من یا خانوادت عروسی و عقد بدون خانوادت و ترک کامل خانوادت من هم وایسته مالی بودم با خانوادم و در نهایت اونا میخواستن من را تامین کنند پیشنهاد دادم صلح و آتشی بشه به هیچ وجه قبول نکرد همسرم و من تماما گیج و افسرده شدم و در نهایت ازم جدا شد
من واقعا چیکار باید میکردم؟ با مشاور حرف زدم گفت ادامه نده به این رابطه
سلام شوهرمنم یه آدم حسودی تنگ نظری هست که دومی نداره همین امشبم سر اینکه بابام اومده بودخونمون دعوام شد آخه به بابام بی احترامی نرد
حالا اگه دختر و خواهر نداشت چی 😁🥴
همسر منم همینطوره تو کل دنیا یدونه پدر دارم فقط نه خواهر نه برادر نه مادر ، بعد با همون یدونه پدر مظلوم و مهربونم انقدر بی احترامی و بی ادبی میکنه، بعد من که باید در هر حالت به خانوادش احترام بذارم
چرا اصلن خدا مرد آفرید ویا لاقل از نوع انسان بودنشون میافرید نه آنقدر بد نذار بی احترامی گنه پدر یه نعمتی هس که یک بار خدا به آدم میده
اشتباه میکنید اینایی که از این حرفا میزنن خودشون یجایی از رفتاراشون مشکل داره باید اول خودشون رو اصلاح کنن بعد تصمیم نهایی راجب این موضوع بگیرن
حالا اگر زن یسره به خانواده شوهر یسره بی احترامی کنه چی
خدا لعنتشون کنه ، همسر منم همینطوره، اینا نتیجه تربیت اون مادرای احمقشونه
سلام عزیزم اینطور نگو من خودم مادر شوهر هستم پسرم رفتار خوبی با همسرش نداره الان هم اومدم اینا رو بخونم ببینم چکار کنم که رفتار پسرم خوب بشه که مطلب شما رو دیدم خدا می دونه که تا حالا چقدر با پسرم صحبت کردم یا گریه کردم ولی فایده نداشته همسر پسرم هم سنش کم هست و بعضی وقتها کارها یا رفتارهای بچه گانه ای از خودش نشون میده که پسرم شاکی میشه ولی خدا خودش میدونه که من هر وقت با پسرم صحبت می کنم بهش می گم که باید به همسرش فرصت بده تا بزرگ بشه. پس در مورد مادرها اینطور قضاوت نکنید خدا میدونه و دل پر از دردشون
مادر شوهر من که از رفتار پسرش خوشحاله من چند بار باهاش صحبت کردم ولی کاری برام نکرده چون جنسش خرابه مثل پسرش
دقیقا دقیقا
اخ منم دارم زجر میکشم از دست بی حرمتی خیلی بهمون بی احترامی کنه اگه من چیزی بگم خونه رو رو سرم خراب میکنه
چون اینجا ایرانه ما ظالم و تو خونه میبینیم ازاینکه چقدر بدبختیم و بخاطر شوهرمون تاچه حدی میتونیم تغییرکنیم
الهی امین قربون دهنت که حرف دلمو زدی ان شاالله به سر خواهراشون بیاد که بیشتر بسوزن
الهی آمیییین
من نظر کلی میدم فقط آینده بچتون رو مد نظر قرار بدید دوم باشوهر درمورد خانوادش بحث نکنید سوم مردها بیشتر به سرموقع حاظر شدن غذا ومرتب بودن خونه بیشتر بهامیدن مد نظر باشه خودتون میگید مادر شوهرم دعا میگیره پس بیشتر خودتو بهش نزدیک کن و بهش محبت کن بزار دیدگاهش بت کاملا عوض بشه مرداز این قضایا خبر نداره بگی هم بیشتر پشت مادر وخواهرشه پس اگه احساس خطر میکنی از طرفش سریع بهش نزدیک شو تا شوهرت احساس کنه که تو داری به مادرش محبت میکنی تا میتونی خانوادتو از خانواده شوهرت دور کن نزار بهم برسن باور کن هم خودت هم مادر شوهرت و هم شوهرت اونقدر صمیمی میشید که نگو
شوهرمنم همینه خستم کرد منم بخاطر دخترم تو این زندگی موندم
الهی آمین شوهر منم خیلی سختگیره و موزی وخیانت کار ،😔💔🖤🖤😔😔😔ولی به موقش مهریه ام اجرا میزارم حساب تمام این سالها که اذیتم کرده و کتکتم زده و تحقیر و توهین شدم توی خونه اون باهاش تسویه میکنم .
بخداوندی خدا اگر زن اخلاق داشته باشه و به شوهرش بی احترامی نکنه و نیازشو برآورده کنه، هیچ زن و مردی از هم جدا نمیشن و هیچ اختلافی بین هیچ زن و مردی پیش نمیاد.
بخدا مردها زیاد انتظاری از زن ها ندارن،
یه غذا و یه خوش اخلاقی ..
سلام نه اینجوری نگین منم خودم دختر دارم واز خدا خواستم که دامادم اینجوری نباشه چون خودم سختی کشیدم نمیخوام دخترم این رنج رو تحمل کنه
سلام من ۲۳سالمه با شوهرم ۶سال دوست بودیم ایشون از قبل منو تواین شیش سال میشناخت من خانوادم پدرم جانباز کلا خیلی سادس و مادرمم مثل خودش اصلا تو هیچی دخالت ندارن من قبل نامزدم دوس پسر داشتم و نامزدم ایناررو میدونست از همچی خبر داشت از خانوادم از خودم تو دوستیم باهم بحث میکردیم ولی من فکر کردم اگه زنش بشم میفهمی دوسش دارم خوذمو بهش ثابت میکنم ما الان ۸ماه نامزدیم ولی شوهرم به کسی تبدیل شدکه من اصلا نمیشناسمش اصلا همش به به من گیر میده منو تحقیر میکنه منو میزنه خانوادمو تحقیز میکنه حتا من دختر بودنمو اوایل عقذم از دست دادم و الان دیه اصلا یه جوری شد سمتم نمیاد میگه خانوادش از خانوادم خجالت میکش میگن پسزمون رفته از چه خانوادی دختز گرفته من اصلا نمیفممش هس میکنم از من بدش میاد منو مقصز میدونه و من نمیدونم چیکار کنم به خانوادش ایا بگم که چرا همچین حرفایی میزنید اخ همش خانواد منو خانوادمو مقایسع میکنن و باعث شدن شوهرم اینجوری شه البته اینم بگم خودش بدبین و یه دندع و خیلی ادمو تحقیر میکنه
سلام همه اینهاروخوندم همش درمورد بی احترامی ب خانواده ی زن بود خرجی ندادن و…همه ی این مشکلات و منم دارم ولی حال من از همه بدتره چون با احمقی خودم یک انتخاب اشتباه کردم اعتماد کردم و رفتم توی شهر شوهرم برای زندگی بهتره بگم برای اسیری تبعیدی بردگی ..چن ساله خانوادمو ندیدم حتی یک همشهری توی این شهرندارم اجازه نمیده خانوادم بیان پیشم تو روخدا کمکم کنید ۱۷ساله ازدواج کردم دوتا دختر دارم شوهرم فرهنگیه اوایل خوب بود ولی بعدش بخاطر دخالتهای خواهرمجردش ک از شوهرم بزرگتره و وابستگیه کورکورانه بهم دیگه زندگیمو سیاه کرد حتی خیانت هم بم کرد ن یکبار بلکه هزار بار 😭😭😭
توروخدا از اين لحظه رابطه رو تموم كن،
اخ با دو تا بچه
نمیشه با بچه جدا شد…. گفتنش راحته…
سلام.مادرشوهرمن ازدخالتهاوفضولی رواز حدگذروند.۷سال عقدبودیم.منوداغون کردشوهربی عرضه منم که هیچی.
توعروس کشون ،گلای ماشینمون روکندن اقوام من بودن،مادرشوهرمم توماشین مابود،
گفت الهی گل سرقبرشون بشه
به نظرتون شب عروسی میشد دیگه طلاق گرفت؟
نمیشد .به خدا که دلم خواست بهش بگم الهی که سرقبرخودت درخت بذارم پدرسگ بی پدرمادر آشغال سگ پدر،ولی نتونستم نتونستم کاشکی میزدم توسرش وپسرش رومیذاشتم میرفتم ،اونوقت خودش بایدعروس پسرش میشدوجای عروس رومیگرفت .
تو عروس خانم اشتباه میکنی همین حرفها رو که میگی اگر شوهرت به مادرتو بگه خوبه خوب میرفتی ممادرشوهرت میرفت یه عروس با ادب میگرفت چرا میگی خودش عروس پسرش میشد کفر گفتی برعکس این مادر زنها هستن که بدن چون دختر که عروس میکنن میگن دخترمون رو بردن حسادت به داماد میکنن به دخترشون یاد نمیدن احترام بذار یاد میدن بی احترامی کن نباید یک استکان چای که نیخوری برداری ببری اب بزنی پررو میشن ولی مادر شوهر فکر میکنه عروس که آ ورده یکی دیگه به خانواده اصافه شده اون عروس رو از خود میداند دوسش داره اگر عروس بفهمه که فکر کنم دخترلی این دوره اصلا نمیفهمن و کلا بی ادب هستن
کاملا اشتباه اتفاقا مادر شوهر عروس هوی خودش میدونه،البته همه مادر شوهرا هم اینطوری نیستن،من مادر شوهرم خودش منو انتخاب کرد ازدواج کاملا سنتی ولی عقد ک کردیم کلا عوض شدن از این رو ب اون رو ۹ ماه اول زندگیمون خانوادگی باهام قهر کردن حتی نیومدن بگن خونت مبارک طبقه بالاشونم بعدش مقصر خودشون بودن ازشون متنفرم الان پاگشا شدن ناسلامتی ولی خوشم ازشون نمیاد شوهرم ی خواهر داره من چند ساله عروسشونم حتی ی بار مارو دعوت نکرد اینا بنظرت خانواده ان بخدا نباید نگاشونم کرد ولی خب ادم چکار کنه مجبور میشی من ک سپردمشون بخدا حقمونو هم خوردن
سلام من 9سال ازدواج کردم ی دختر هفت ساله دارم متاسفانه پدر وبرادرمو از دست دادم شوهرم کلا کارش شده گفتن پدر سگ و حرومزاده یا نداشتن داداشمو که پشت و پناه نداری خیلی آزارم میده واقعا نمیدونم بخاطر دخترم تحمل کنم یا نه واقعا تحمل توهین ندارم
6 ساله با یه دختری که از فامیلهای دور پدریم هست ازدواج کردم! دختری به ظاهر مهربان و امروزی! بعد از عقد فهمیدم با مادرش و برادرکوچکترش(همین سه نفرند و پدرش رو تو سه سالگی از دست داده). دائما در جنگ بودند و برای همین دوران عقد بیشتر خونه ما بود تا خونه خودشون و دائما از خوبی خانواده من میگفت. بعد عروسی جنگ و جدلهاش با خانواده خودش ادامه داشت و مادر خودش رو زد و از خونه بیرون کرده بود! هرچی گفتم نکن گوش نمیداد!!و….بعد تولد بچه امون گیرهاش به خانواده من شروع شد! چرا خواهرت….چرا برادرت….چرا مادرت….من دیگه ماهی یه بار میام خونشون! من نمیام! آنها نیان! اسم نبر ازشون! و…و منم چشم به خاطر بچه ام!!فحش و آبروریزی تو در و همسایه که بماند!! هیچ تاریخی رو فراموش نمیکنم از تولد گرفته تا سالگرد عقد و عروسی تا حتی ولنتایم!! اینه قسمت من و سرنوشت من که باید به خاطر بچه فحش و توهین و ابروریزی تحمل کنم؟!!!!!!!!!!!!! تا به کی؟؟؟ زنها موجودات عجیبی هستند!!
همه ی این ویژگی هارو شوهر من داره دقیقا کپی شوهر من
دیدگاه عوض کن
مادر مقدسه فرقی نمیکنه مادر خودت یا شوهرت
شایدم فکر میکنید شوهرتونو مادر خودت زایده
سعی کن بخاطر رضای خدا صبوری کن این دنیا محل گذره و امتحان.
رفوزه نشی با خدا معامله کن
توخیلی عجیبی.خوشبحال زنت بخدا زنت لیاقتت رونداره .حالا شوهرمن چه جاها بخاطرش کوتاه نیومدم چقدر احترام ولی اشتباهه .نباید بیش ازاندازه گرفت هرکی میخوادباشه زن شوهر
خوش به سعادت زنت.تو فرشته ای کاش شوهرمنم مثل توبود
من خانواده زنم به هیچ وج بهداشت را رعایت نمیکنند مادرش ماهی یکبار هم حمام نمیره خانمم بیست چهارساعته پیش مادر هست بچه دوتا دختر دارم بچه هایم به اونجا میرن یا مریض میشن یاه گرفتار روحیه استرس زای خانوادش میشن دیگه نمیدونم چکار باید بکنم فقط نگاه میکنم که شاید درست بشن
منم مثل شماخانواده شوهرم اصلابهداشت رورعایت نمیکنن منم واقعاغصه میخورم یه لیوان چایی نمیتونم بخورم خسته شدم آدمای بدی هم هستن منم به بهانه هایی خونشون نمیرم روم نمیشه بگم بهداشتورعایت کنن.دستشوییشون ازاین سرویس های کنارجاده کثیفتره شایدباورنکنین
منم همین مشکل دارم.حالا جالب اینه پدر خودشم مرده ولی هرچی میشه باید براش فاتحه بدم و اول هرچی برام سرخاکش.خداکنه هروقت فحش میده ده دربرابرش برا همه امواتش ببره.
سلام من الان ۸ ماه هست که ازدواج کردم توی دوران نامزدی بابام خیلی سخت گیریا کرد بهمون یعنی نمیزاشت با هم جایی بریم تنهایی و موقع خونه خریدن ما وام ازدواج هامونو گذاشتیم رو هم و خونه خریدم ک خونه دو طبقه هست ولی ما بالا رو خریدم شوهرم چون پول دستش نبود و پایین ارزون تر بود میگفت پایینو برداریم و بابام گفت ک نه یا باید بالارو بردارین یا من وام خودمون رو به تو نمیدم و باید تو یه جای خوب و بالاشهر برای دخترم خونه بگیری که خلاصه شوهرمو مجبور کرد ماشینشو فروخت به قیمت پایین با کلی ضرر و بعدش خودش اومد طبقه پایین مارو خرید و گفت نمیخوام غریبه بیاد پیشتون و الان مستاجر انداخته اونجا و خودش جای دیگه زندگی میکنع و وقتی شوهرم میومد خونمون بابام خیلی بهش بی احترامی میکرد جلوش شلوار خونه گی و رکابی میپوشید و دراز میکشید در حالی که وقتی شوهرم پاشو دراز میکرد میگفت اون احترام حالیش نمیشه بگو پاشو جمع کنع خلاصه اون شیش ماهی که نامزد بودم با کلی استرس گذشت و حتی وسطای نامزدی کرونا گرفتم و بخواتر شغل شوهرم که ۱۲ ساعته سرکار یکی دوبار بابام منو برد دکتر و در حالی که حالم بد بود اومد نشست بالاسرم و گفت که اره من اینقدر خرجت کردم و دکتر بردمت و بابام وام رو داد به من هیچ جهیزیه نداد و هر موقع وقت قسط وام میشه پیش شوهرم میشنیه میگه اره کلی قسط دارم قسط وام هم هست و الان خونمون کلی خرج داره و شوهرم هر چقدر میدوئه نمیتونیم ماشین بخریم حتی روز عروسیمون که مهمونا منتظر ما بودن بابام دیر کرده بود و کلی ماشین و فیلم بردار اومده بودن دنبالمون و بابام گفت باید وایسین وگرنه من از همین جا برمیگردم و عروسی رو خراب میکنم و اینا یه کینه بزرگ شده تو دل شوهرم و از بابام متنفره منم از بابام ناراحتم چون هیچ خاطره خوشی نزاشته برام ولی دوست ندارم شوهرم بهشون توهین کنه و مامانمم خیلی به شوهرم گیر میده که چهجوری لباس بپوشه و چهجوری بشینه و چهجوری بخوره و تازهگیا هر موقع بحثمون میشه شوهرم میگه اره پدر و مادرت یادت میدن یا اونا با من اینکارو کردن دور دور منم میرسه میگه دیگه نمیزارم با بابات اینا جایی بری ولی تا حالا اصلا به خود شخص من بی احترامی نکرده فقط مشکلش پدر و مادر من هستن تروخدا بگید من چیکار کنم که درست شن یا باید پدر و مادرمو کنار بزارم؟؟؟؟ چون هنوزم که هنوزم ما عردسی کردیمم بابام میگه حرف باید حرف من باشع اونجوری کع من میگم باید زندگی کنین و ما از وقتی که ماشینمونو فرختیم نتونستیم جایی بریم بابام میگفت ملشینتو بفروشیم ماشین من هست دیگه بخواین جایی برین ولی الان که ازش میخوام نمیده بهمون تروخدا یه راهی نشونم بدین
سلام من ۲۷ سالمه ۷ سال ازدواج کردم شوهرم خیلی زود عصبی میشه از کوره در میره بعد خودشم پشیمون میشه منو خیلی دوست داره واسه زندگیمون خیلی تلاش میکنه منم دوستش دارم ولی گاهی وقتا رفتاراش آزارم میده با خودم خیلی خوبه ولی رفتاراش با دیگران گاهی وقتا اذیتم میکنه خودشم میگه دست خودم نیست نمیتونم خودمو کنترل کنم از طرفی از سمت خانوادم خیلی تحت فشارم مادرم همش شوهرمو با داماد خواهرش مقایسه میکنه و این منو خیلی عذاب میده خیلی باعث ناراحتیم میشه و اون روز زندگی به کامم تلخ میشه نمیدونم چکار کنم من زندگیمو خیلی دوست دارم آخه هم خیلی محبت میکنه بهم همین که هیچ کمبودی واسم نمیزاره فقط گیر خانوادمم کمکم کنید
از خانوادهات دوری کن
باسلام
من نه سال بایه دختری از فامیل عروسی کردم چندسال اول بخاطر وضعیت مالی سختی کشیدیم
خداروشکرالان بدنیستیم همین باعث شده هرموقع بازنم بحثم بشه جلوجمع همینومیگه
من هیچ وقت به خونوادش بی حرمتی نکردم ولی برعکس زنم زورش میاد که داداشام یاخواهرام بیان خونه ما دیگه خستم کرده ولی خودش هروقت بخوادراحت دعوتیشومیگیره باهاش اتمام حجت کردم
ببین از قدیم گفتن دوری و دوستی از همه چی بهتره
دقیقا مثل زندگی منه 😕
دقیق مال منم اینجوری
دقیق مال منم اینجوری
وای
سلام ،به نظر من ،یه حرفهایی که میدونی پدر مادرت خوششون میاد رو از جانب شوهرت بهشون بزن ،وبرعکس،مثلا میدونی شوهرت فلان غذارو دوست داره بپز بگو مامانم برات فرستاده،یا به پدرت از یه لباسی خوشش میاد بگیر بگو شوهرم روز پدر خریده،با اینکارا شروع کن انشالله که به مرور درست میشه صبوری کن کم نیار.
سعی کن زیعد خونه پدرت نری ماهی یبار یا دو ماه یبار اینجوری هم احترام ها شکسته نمیشه هم احترام پدر مادت رو نگه داشتی هم اعتماد شوهرت رو بخودت جلب کردی پیش شوهرت از خوبیای خانوادت بگو پیش خانواده از خوبیای شوهر
من باهمسرم توخونه پدرم زندگی میکردیم خواهرام تصمیم گرفتن خونه روبفروشندوپول شون روتقصیم کنندهرچی خواهرام به خانوم گفتن خونه روبخرخانوم قبول نکردوخواهرام پول اجاره خونه ازمن میگرفتن وبرادرم موتادبودخواهرام میگفتن بایداین پیش خودتون باش خونه روفروختن من هم رفتم توخونه اجاره ای بعدزمین خریدم همسرم گفت جاش خوب نیست بفروش بعدرفتم دنبال خونه هرجامیرفتم خونه بخرم خانوم نمیزاش میگفت اینجاجاش خوب نیست بهانه میاوردتااین که خونه گرونه شدومن نتونستم خونه بخرم حالوباخواهرم زمین خریدم میگه چراخواهرت روشریک کردی باهام دعوامیکنه وبخاطراینکه من مشکل دارم زیرنظربهزیستی هستم یکی ازخواهرم قیم وپول زیرنظردادستان وخانم باهام جروبحث میکنه میگه چراخواهرت قیم وچراپولت دست دادستان وخیلی هم شکاک
سلام
انشالله که همیشه سلامت باشید
تجربه شخصی ثابت شده هر چی دور تر باشی هم عزت دار میشی هم موفق تر
در صورت امکان قطع رابطه کنید و با صراحت کامل بایستید و بگید که ما مستقل هستیم حتی اگر لازم باشه خونمون رو میفروشیم و تغییرا جا میدیم
اینطوری متوجه قدرت شما میشن و سعی میکنن در نقش پدر و مادر بیان جلو نه بیشتر نه کمتر
سلام.. ببنینید خانم محترم. شما تنها کسی ک برات میمونه شوهرته پدرت واقعا اگ پدر خانوم من بود عمرا بهش اجازه دخالت نمیدادم و اینکه شما خودت بتید جلوی پدرت و مادرت وایسی چون واقعا دارن زور میگن ب شوهرت هرکی جای شوهرت بود ولت کرده بود تا الان خداوکیلی.
کاش بابای من مثه بابای تو بود تا شوهرم فرق خوبو بدو میفهمید
خب همینکه قبول داری پدر مادرت خوب نیستن عالیه
شوهرتو بچسب، تو به شوهرت احترام بذار
مطمعنا رفتارشون بهتر میشه
تا حالا شده به بابات اعتراض کنی؟
خدا نگذره از این به اصطلاح مرد ها که از هرچی نامرد نامردترن. خدا از ننه های عفریته هم نگذره که امثال اینارو شارژ میکنن.
امروز ما میخواستیم بریم دیدن مریض من به همسرم گفتم فلان میوه رو بخر اونم رفت طالبی گرفت منم گفتم اون دفعه اونا برا ما طالبی گرفته بودن الان که که طالبی گرفتی میگن میوه خودمونو خریدن خودشم برا فامیل شوهرم بود ،شوهرم به من گفت اونجوری برو منم نبردم اونم طالبی هارو انداخت تو جوی اب منم رفتم موقع شام به من گفت هیچ کس حق نداره خونه من بیاد حتی پدر ومادرت در حالی که پدر ومادر من پشتمون بودن الان یه زندگی خوب داریم منم خیلی ناراحت شدم به من گفت اگه بیان میندازم بیرون ،منم خیلی ناراحتم اصلا هیچی نگفتم اونقدر بد حرف زد تا حالا اینجوری نکرده بود الان نمیدونم چیکار کنم اینم بگم خیلی یه دنده هست
الهی بمیرم چقدر اخلاقش شبیه شوهر منع ،چی بگم که دلم خونه
سلام من 10 ساله ازدواج کردم و دوتا بچه دارم . شوهرم خیلی اذیتم میکنه و به خاطر خانوادش دعوا راه میندازه هر چی کوتاه میام به خاطر بچه هام بیشتر اذیتم میکنه . خستم کرده بریدم دیگه نمیتونم باهاش ادامه بدم . خانوادش یکسره تو زندگیمون دخالت میکنن هر وقت بین ما جر و بحثی پیش میاد به خاطر خانوادشه . شوهرم خیلی بد دهنه ، دست بزنم داره هر وقت به خاطر خانوادس دعوامون میشه سریع به مامان و بابام زنگ میزنه اونارو به خاطر منافع خانوادش تو زندگیمون اذیت میکنه . مامان بابای من خیلی مظلومن همیشه به من میگن به خاطر بچه هات طاقت بیار ما هم به خاطر تو و بچه هاته که به شوهرت چیزی نمیگیم و برخورد بدی باهاش نمیکنیم چون تو و بچه هات رو اذیت میکنه … تو رو خدا بگین من از دست شوهرم چیکار کنم خیلی خودخواه و مغروره . خیلی به من و خانوادم فحش میده😢😢😢😢
سلام. وقت بخیر. آخه چیزایی. کخ گفتی درست گفتی شوهر منم همینجوری هست
واقعا اینجور مردا به درد مردن میخورن من نمیدونم چرا رفتار با یک زنو ببد نیستن ولی خوب بلدن با خواهرو مادرشون چه جوری رفتار کنن منم شوهرم یه آدمخ بی منطقه که کلی باهاش مشکل دارم و حرف میزنم اخرم نه قبول میکنه نه کوتاه میاد آخرش دعوا میشه از مسایل مالیش از جیک و پوکش باباش خبر داره تا من میپرسم میگه به تو ربطی نداره دیگه خسته شدم
خود همسر ها مادر شوهر های آینده هستن زن در کل موجودی دنبال حاشیه ،پیگیر کوچکترین حرف ها و برداشت بد و ایجاد کردن مشکل بزرگ از یه حرف ساده هستن چه زن چه مادر چه عروس، دقیق نمیدونم اما فکر میکنم بیشتر تو فرهنگ کشور ما و چندتا کشور همسایه اینجوری باشه،، این گره خورده به فرهنگ بد تمام زن های ایرانی
افرین کاملن درست
والا ما شوهرمون دنبال حاشیه س و حرف در میاره !!! زن و مرد نداره بستگی به مشکلات روانی و محیطی که طرف توش بزرگ شده داره
شوهرت حتما تو یه خانواده زن سالار بزرگ شده مردایی که تو خانواده ی زن سالار بزرگ میشن دنبال حاشیه سازی و اخلاقای زنانه هستن
دقیقا درسته
خیر زن دنبال بزرگ کردن حرف کوچیک نیست،مشکل اینجاس که همه به خودشون حق میدن در مورد همه ی مسائل مربوط به زن نظر بدن و دخالت کنن و این زن رو عاصی میکنه ولی هیچکس تو کارهای مرد یا همون داماد دخالت نمیکنه
آخ اخ دقیقا
ببخشید هیچ ربطی نداره،گارد الکی نسبت به خانوما نگیرین،اولا بحث زن مادر شوهر و خواهر شوهر توی کل دنیا وجود داره فقط مختص ایران نیست،دوم اینکه اتفاقا ۹۵ درصد این اختلافات مستقیما به رفتار خود آقایون برمیگرده،سوما مردا هم کم از این دست مشکلات با خانواده ی زنشون ندارن.
آفرین همه خانمها مغرور هستن فقط فامیل خودشون فامیل هستن فامیل شوهر یزید خدایا هر چی زن نفهم از روی زمین بردار..زن خوب یک نعمت هست که هر کی نداره
سلام لطفا اگر میخواهید نظر بدید محترمانه باشه چرانفرین میکنی چون نفرین به خودتون برمیگرده
اینجا زن ومردها میخواهند مشوزت بگیرن نه نفرین سعی کن ادبیاتتو عوض کنی
سلام من سه تابچه دارم تواین 15سال همیشه شوهرم باخانواد ه م مشکل داشته دیگه خسته شدم بین خانواده م ویچه هام بایدیکی روانتخاب کنم کمکم کنید
دقیقا مثل زندگیه منه من ۲ تا بچه دارم و ۲ماهی یه بار مامانم میاد خونموم شوهرم بی محلی و بی احترامی میکنه در صورتی که من اینجچری نیستم با خانوادش مامانمم ناراحت میشه و تو روم میزنه موندم این وسط چیکار کنم خسته شدم از بی ادبی و سرد بودن شوهرم
سلام خانمی هستم ۲۸ ساله که ۷ ماهه باردارم و ۴ ساله ازدواج کردیم، همسرم اوایل خیلی به خانوادم احترام می ذاشت تا اینکه پدرم ماشینشو فروخت و شوهرم گفت چرا به من نفروخت در حالی که شوهرم خودش ماشین داشت، رو زد به پدرم و گفت ماشینتو بده به من و پدرم گفت فروختم و از اون موقع به بعد همش توهین میکنه به خانوادم و میگه اره بابات برات پدری نکرده و ارزشی برات قائل نیست و الان که باردارم خانوادم تمام کارامو میکنن و وقتی بهش میگم خانوادم اومدن کلی زحمت کشیدن برام میگه مگه چیکار کردن وظیفشونه و کلی بدو بیراه میگه که اعصابم میریزه بهم
البته اینم بگم که اوایل ازدواج شوهرم بیکار بود و من رفتم سرکار تا زندگیم پابرجا بمونه ولی همسرم تا کم میاورد میگفت بیا جدا بشیم ولی من زندگیو ساختم، الانم میگه بچه به دنیا اومد باید بین منو خانوادت یکیو انتخاب کنی، نمیدونم دیگه باید چیکار کنم بهشم اعتراض میکنم میگه خیلی ناراحتی برو خونه بابات، اصلا هم ازشون بابت هیچی تشکر نمیکنه همش خجالت زدم میکنه، خانوادشم خوبن و منطقی هستن ولی از این موضوع بی احترامیش اطلاعی ندارن
نمیدونم چیکار کنم انقدر توهین و بی احترامی نکنه
سلام عزیزم بیشتر مواقع مشکل از خودمونه که زیادی بهشون رو میدیم اونام فکرمیکنه چخبره و کی هستن از اول اشتباه کردی که خودت اول زندگی رفتی سرکار و اون توخونه خورده و خوابیده الان عادت کرده و شماهم که با دارید و نمیتونید برید سرکار واسش مشکله که بخواد این زندگی رو پابرجا نگه داره چه خصوص که الان باید مسئولیت یه بچه رو هم گردن بگیره کار رو براش سخت تر کرده باهاشون صحبت کنید و هرطور شده مسئله رو حلش کنید حتی اگرشده به مشاوره مراجعه کنید تا کار به جاهای باریک کشیده نشده
سلام. و عرض ادب بر اساس نظرات دوستان و عزیزان نتیجه گرفته میشه که مشکلات رفتاری زیادی وجود داره که زندگی رو مختل کرده.
زندگی شبیه یه چهار راه هست که چراغ قرمز مقداری آزادی رو از ما میگیره اما در نهایت همه ما رو به مقصد میرسونه قرار نیست همه با ام حرکت کنیم..قرار نیست هر چه خواسته داریم که ممکنه معقول هم باشه بهش برسیم. چون خواسته من ممکنه با خواسته طرف مقابل در تضاد باشه باید برای رسیدن به چند خواسته ام باید از چند خواسته ام بگذرم طرف مقابل هم همینطور.
زندگی درکنار هم به مقصد میرسه نه در تقابل با هم.
سلام به همه خانم ها عزیز من ۱۷ سالمه با پسر داعیم،نامزد کردم اون. خیلی شیطونه هر حرفی بهش میگم میره به خانوداش میگه و اگه بهش بگم چرا گفتی میگه نگفتم خیلی بهم فاش میده به من ب خانوادم ب همگی خیلی زود از کوره در میره نمیتونم ب مادرمم بگم با خودم میگم اگه بیشتر تخلی میشه باید چیکار کنم لطفنن کمکم کنید
بله دقیقاً
گذشت ازته قلب بخاطرخدا زندگیتون رودرست میکنه بگیدخدایاکم آوردم خودت زندگیم روبساز انشالله همه خوشبخت وسعادت مند بشید
سلام خدا کمکت کنه همه جور آدم داریم داخل خونواده ها جورواجور یکی میبینی سرکار میره همه چیزش خوبه ولی یا خونوادها ایرادهای بیخود میگیرن یا زن و شوهر باهم نمیسازن با شرایط کاری خوب واخلاق خوب بین یکی و یکشون از بس لجبازی میکنه تا که آخرش میرسه به طلاق واقعا آدم وقتی این چیزها رو میبینه میگه آخه من که اینجوری نبودم ولی دروغ وانکار کردن زیاد باعث میشه زندگی از هم میپاشه که قدر نمیدونن و بعدش باعث نابودی هم وبا فکر مریض بیمار میشن و پشیمونی
سلام چرا همش مردهای گنه کارمیدونیدبه خداوندی خدا من ۲۰ سال زنمونزاشتم دست به سیاه وسفیدبزنه همه ی کارای خونه رو انجام دادم تا یه لیوان نوشته ۳سال هم سرطان گرفته از یه میلیارد بیشربراش خرج کردم هرچی گفت براش خریدم حتا که مریض بود من دستشوئی میکردمش میشستمش حالا که خوب شده به من میگه تو برام چکار کردی وظیفتوانجام دادی باقران یه خواهرشم نیومدبمونه پیشش میگه خواهرام اگه نبودن من آلاینده بود..من این نمک بحرام چه جوابی بدم
جنس زن همینه باید همیشه لنگ در هوا نگهشون داری اگه احساس کنن پایندشون شدی دمار از روزگارت در میارن خوب و بد و درسخونده و بیسوادم ندارن
🤣🤣🤣زن سراسرنازاست ونیازشماکه میگی باززن هارولنگ درهوانگه داشت هیچ درمورداقوام درجه یک خودتونم همچین نظری دارین؟من خودم به شخصه ۱۱ساله خونه دارم جهازدادیم کاروکاسبی راه انداختیم اماباخیانت قماربازی توهین به خانواده خودم روبروشدم جواب هرچی لطف و محبت اینجوری دادن و متاسفانه دوساله اعتیادهم پیداکردن و متاسفانه نه خرج خونه میدن نه خرج ایاب وذهاب باسه تابچه تازه توقع دارن باهمه بی احترامیابازم پدرم کمکش بکنه پدرومادرباخون ودل خوردن دختربزرگ میکنن اخرمیوفته دست یک آدم حیله گرکه چون پدرم حقوق بگیردولت هستن بایدپول بدن بهشون اگرندن پس پدرومادرنیستن بااینجورادمای مریض پس چطوربایدرفتارکرد؟هرزنی چه فامیل چه اشنابهشون میخندن دیگه گوشیوبرمیدارن وارد رابطه میشن اماخداروشکرهمیشه هم دستشون روشده جواب اشتباهشون یک چیزه من پدرومادرنداشتم اگه صدتازن هم توزندگیم بیان کمبودمحبتم جبران نمیشه جواب مردی که نون توخونش پیدا نمیشه من زن زعفرون پاک میکردم که پونصدهزارتومن برای خونم خریدکردم که اقابگه نیست ندارم بعدگندش دربیادکه عین همون پونصدتومن روداده به یکی اززنای فامیل بایدجواب این مردروچطورداد؟؟؟
نه خیر به زنها توهین نکنید هم مردهای خوب داریم هم زنهای خوب وبرعکس حالا مونده کی گیر کی بیفته خوب یا بدش
زنو مرد نداره که آدم بی ذاتو بی رگو ریشه زیاده مهم ذات انسانه ذات از مهربانیاتون سواستفاده نکنید منی که مردم الان زن میگیرم باید کنار زنم سبک باشم انقد سبک که فوت کردم برم هوا نه اینکه بگه این که اینجوریه ازش سواستفاده کنم نکنید اینکارارو یا زن فرقی نداره ذات دار باشین با اصالت باشیدو لذت ببرید تو زندگیتون
معمولا باید متوجه بشی با چه ادمی طرفی وقتی میبینی طرف مقابل براش هیچی کم نگذاشتی اهل سپاس نیست باید میذاشتی بمیره
خب عزیزم تو که یک میلیارد خرج کردی خب این نمک نشناس و مهریه اش را بده بندازش بیرون
اگه من بودم
خب شما هم زیاده روی کردی ۲۰ سال نزاشتی دست به سیاه و سفید بزنه،در مورد بیماری هم همه ی خانوما در ایام پیری شوهر مراقبش هستن و پرستار تمام وقت شوهر مریضشون هستن،شما هم از زن بیمارت مراقبت کردی دستت درد نکنه منت گذاشتن نداره ولی ظاهرا خانومت خیلی نمک نشناس هست
انشالله خدا اجرتون رو میده
انشالله خدا اجرتون رو میده
سپاس گزارم
ابن دیگه از ذات بدش هست
بشکنه دستی که نمک نداره خدا بزرگه اگه ناشکری کنه بازم سرش میاد بیخیال
سلام منم همینطوریم با شوهرم خوبیم ها همو دوست داریم خیلی بحث مکنیم الان نزدیک یه سالن ازدواج کردیم شوهرم هر اتفاقی میشه به مادرش میگه میگم نکو راز زندکی میکه ن نمیتونم به مامانمم. دروغ بگم خستع شدم نمیدونم چکار کنم هی میرم خونشون کاری باشع مبکنم بعت مادر شوهرم کفتع زنت کاری نمیکنه بعدم شوهرم دیده من کاری باشع کردم میکه تو نمیکنی تنبلی بحث نکن طلاقت میدم یکی پیگه رو میگیرم بعضی وقتا که عصبی میشه خیلی کتکتم میزنه خیلی بچه ندارم هنوز یه روز نزدیک بودم بمیرم از بس خفم کرد باز بعد مبگن پشیمونم بیشتر خرج مامان باباشو میده مامانش خیلی پرویه اصلا توی عروسیمون گوسفندو مامانم داد حتی پول عروسی که میخواسته پاتختی بدع رو هم از خودمون یه تومن گرفت زدم اومده ازش پیرع خرفتو دیروز دعوامون شد مامانم فهمید میکه طلاقت میدم شوهرم و اینا و بحث نکن و تو دعوا میکنی مامانم کفت دخترمو طلاقشو میکیرم اینو گفت که بفعمه اقا الان مگه مانانت ازچشمم افتاده و اینا میگم مامانت چی که. اینطورع انکار ن انکار مامانش انگار فرشته مامان من خیلی هوامونو داشته خیلی حاها دستمونه گرفتع خودشم میذونه الان بهانه گیر کرده نمیدونم چکار کنم عین سابق بشه با مامانم خوب بشه و حرفتی مامانشو گوش نده و جذب من بشه و نرع حرفامونو بهشون نگه واقعا خستع شدم
بنظر من اینا اصلا درست بشو نیستن ،یاد نگرفتن ادب چیه احترام چیه،زندگی مشترک یعنی چی من خودم با یکی بدتر از این دارم سرو کله میزنم
جدا شو تا بچه دار نشودی
به نظر من تا بچه دار نشدی طلاقت رو بگیر بعدا مثل من مجبوری بخاطر بچه تحمل کنی اینجور آدما درست که نمیشم هیچ ؛رفته رفته بدتر میشن مطمئن باش تجربه دارم که میگم خودت رو زودتر خلاص کن
اخ اگ من برگردم ب گذشته زمانی ک بچه نداشتم طلاقمو میگرفتم منم همین مشکل دارم.میگفتن بچه بیاری درست میشه بچه اوردم چون میدونه نمیتونم از بچم دور بمونم همه گوهی میخوره
تو رو خدا طلاق بگیر
بچه نیاری که بیچاره میشی
جداشو عزیزم
واقعااااااا که …..مردا خیلی مونده تا قدر زنهاشونو بدونن ..من به نوبه خودم واسه مادری که دوست داره توی زندگی بچش اختلاف بندازه متاسفممممممم
و اصلا از روی محبت نیست چون خودم تجربه عشق واقعی مادر به فرزند رو داشتم در خانواده خودم
اگر چیزی میگه شاید شما رو به عنوان یک سرمایه مادی میبینه
امکان ندارد یک مادر اختلاف بندازد مگر از روی حسادت به زن شما
ایشان مرکز توجه بوده اما عروس پیش تازی میکند
در چنین شرایطی باید فرق بین زن و مادر را به نمایش گذاشت حتی اگر به شرمی باشد چون مادر در آن سن نیاز به توجه دارد و نه توان توجه
سلام
من 7ماهه عروسی کردم 5ماه هم هس باردارم
ولی نمیدونم چرا شوهرم باهام لج میکنه و بیشتر ب مامانش اهمیت میده، نمیگم ک اهمیت نده میگم ن در این حد ک صبح زود از خواب پاشدنی بره خونه مامانش اینا و ساعت 7ونیم شب برگرده.
من واقعا اوایل عروسیمونم این مشکل و باهاش داشتم ولی با خودم فک کردم اگه بذارم ک یه بچه ب زندگیمون اضافه بشه اخلاقش خوب میشع تازگیا هم شروع کرده ب خونوادم فوش میده دیگه بریدم، سخت تو اشتباه بودم بااین فکرم.
ب من میگه دخترخاله هامو دیدی مث یه تیکه ماه میمونن ولی نمیدونم چرا من اونارو نگرفتم اومدم تو رو گرفتم، میگه دخترای زیادی حسرت میخوردن ک با من باشن ولی من قبول نمیکردم.
نمیدونم چش شده همش ب خونوادم بی احترامی میکنه منم وقتی بهش میگم اگه ب خونوادم بی احترامی کنی منم ب خونواده تو بی احترامی میکنم، بهم میگه نمیتونی اون غلطا رو بکنی.
کلا وقتی بهش میگم حرف دهنتو بفهم چرا ب خونوادم فحش میدی میگه من همینم ک هستم میخای بخا نمخای نخا راه باز جاده دراز برو خونه بابات طلاقت میدم.
میگم بچه چی میشه پس میگه خو تو رو ک طلاق میدم یکی رو میگیرم ک از بچه نگه داری کنه، میگم خو الان برو بگیر بقول خودت من ب دردت نمیخورم من جثه ام کوچیکه برو از الان زن بگیر ولی لطفا ب خونوادم کاری نداشته باش منم کتک نزن، میگه از کجا میدونی ک من زن ندارم.
واقعا خسته شدم، اگ این بچه تو شکمم نبود خیلی وقت پیش خودمو میکشتم بخاطر انتخاب گند خودم.
با سلام
با خودم فک کردم اگه بذارم ک یه بچه ب زندگیمون اضافه بشه اخلاقش خوب میشع؟؟؟؟ چه طرز فکر اشتباهیی
لطفا برید با هم پیش مشاور ببینید همسرتون از زندگی چی میخواد که درون شما پیدا نمیکنه
چه دیکته پر غلطی داری
اویژه
عزیزم راه آخر ک مردن نیست ،قانون جدید میگه بچه تا ۲سالگی با مادر بعدشم اگه نتونه از مادر جدا بشه بازم پیش خودش میمونه چرا تحمل میکنی این زندگیو اگه سنت کمه بخاطر طرز فکر بچگانته ک تحملشو نداری و فک میکنی دنیا ب آخر میرسه ولی اگه قدرتشو داری و جسوری حتما یکاری کن ک دیگه بهت توهین نکنه و قدرتو بدونه نمیدونم چطوری تحمل میکنی اما اینو یدون ک ی فرشته تو زندگیش هست ،حتما حتما از مشاوره کمک بگیر
زندگی کن
عزیزم بچه رو بنداز جدا شو نزار بچت بزرگ شه تو رو نفرینت کنه
بچه های من منو نفرین می کنه میگن تقصیر توعه با این انتخابت
لطفان پیشنهاد جدا شدن رو ندین چون زندگی چیزی نیست ک دوباره بشه برشگردوند و همون بچت بهت نیاز داره پس بخاطر بچت زندگیتو درست کن تلاشت رو کن
وقتی مرد برای زن تره هم خورد نکنه داستان همین میشه من به زور و احبار توی ۱۵ سالگی بایه مرد ۳۶ ساله ازدواج کردم الان حتی نمیذاره خونه بابام اینا برم دوساله بابامو ندیدم باهاش هم حرف میزنم فایده نداره 😭😢
یعنی چی نمیزاره؟نه از نظر قانونی و نه از نظر شرعی همچین حقی نداره،تموم کن این زندگی رو
عزیزم
خانم ايشون مشگل خودشيفتگي داره يا بايد تحمل كني يا بايد بري به كل ميدونم سخته اما واقعا تحمل همچين ادم هايي سخته
اگه به زندگی ادامه بدی آخر بلید بین شوهرو خانوادت یکی رو انتخاب کنی شرایط برات سخت میشه اگه الان بتونی مشکل خانواده و تامزدتو حل کنی درستش کن درغیر این صورت .تمومش کنی بهتره.
سلام من ۲۷سالمه الان ۱۰ساله که ازدواج کردم دوتا دختر دارم شوهرم چنسال اول زندگیمون خیلی خوب بود همه نیاز هامونو تعمین میکرد الان چنسالی هست ک فقط خرجی خونرو میاره به فکر لباس و بقیه نیاز هایه منو دخترام نیست فقط به خودشو ماشینش اهمیت میده منم هر چی در میارم ازم میگیره حتی از پول خودم برام خرج نمیکنه تواین چنساله رفتارش با خانوادم تغیر کرده نمیزاره برم خونه مادرم دلم خیلی برامادرم تنگ شده خانواده شوهرم با ما زندگی میکنن من هیچ وقت بهشون بی احترامی نکردم ولی شوهرم یه بار درو رو مادم بست خونه راش نداد نمیدونم چیکار کنم ک اخلاقش خوب شه با همه بد رفتاریاش بازم دوسش دارم ولی اون منو هیچ وقت درک نمیکنه بیشتر وقتشو با مادرش و دوستاش میگذرونه
با سلام
انشالله که مشکلتون حل بشه. شاید بعد از چند سال زندگی رابطه شما دچار رکود شده . در هر حال در مورد خانوادتون شما باید ببینید که همسر شما چرا نسبت به آنها حس کینه پیدا کرده تا راه حلی پیدا شود.
توهم مثل خودش باش والسلام.به مادرشوهرت بی احترامی نکن اماهیچ کاری براش نکن.بگوهمانطورکه مادرتوعزیزه برات مادرمنم برای من عزیزه.خودتم یه مدت باهاش سردبرخوردکن.
سلام من ۲ ساله که ازدواج کردم تو دوران عقدم شوهرم فوق العاده برای خانوادم احترام قائل بود
ما از خانواده متوسط هستیم خانواده شوهرم هم چند ساله که وضع مالیشون خوب شده
از وقتی که عروسی کردیم شوهرم خانوادم رو تحقیر میکنه.
اگه جایی دعوت باشیم با خانواده اون باشه حتما باید با هم بریم اما اگه قرار باشه با خانواده من بیریم اذیتم میکنه دعوا راه میندازه میگه با هر کسی که دلم بخواد میرم با خانواده تو جایی نمیرم
من به خانوادم حرفی نزدم هر دفعه با هزار مکافات راضیش میکنم بیاد بریم ولی دیگه طاقت این همه بی احترامی و تحقیر رو ندارم
میگه باید کلا بزاریشون کنار من دارم واسه تو خرجی میدم اونا دیگه رفتن فکر کن مردن
شوهرم رو دوس دارم ولی با این رفتار هاش داره اذیتم میکنه نمیدونم چیکار کنم
حتی نمیتونم یه مشاوره هم برم چون محیطی که زندگی میکنم همه هم رو میشناسن و آمار من رو سریع به گوشش میرسونن خسته شدم
با سلام
دوسا عزیز احتمالا شوهر شما هم به شما علاقه داره سعی کنید حداقل یه مشاوره تلفنی داشته باشید . شوهر شما باید این درک کنه این رفتارش به حدی داره به زندگیش آسیب م یزنه که ارزش داره رفتارش تغییر بده!
من ۱۶ ساله ازدواج کردم شوهرم ازهمون اول به مادرش وابسته بود،روزی چند بار با مادرش تلفنی حرف میزنه ،هر کاری کنه باید به مادرش اطلاع بده وباهم تصمیمم بگیرند،،یعنی مادرش تمام کننده کار هست ولی اگه مشکلی برامون پیش بیاد اصلا کاری به کارمون ندارند وباید مشکلو خودمون حل کنیم،منم انگار خانواده ندارم حق ندارم باهاشون ارتباط داشته باشم،،خدا چنین مردانی رو ریشه کن کنه
الهی امین
الهی امین
الهی امین الهی امین خدایا صدامونو بشنو
الهی امین
سلام من ۲ساله عقد کردم نامزدم اویل عقدمون خیلی خوب بود بهم اهیمت میداد هم مالی هم عاطی ولی یک سالیه خیلی اخللقش تند شده همش پشت خانوادشع الگوش داداشش قرارداده ی فرد ب شدت خسیس ؛میدونی ی جور شده بهم بی اعتماد شدع من کاری نکردما نمیدونم چرااینجورشده
آمین
الهی آمین. شوهر من هم وقتی مامانش قایمکی بهش پول میده از پس اندازش طرف اونو به من نمیده به من بی احترامی میکنه
الهی آمین
باسلام
من دالان یک ساله ازدواج کردم تو دوران عقد اگه عیدی یا جشنی میشد اصلا مادرسوهرم پاشو خونه ما نمیذاشت خانوادم من و سر این موضوع خیلی تحقیر میکردن من به شوهرم میگفتم باید بیاین خونخ ما یه کادویی یه چیزی بیازین با من دعوا میکرد میگفت تو توقع بیجا داری خلاصه من همش تو ایت عیدا و اینا گریون بودم عروسی هم نگرفت اصلا منو تو عقد هم آرایشگاه نبرد الان یه ساله ازدواج کردیم تا دعوامون میشه شروع میکنه میگه تو تواین یک سال برای من چیکار کردی در صورتی که خودش تو این یکسال هیچی برای من نخریده من خودم میرم سرکار برای خودم خرج میکنم تازه از پول خودم هم نمیذاره برای تولد و روز مادر به خانوادم کادو بدم اختیار حقوق من و داره نمیدونم چیکار کنم کلی اخلاقای بد دیگه هم داره
وای منم همین طور بود از اول روی حقوق شما حساب باز کرده و همین الان ازش جدا شو.بیچارت می کنه
لطفان پیشنهاد جدا شدن رو ندین چون زندگی چیزی نیست ک دوباره بشه برشگردوند و همون بچت بهت نیاز داره پس بخاطر بچت زندگیتو درست کن تلاشت رو کن
بمیرن بلکه بشه نفس کشید مردای مزخرف زیاده
اگه نامزدی جدا شو که بیچاره شدی حتما جدا شو
این دوره زمونه که ماشالله خانم ها خوب جولان می دند . خداییش چند مورد هست که زن با خونواده همسرش مثل خونواده خودش معاشرت داره
و چند مورد هست که اصلا بچه ها عمو و عمه ندارند و فقط خاله و دایی دارند . تازه اگر زن داداشه اهل معاشرت با خونواده شوهرش باشه والا دیگه دایی هم ندارند . شوهر بدبخت هم که حق و حقوقی نداره فقط شده یه عابر بانک و همه اش نگران و مضطرب. خدا رو خیلی خیلی شکر که من اصلا زن ندارم و از این دردسرها راحتم .
درست زدی به هدف
مرداد نیازشون فقط یه زن تو سری خوره ک مادرشان بازپرسشون باشه خودشونو اولین قاضی دومیش هم باباشون باشه
حرف حقو گفتی خدایی لعنت ب مردا✌️
لعنت به خودت و شعور نداشته ات
فعلا که مردا جولان میدن شاید نخوندی درد دلارو مردای این دوزه زمونه شمرن نامردن از خدا بی خبرن خدای شرن، خدا ازشون نگذره خبر مرگشون هر کسی که مزخرف حرف میزنه و نامرده شیر حلال نخوردس
موافقم من شوهرم آنقدر بی ادب و بی تربیتی تا خدا بگه بس
دقیقا همین طور خیلی سخت بااینجور مردا کنار اومدن
با بعضی مردا کنار اومدن خیلی سخت خدا فقط بهمون رحم کنه
چرت میگی اتفاقا مردا هستن که خانواده ی خودشون تاج سر هست و تمام فرمایشاتشون باید اجرا بشه،وقتی خانواده خودشون مهمون میاد خودشونو جر میدن ولی وقتی خانواده زن میاد قیافه میگیرن،انگار زن تو اون خونه هیچ حقی نداره
دقیقا نمیدونم با خودشون چی فکر میکنن
کاملا در اشتباه هستید. دنیا به سمت زن سالاری پیش می رود. پس توهین زن به خانواده شوهر بیشتر است
توهین کنن هم حق دارن از بس توهین دیدن و شنیدن حقشونه قطعا
من خودم یه زنم توهین کردن به خانواده ی مقابل اشتباهه چه زنش باشه چه مردش پس لطفا حرف بدون منطق نزنید
اصلا اینطور نیس.من ب خانواده ی همسرم مثل خانواده ی خودم ارزش میدم حتی بیشتر ولی اون ب خونواده ی من هر توهینی کرده الانم میگه نباید بیان خونه ی ما.الان دادلشم اومدخ بود دم در کارم داشت دعوا راه انداخت اونقد بددهنی کرد.دیگه واقعا بریدم
متاسفانه منم این جوری هستم دیگه خسته شدم
کاش اینطوری بود اما نیست
باسلام وقتتون بخیر، ۴ ساله ازدواج کردم یه دختر ۲ساله دارم هیچوقت اذیتش نکردم به خانواده احترام کامل میذارم و همیشه در پی حل کردن مشکلاتمون بودم بعد باردار شدنم ۴ماهه بودم از اونجا شروع شد همش میگه من از ازدواجمون از خونوادت یه انتظاراتی و خواسته هایی داشتم بهش نرسیدم گذشت من تو حساسترین شرایط بودم تنها شدم و حتی با خونوادم فقط تلفنی در ارتباط بودم بعد دوباره آشتی کردیم دوباره الان ۲ ماهه که اصلا شرایط خوبی نداریم عصبیه و میگه از خانوادت متنفرم از تو هم زده شدم فقط بخاطر دخترم دارم به زندگی ادامه میدم الآنم میگه میخوام تنها باشم خونه جدا بگیرم حالم خوب بشه شما رو هم ساپورت میکنم خواهشا میشه راهنماییم کنین
با سلام
بگید اگه میشه صادقانه صحبت بکنه شاید دلیلش چیزی غیر این باشه…..
با سلام و خسته نباشید
بعد از گذشت حدود چندماهی از زمان عقد متاسفانه در این مدت نتوانستم بین همسر و خانوادم مدیریت کنم.
به دلیل تک فرزند و شرایط خاص پدرمادر وظایفی بر دوش من هست که بعد از ازدواج کم شد ولی همسرم همیشه درخواست محدودتر شدن کمک های من هست و من مواقعی واقعا دیگر نتوانستم کمکی نکنم و بی محلی کنم.
کمک مالی نیست و حتی پدرمادرم به دلیل تهیه منزل کمک میکنند. کمک مثلا خریدی برای منزل،دکتر بردن وکمکهای از این قبیل که بخاطر حاشیه شهرنشینی و دوری که برای آن ها سخت است.
همسرم کم محبتی به آنها میکند ولی برعکس همیشه ازشون توقع و انتظار احترام زیاد و خریدکادو دارد.
حال زندگی من به همین خاطر بحث و جدال ها به جدایی و طلاق کشیده شده است.بعضی مواقع میگوید بین من و خانوادت یکی را انتخاب کن!!
لطفا بنده را راهنمایی فرمایید در شرایطی که خیلی دیر شده است و روابط زناشویی ما خراب و قهر شده است و من هم نمی توانم کمک هایم را عملاً کمتر از این برسانم.بهترین راه حل چیست؟
سلام عزیزم جدا بشی بهتره با این اخلاقای که این آقا داره زندگی کردن با ایشون خیلی سخت میشه شوهر هست ولی پدرو مادر نه
به نظر من چه زن چه مرد مجرد بمونن خیلی عالیه کاش هیچوقت ازدواجی صورت نمیگرفت
منم مثل شما هستم . بچه دارم زیر یک سال شش سال ازدواج کردم مادرم با من زندگی می کنه
همش خانمم بهش توهین می کنه
با این که بیشتر کارهای خونه را مادرم می کنه
سلام من یک ساله که نامزدم
اوایل نامزدم با خانوادم خیلی خوب بودن
نامزدم خیییلی منو دوست داره منم اونو بی اندازه دوست دارم ولی خانوادم دخالت میکنن و نامزدم هم بهشون بی احترامی میکنه حالا نمیدونم باید چکار کنم جدا بشم یا زندگیمو ادامه بدم
شیش ماهه که عقد کردم
نامزدم از همه لحاظ همه چی تمومه
با سلام حتما مشاوره ازدواج برید
زن خودش موجود اضافه و پلیدی هست واه واه دیگه خانواده اش…….
با سلام
لطفا ادب را رعایت کنید
بی شخصیت هایی مول شماهستید مه زندگی رو برای خانما زهرمار کردید خدا ازتون مگذره بی لیاقتا
از نظر شما مادر خواهرتون هم اضافه و پلیدن لابد
آفرین
هستن دیگه، وگرنه زن آنقدر موجودی بی ارزش نمیشد
عه جدی مگه تو هم از یه زن زایده نشدی ؟یه جوری میگی زن انگاری ………………..🙄
آره به قرآن
به نظر من زن مورد خوب و بد داریم نباید دیکتاتوری فکر کنیم سعی کنیم همدیگه رو کامل کنیم ،زندگی کنیم نه تحمل کتاب بخونیم متاسفانه فلسفه ی زندگی رو نمی دونیم و اعتقاد نداریم با هر دستی بدی پس خواهی گرفت ،من مشکلات زیادی داشتم ۲۰ سال ولی صبوری کردم و خدا بهم کمک کرد توی مسافرت و مهمونی بخاطر همسرم با خانواده ش می رفتم ،خانواده خودم حتی یه شام ساده خونه من نخوردن ولی خدا کاری کرد خانواده ش از دست داد بخدا خوشحال نیستم ولی خوب حال منو درک می کنه الان برابر شدیم (فقط توکل بر خدا)
سلام عزیزم اگه نامزدت ب خانوادت احترام نمیزاره قطعا در آینده ب تو هم احترام نمیزاره من همچین تجربه ی مشابه تورو داشتم از من میشنوی خانوادتون رها نکن بعد ها در اینه نمیاره حتی باهاشون تماس بگیری چ برسه بری بهشون سر بزنی خودتو مثل من بدبخت نکن
اخه خدادبگم چکارت نکنه شمارو من ی مردم این زن میگه جفتمون همو دوست داریم شما فقط میگید جدابشو من از دید خودم نگاه میکنم زن تو هر شرایطی اگ پشت شوهدشو بگیره اونومرد تسکین پیداومیکنه این زنه ک باید بتونه رابطرو مدیریت کنه وقتی زن ب خانوادش بگه شوهدنودوستش دارم شوهر میتونه اینو ل راحتی بفهمه اونم کوتاه میاد بی احترامی شوهر ب خانواده زن بخاطر حریم مشخص کردن مرد هستش و اینو باید زن بفهمه
سلام من ۸ماهه ازواج کردم همسرم فقط کارو زندگیش شده بد بین کردن من نسبت به خانوادم من تا حالا در مورد خانوادش صحبت نکردم نمیدونم چرا اینکارو میکنه تا حالا هیچ کمو کسری به خواسته هاش نکردم لطفا یه راه حلی به من بگید
سلام اکثر مشکلات در زندگی ها از اختلاف طبقاتی و سطح درک و فهم خانواده های زن و شوهر هستش، مثلا اگر خانواده شما بیسواد هستن و خانواده همسرتون تحصیل کرده این ازدواج غلطه یا مثلا خانواده شما ولخرج و خانواده همسرتون خسیس، پس بهتره با یکی مثل خودتون ازدواج کنید
سلام وقت بخیر.من و نامزدم ۱۵ روز ک عقد کردیم قبلش ۳ سال باهم دوست بودیم اخلاقش خوب بود ولی ازوقتی ک عقد کردیم خیلی ب خودم بی احترامی میکنه وقتی ک ناراحت میشه هر چی ک از دهنش در میاد بهم میگ نمیدونم واقعا چ کار کنم امروزم گف بیا جدا بشیم ولی من دیگ دختر نیسم و خانواده ام نمیدونن میترسم بهشون بگم.ت حالتهای عادی خیلی دوسم داره و اخلاقش خوبه ولی سریع عصبی میشه و تحقیر میکنه و فحش میده بااینک من از لحاظ درسی من لیسانس هسم و اون حتی دیپلم هم نداره و از لحاظ خانواده سطح مالی و فرهنگی ما بالاتره دارم دبوونه میشم بخاطر این رفتاراش نمیدونم چ کار کنم
با سلام
دوست خوبم زندگی شوخی نیست . شاید از عواقب حال حاضر بترسی ولی ابن کمکی به آیندت نمیکنه. سعی کن بهترین تصمیم بگیری و معیارت آینده باشه نه گذشته
الان ادامه دادن ب این زندگی ب نطر شما ب صلاح هست یان؟
سلام عزیزم هر کسی شرایط خاص خودش داره
به نظرم خالا مه خودش گفت جدا شیم حتمااااات این کار رو بکن اصلا شک نکن که داری کار درست رو انجام میدی
مطمئنم مثل روز روشنه که زندگیت رو جهنم میکنه
به اونمسئله دختر نبودن اصلا فکر نکن جونت رونجات بده
افرین خواهر
shayestehmohammadi625@gmail.com
عزیزم ۱۸ساله ازدواج کردم و دردوران عقد همسرم چنین اخلاقی داشت هنوزم اصلاح نشده وموقع بحث همیشه بی دلیل حرف خانواده امو پیش میکشه و توهین میکنه شما اول راهی حتما حتما پیش مشاور برو وسرسری نگذرازش.با مرد دهن لجن خیلی سخت زندگی کردن مخصوصا بخوای تحمل کنی و تو خودت بریزی😔😔
بمیرم ، متاسفانه منم ۵ ساله ازدواج کردم شوهرم دقیقا همینطوره تا بحث میشه شروع میکنه بی دلیل پای خانوادم وسط میکشه و فحاشی به اونا و میدونم تا اخرررررر عمرم تغییر نمیکنه و باید به خاطر بچم تحمل کنم
سلام متاسفانه تو کشور ماموقع ازدواج به آدم نمیفهمونن ولی اگر آدم داخل خونوادی خوبی باشه این جور چیزها پیش نمیاد اول باید به هم بفهمونین که به هم توهین نکنین که هر چیزی از اول شروع بشه و فکری بحالش نشه که تکرار نشه این رفتارها خیلی به مرور زمان بدتر و و وقتی بیشتر میگذره حتی خیلی حرفهای رکیک تر زده میشه اینها باید از اول بین دو طرف خودتون کنترل کنید و به عهدتون وفا کنین در غیر اینصورت دو طرف آسیب میبینند واصلا لذت زندگی رو نمیبرند و پشیمون هم هستین بخاطر این رفتارها
من از شوهرم راضیم فقط تنها چیزی ک خیلی منو اذیت میکنه و عصبی میشم خونسردی بیش از حد براش لیست خرید واتس آپ میکنم ی نگاه ب پیامی ک دادم نمیکنه میلد خونه از 10 قلم دو تا میگیره مابقی هم میگه بعدازظهر میرم جالب اینجاست ک بعدازظهرم نمیره دیگه ناامید شدم از اینکه خرید داشته باشم دقیق هرچی خواستم گرفته باشه خیلی تکرا شده چندین بارم در این مورد صحبت کردم ک من با این موردت مشکل دارم ولی متاسفانه… این ی موضوع و اینکه من خانه دارم تو خونه حوصلم سر میره دوست دارن هرموقع دلم میگیره یا روزای تعطیل بریم بیرون ولی اون اصلا ب این موضع توجه نمیکنه خیلی دوست داره تو خونه بشینه زمانیم ک بهش میگم بریم بیرون ی بهونه میاره یا میگه باشه ولی فردا میرم بعد فردا میشه میگم الان حوصله ندارم و… خیلی بهونه های دیگه این موضوع هم خیلی منو کلافه کرده خسته شدم.
از همش مهم تر ک خیلی خیلی کلافه شدم دارم کم میارم فوق العاده عاشق بازیه ی بازی تو گوشیش نصب کرده همش سرش تو گوشی ی پسر دارم کوچیکه دو سالش ولی هنوز صحبت نمیکنه بجای ک با پسرم وقت بگذرونه با اون بازی کنه باهاش حرف بزنه ک زودتر ب حرف بیاد همش فیلم یا سریال میگیره یا سرش تو گوشی داره بازی میکنه یا داره فیلم نگاه میکنه تا بهش میگم بازی تو خونه نکن بهش بر میخوره نمیدونم چکار کنم
با سلام
حتما طوری رفتار میکنید که همسرتون فکر میکنه این موضوع واقعا مشکل حادی نیست.
این مشکل منم هست درکت میکنم
سلام خسته نباشید…
من تقریبا 1 ساله که نامزد کردم و 20 ساله هستم و دانشجو… شوهرمم 24 سالشه و اونم دانشجوعه و طلبه…
هنوز ازدواج نکردیم و قراره ماه بعد، یعنی آذر ماه ازدواج کنیم…
ما وقتی با هم نامزد کردیم، من متوجه شدم که شوهرم خیلی چشمش به دهن مامانشه و هر چی من میگم میره میذاره کف دست مامانش…
وقتی فهمیدم باهاش حرف زدم و گفتم من از مردای مامانی و مردایی که چشمشون به دهن مامانشونه متنفرم… اونم بعد از حرف های من این اخلاقش و گذاشت کنار و الآن یه ساله که اصلا دیگه اونجوری نیست خداروشکر… من خودم دختر کم توقعی ام و مهریه ام هم 14 تا سکه است و حتی قبول کردم با طلبه ازدواج کنم، چون واقعا پسر خوبی بود و همه تعریفش میکردن… خداروشکر خیلی از اخلاقای بدی که اکثر آقایون دارن و نداره و منو خیلی دوست داره… خانوادش هم خانواده روحانی هستن و باباش و عموش و اینا کلا طلبه ان… خانواده منم اتفاقا خیلی دوست داشتن من با یه طلبه ازدواج کنم…
یه روز بابای من با من سر یه سیم کارت یا بحث کوچولو کرد و اتفاقا نامزدمم خونه ما بود، بعد بهش برخورده بود که بابای تو به من بی احترامی کرده و باید از من عذرخواهی کنه… خب شما فکر کنید آخه یه مرد 50 ساله بیاد از یه پسر 24 ساله عذرخواهی کنه، اونم اصلا وقتی بابای من با من بحث میکرد نه با اون…
خلاصه بابای منم این و شنید و خیلیییی ناراحت و عصبی شد و گفت به اون چه ربطی داره من با دخترم بحث میکنم… بعد من با دخترم بحث کردم اصلا چرا باید از اون عذرخواهی کنم؟! مامان منم به بابام گفت اشکال نداره یه عذرخواهی که چیزی نیست( درحالی که مامان منم خیلی ناراحت شده بود)…
خلاصه اومد خونه ما و بابام ازش عذرخواهی کرد ولی بعد از اون جریان مامان و بابای من دیگه مثل سابق باهاش راحت نبودن و خیلی رسمی تر شده بودن و بابام هی بهم سرکوفت میزد و میگفت بیا تحویل بگیر اینم از نامزدت، درحالی که اونا اولش نامزدم و تایید کردن و گفتن که پسر خوبیه…
یه چیزی هم داخل پرانتز بگم که از بعد از نامزدی ما، مادرشوهرم حتی یه بارم خانواده منو شامی نهاري چیزی دعوت نکرد و مامان منم گفت اونا خانواده داماد و باید دل ما رو بدست بیارن وقتی اونا دعوت نکردن من واسه چی دعوتشون کنم؟! به نظر منم خیلی درست بود حرفش… بعد الآن که یه ساله نامزدیم، حتی یه بارم خانواده ما رو نهار و شام دعوت نکردن و مادرشوهرم هم من اگه 1 ماه هم نرم خونشون اصلا زنگ نمیزنه به من بگه، عروس گلم چرا چند وقته نمیای خونمون؟! بالاخره زبونه دیگه یه دونه زنگ که تو رو نمیکشه… خلاصه هر چقدر خونشون نرم هم لام تا کام حرفی نمیزنه…
یکم که گذشت و موقع مراسمات و اینا رسید، مامان شوهرم هر وقت میخواست چیزی برام بخره با خوشحالی و اینا نمیخرید و آدم از رفتار طرف میفهمه که چه حسی داره دیگه يا اينکه هر دفعه واسه هر مراسمی میخواستن بیان خونه ما، یه دعوایی بحثی سر خرید و اینا پیش میومد و من کلی ناراحت میشدم و گریه میکردم…
خلاصه خانواده منم قبل از ازدواج با شوهرم هی میگفتن آره ما ساده میگیریم و از اونا هیچ توقعی نداریم ولی بعد از نامزدی ما و موقع مراسمات وقتی دیدن اینا زیاد خرج نمیکنن، عصبانی شدن و هی میگفتن شما چرا به دختر ما ارزش قائل نیستین و فلان… دروغ نباشه منم وقتی دیدم خانوادم اینطوری ناراحتن، ناراحت شدم و بهم برخورد و حق و دادم به خانواده ام… بعد از اون جر و بحثای ما زیاد شد و حتی وقتی عید بود و کلی رسمه بری پیش عروس و اینا، اونا نیومدن و خلاصه ما 3 ماه کلاااا با هم قطع رابطه کردیم و تو اون 3 ماه من هر وقت شوهرم بهم زنگ میزد جوابش و نمیدادم و قطع میکردم، مامان و بابامم همینطور؛ و من گفتم که طلاق میخوام و نمیتونم ادامه بدم… مامان و باباش چند باری اومدن خونه ما تا دل ما رو بدست بیارن اما ما هممون پا فشاری میکردیم و من میگفتم طلاق میخوام و حتی مشاوره هم رفتیم ولی من گفتم فقط طلاق!
خلاصه اون موقع شوهرم به خانواده من حرفایی و گفت که نباید میگفت و من از شخصیت اون اصلا همچین رفتاری رو نداشتم و اینم بگم که مامان و بابای منم خیلی رک هستن و قشنگ همه چی و میگن… اونها هم خیلی خوب با خانواده شوهرم حرف نزدن…
بعد از سه ماه بالاخره ما با هم آشتی کردیم و مامان و بابام گفتن نه دخترم شوهرت خیلی خوبه، خانوادش اونو خراب میکنن…
خلاصه هیچی الآنم چند شب پیش اومده بودن برای مشخص کردن تاریخ عروسی… ما هم هنوز وام ازدواجمون و ندادن و تو نوبتیم… بعد اونا میگفتن حتما باید 19 ام آذر باشه و اینا ولی بابای من میگفت باباجان وقتی وام ما رو ندادن ما چطوری بیایم عروسی بگیریم؟؟! هر وقت وام ما رو دادن ما هم بعدش سریع وسیله های دخترمون و میگیریم و عروسی میگیریم، چه عجله ايه؟!
اونام میگفتن نه آخه اگه کلاسا حضوری بشه بچه ها از درساش ن عقب میمونن و فلان…
خلاصه اونا داشتن صحبت میکردن و اینا بعدش نامزدم یهو خودشو انداخت وسط و بحث و گرفت دستش و هی میگفت نه شما به فکر ما نیستین و فلان… به بابای من میگفت شما برین چک بدین هر چی میخواین بخرین، بعد از اینکه وام و گرفتین میرین تصفیه میکنین دیگه… بابای منم خیلی ناراحت شد و بهش بر خورد و گفت تو یه الف بچه داری واسه من تعیین تکلیف میکنی هیچی نگو و بشین سرجات من دارم با بابات صحبت میکنم…
منم پیش نامزدم بودم و هي بهش میگفتم تو واسه چی خودتو میندازی وسط؟! این بحثا همه تموم میشه ولی بعدا تو از چشم مامان و بابای من میفتی و دیگه پیششون ارزشی نداری، یکم سیاست داشته باش…
خلاصه اصلا انگار نه انگار… انگار یه گوشش در بود و اون یکی دروازه…
هر حرفی دلش خواست زد و مامان و بابای منو کلییی ناراحت کرد و منم کلی پیششون شرمنده شدم، بالاخره هر چی بود من خودم موافقت کردم که باهاش ازدواج کنم دیگه… الآن چند روزه مامانم و بابام ناراحتن و میگن که نامزدت به ما اونطوری بی احترامی کرد و دیگه خودش و از چشم ما انداخت…
نامزد منم تو طول نامزدی یه بار نشد مثلا وقتی میاد خونه ما میوه بخره، برنج بخره، گوشتی چیزی، بالاخره من زن اونم دیگه، قانونا الآن زنشم و دارم مفتی مفتی خونه مامان و بابام میخورم و میخوابم و لا اقل بگه خانومم اونجاست یه بار من خورد و خوراکش بخرم ببرم بزار بگن چه داماد به فکرییی، در حالی که ما تو خورد و خوراکمون هیچی کم نداریم، بابام خودش سرهنگ بازنشسته وزارت دفاعه و حقوق خوبی هم داره خداروشکر و حتی بیزینس هم میکنه هر هفته، میخوام بگم ما اصلا از نظر خورد و خوراک چیزی کم نداشتیم و نداریم نامزدمم اینو خیلی خوب میدونست، اما با این حال سعی نکرد یکم خودشو تو دل مامان و بابای من جا کنه… اصلا از این کارا نکرد برای من…
بعد الآن بازم پشیمون شدم، میگم کاش اون موقع که قهر بودیم طلاقمو میگرفتم و همه چی تموم میشد، به نظر شما من باید چی کار کنم؟!
با سلام
نامزد منم تو طول نامزدی یه بار نشد مثلا وقتی میاد خونه ما میوه بخره، برنج بخره، گوشتی چیزی، بالاخره من زن اونم دیگه، قانونا الآن زنشم و دارم مفتی مفتی خونه مامان و بابام میخورم و میخوابم و لا اقل بگه خانومم اونجاست یه بار من خورد و خوراکش بخرم ببرم بزار بگن چه داماد به فکرییی
این تفکر مناسب نیست/ بهتره تا دیر نشده به یه تفاهمی برسید که میتونید با هم زندگی کنید و همدیگرو درک کنید یا خیر.
چقدر داستان شما زندگی من بود
دقیقا همه ی اتفاقاتی که برای شما افتاده برای من هم بوده
با این تفاوت که من عروسی کردم،خرج عروسی رو هم پدرم دادن
ولی اگر به عقب برگردم طلاق میگرفتم و خودمو از دست این خانواده راحت میکردم که یه ذره احترام حالیشون نمیشه
و همچنین شوهری که درک نداره و فقط توقع داره
فقط طلاق طلبه به درد زندگی نمیخوره
عزیزم اگه قرار بود نامزدت درست بشه میشد این اخلاق اونه درست نمیشه قطعا ولی تو عادت میکنی کسی که به پدرت با اون سن بی احترامی میکنه یه روزم به شما این بی احترامی رو میکنه حالا که عقدید جدا بشی به صلاحته
سلام من چن ساله نامزدم خانوادم دیدشون سنتیه و نمیزارن تنهایی بهاش برم بیرون از لحاظ طبقاتی هم باهم تفاوت داریم اونا دوسدارن برم خونشو باهش برم بیرون ولی خانواده من نمیزارن مدام ب خانوادم بی احترامی میکنه مدام میکوبه ب سرم برات فلان کردم موقع ناراحته خیلی توهین میکنه منم چون میدونم ناراحته فقط سکوت میکنم ولی از درون خورد میشم اجازه کار نمیده ک انجام بدم متاسفانه با ای ک عقد نیستم خانوادم خرجمو گذاشتن رو دوش اون اونم برا کوچکترین چیزی منت میذاره یا تا بده کلی قر میزنه میگم خب بزار برم سرکار اجازه نمیده از ای ورم من کلی نیاز دارم نمیدونم از کی پول بگیرم اوقد خودشو میگیره ک وقتی میخاد بیاد خونمو بجای ک دغدغه ظاهرمو داشته باشم دغدغه یخچالمونو دارم ک فردا نگه چیزی کم و کثره ولی باز سر سفره پیش خانوادم نمیشینه یا اخر سر میگه این چیه درس کردی مدام بد و بیراح ب خانوادم میگه مدام غرروم خرد میشه میگم تمومش کنیم بهم بزنیم باز یهو خوب میشه میگه من دوست دارم حاضر نیستم از دستت بدم بخاطرش جلو کل خانوادم وایسادم الانم ایقد اذیت میشم ک نگو
سلام
با ای ک عقد نیستم خانوادم خرجمو گذاشتن رو دوش اون الان این کار اشتباهه.
بنظرم همين الان جدا بشي بهتره كه مثل من با يه بچه موندم چيكار كنم
قبل از عقد بهتره چرا شی
خدایا مادرشوهرارو ب راه راست هدایت کن….مادرشوهرا پسرا رو یاد ندن همه ی مشکلا حل میش بخدا
خانومم با تمام احترامی که واسه خودش و خانوادش قائلم ، به پدر و مادرم بی احترامی میکنه، تو مسایل خانوادم بهم فشار میاره ، خیلی حالم وفکرم خسته میشه ،
سلام
فکر میکنید چرا این کا را میکند ؟ با اینکه میدونه شما ناراحت میشید؟
سلام
مشکل من با شوهرم بددهنی و فحاشی او نسبت به خانواده ام هست اصلا کار نمیکند بیکار هست ولی خودم معلم هستم و۳تا فرزند دارم بخاطر بچه هام مجبورم تحملش کنم اصلا او خجالت از کارهاش نمی شه وخیلی جاها همون خانواده ام بهم کمک میکنند میگویید وظیفه آنهاست و هرچی خانواده خودش بخواهند از ما میگیرد به آنها میدهد بخدا خسته شدم چکار کنم دلم میخواهد از او جدا بشم
سلام
دوست عزیز در مرحله اول این احساسات دردناک خود را به او بگویید.
سلام من ۲۰ سالمه ی ساله که ازدواج کردم اویلا شوهرم خیلی خیلی بهم اهمیت میداد خیلی نازمو میکشید خیلی دوسم داشت الانم دوسم داره ها ولی خیلی بد دهنه تو کوچکتدین مسعله هم بهم بی احترامی میکنه دیگه طاقت ندارم یدونه بچه ۱۰ ماهه دارم بخدا اگه اون نبود طلاق میگرفتم اصلا بهم ارزش نمیده هی به خانوادم فش میده میگم من به محبتت احتیاج دارم میگه برو هز یکی دیگه محبت ببین تورو هدا کمکم کنید خیلی بهم فش میده خیلی
عزیزم کاملا درک میکنم زندگی با همچنین مردی بسیار آزار دهنده هست و برای بچه ها هم بدتر
چرا خودتون و بچه ها رو آزار میدید؟ چرا جدا نمیشید؟
من یکم حق میدم به همسرتون شما تو موقعیتی ک خانواده خودتون هستن بهترین شکل رفتار می کنید و انتظار دارید اونم درکتون کن ولی وقتی شما باید موقعیت اون درک کنید اصلا مهم نیست براتون
سلام من پنج ماهه عقد کردیم نامزدیم همه حرفامونو اول زده بودیم ک من رفت امد رودوس دارم و شوهرم درون گراس و گفت کنار میام با این قضیه و قبلا یه نامزدی داشتن و طلاق ختم شده و باهم حرف زدیم و من قبول کردیم همو تو عید خاله همسرم از تهران اومدن زنجان خونه خانواده همسرم و گفتن ک بریم شمال و پدر من تو بله برون گفته قرار کرده ک مسافرت تو نامزدی اجازه نمیده و قبول کردن . قضیه شمال پیش اومد ب همسرم گفتم پدرم اجازه نمیده ولی بازم میخای اجازه بگیری بگیر ولی فک نکنم بزارن به مادرم زنگ زد و پدرم خاب بود مادرم گفت ک اجازه بدین پدرش بیدار بشه ببینم اجازه میده ولی فک نکنم چون خاهر بزرگترمم نزاشته بودن بره بعد شوهرم برگشت یهونمیدونم چش شد ب مامانم گف از لحنت مشخصه تو دلت نمیخاد بریم اگ نزارین باهم بریم شمال منم از فردا هرجا خاستین برین منم نمیام خلاصع رفتیم پیش مشاور ک به هیچ دردی نخورد فقط گفت ک نه نمیشه ک رفت امد نکنین و فلان منم از اول گفته بودم ک ب رفت امد کردن با فامیلا دوست دارم و تو این پنج ماه از فامیلای شوهرم کسیرو ندیدم فقط خالش ک از تهران اومده بودن فقط بعد من چون لاغر کردم شکمم ترک داره و یکمم شل شده همسرم دید و گفت ک من چندشم میشع ازین ک شکمت ترک داره شله دوس ندارم احساس میکنم کلک زدین بهم از اولش نگفتین والا ما نمیدونستیم این قضیه انقد مهم باشه چون خواهرمم اینجور بود و الان ب خوبی دارن زندگی میکنن هیچ مشکل ام ندارن میگه ک احساس میکنم بهم کلک زدین من از اول روراست اومدم اگ طلاقمو نمیگفتم بعدا میفهمیدین چیکار میکردین بهم کلک زدین و میبینع ناراحت میشمخودشم پشیمون میشه از گفتنش ولی وقتی باز حوصلع نداره و ناراحته میگه چیزای منفی میاد تو سرم یادم میوفته این چیزا شکمتو قضیه شمالو وام و این چیزا تو عید میرفتن شمال ما رفتیم پیش مشاور ک گفتم خانواده فامیلا دعوت کردن چون تازه عروس دومادیم همه چشمشون به ماست یبار نیاد بگیم کار داره دوبار بگیم کار داره همیشع ک نمیشه اونموقغ فامیلا میگن بابا اصلا ادم نیس و مارو خانوادشو ادم حساب نمیکنه نمیشمره خلاصع رفتیم مشاور گفتم سیزدع بدر دعوت کردن باغ این نمیاد و مشاور باهاش حرف زد و همسر گفت ک میشع این سری نیام از سری بعد بیام گفتم نه الان سیزده بدره دیگه ن بعدا ک بعد اومد و تموم شد رف خونمونم میومد اومدیم رسیدیم ب وام ازدواج بابام ب دامادمون گف ثبت نام کن شوهرمم بهش برخورد ک چرا وام ازدواج زنمو فلانی ثبت کنه چرا ب من نگفتن اخه انقد خشک برخورد داره دیگه ادم نمیدونع بهش چیزی بگه نگه گرم نمیگیره مامانم بابام کاری ندارن بهش و تو اون ازدواج قبلی همسرم وام گرفته و الان دیگه نمیدن بهش ب من صد میلیون میدن و بخاطر جانبازی بابام صد میلیون دیگه ام میدن ینی دویست میلیون میشه ما بین خودمون حرف زدیم ک همسرم ضامن بشع و صد بدیم بهش نصف نصف بعد داداش همسرم تو بانک میشد اون باعث شد نوبت وام ما جلو بیوفته و برا ضامن زیاد سخت نگیرن . ب بابام گفتیم ک اینجور نصف نصف کنیم هم اون پول بیاد دستش هم ما . بابا راضی نشد ولی بخاطر من گفت باشع ولی میترسم ب خودم نرسه هشتاد میدم ۱۲۰بمونه برا خودم حتی تو تلفن با همسرم حرف زد گفت ک چیکار میکنین اگ نصف میدین من ضامن بشم و توقع ندارم از شما ک زیاد بدین همون با صدتومن تمومش کنین بابامم اولش گف صد میدم ولی قصدم این بود ک هشتاد تو بقیش برامن اگ برامن با صد تموم شد بقیشم میدم ب تو بازم توکل ب خدا . هشتاد ریختیم همسرم طوفانی شد مگ نگفتین نصف نصف فلان همش ام بین ما دوتا بودا اصلا ب خانوادم چیزی نمیگفت حرفی نمیزد ب من میگفت منم نقل قول میکردم ب خانوادم و ننیومد خونمون میگف از بابات متنفرم منم اینو نگفتم ب مامانم ولی مامانم از گوشیم خونده بود من نفهمیدم گف بابات بهم کلک زده پول نداده هرجوربش میگم بابا فرداکم اورد تو میخای بهش پول بدی اصلا قانع نمیشه نمیدونم از بابات از فامیلاش بدم میاد خونتون نمیام فلان رفتیم مشاور گف ادامه ندین شما ولی اومدیم خونه ما مامانم خیلی خوب حرف میزنه راجب این چیزا قشنگ ادمو قانع میکنه میگه شما همو دوست داشته باشین هیچ کس نمیتونه شمارو از هم بگیرع و فلان بالاهرع راضیش کرد ک تموم کنه خودشم گفت میخام از اول شروع کنم منم خوشحال شدم ولی باز ناراحت شدنی همه اتفاقات رو عین زنا میاره جلو چشش شمال وام شکمت کلک فلان نمیدونم دیگه چیکار کنم ما باهم خوبیم ولی تو این قضایا مشکل داریم خانوادم میگه این از الان داره نارو میزاره کنار رفتی خونش اونموقع تورم نمیزاره بیای خونه ما ژا مهمونی و جمعع میرفتیم باغ نیومد گفت حوصلع ندارم صب میرفتیم بعدظهر گف برم با دوستم بیرون گفتم با من حوصله نداشتی با دوستتم حوصله نداشته باش بهم برخورد با من نیومد ولی دوستشو ترجیح داد ب من بعدگف شام میای خونمون گفتم ن ممکنه تا شب باغ باشیم بمونه فردا گفت ن جشن گرفتن برا روز پختر فلان گفتم باشه بیا دنبالم گف بابات نمیتونه تا فلان جا بیاد گفتم نه شوهرمی تو بیا اومد بعد همه ام نشستن تو حیاط خ.نه باغ اومد تا دم در گفتم بیا تو ب من حرص کرد دستشومحکم کوبید ب فرمون گفت نمیام نمیای برم گفتم زشته بیا ی سلام بده بد بریم گف نه ک نه مامانم اومدپیشوازش گف بیا ب مامانمم صداشو بلند کرد ک چ لزومی داره بیام مامانم میگه انگار میخاد مثلا باباتو خراب کنه پیش فامیلا ب فامیلاام میگه برن گمشن فلان شن عصبی بودنی نمیدونه چی میگه ولی جوابشو ندی اروم میشه مامانمم بخاطر اون ناراحت بود رفتیم توراه دیدم عصبیه هیچی نگفتم خودشم گف میخاستم غر بزنم ولی نزدم ناراحت نشی رفتیم مهمونی خوش گذروندین اومدم خونه دیدم مامان ناراحته اومدم ب ابجیش پیام دادم ک اینجور شدع قضیع اینه از اولش گفتم مامانم میگه اینجور کنه فایده نداره این زندگی فلانه واقعا نمیدونم چیکار کنم دارمدیوانه میشم کمک کنین خواهش میکنم 😖😭😭😭😭
سلام
به نظرم به صلاح نیست این مسائل پشت گوش انداخته بشه. در ضمن دوستان داستان این خانم یه خوبی نشون میده که اوایل ازدواج چظور مسائل پیش پا افتاده میتونه چه سو تفاهماتی که به وجود نیاره………………………………………………………………………………..
با این چیزایی ک گفتین به نظرم لیاقت شمارو نداره و همین الان تمومش کنید به نفع شما هست..
ببین عزیزم منم مشکلات توروداشتم تحمل کردم درست نشد الان ۴ ساله عروسی کردم یه پسرهم دارم شوهرم سالی یکباربزورمیبرتم خونه مامانم بنظرم جداشو خیلی بهتره
اشتباه نکنید و تموم کنید اینجور آدما درست که نمیشن روز به روز بدتر هم میشن
من الان 20ساله گرفتارم یعنی با هر بد رفتاری هم من و هم خانواده ام بخشیدیمش ولی اشتباهه اگر عقل الآنم مال اون موقع بود یک ثانیه تحمل نمی کردم اصلا نمی توانم نگاهش کنم آنقدر ازش بدم میاد همیشه آبروی من و خانواده ام رو می بره ازش متنفرم
نکن بخدا تاوانش میشه بدبخت شدنت 😔
هرچی به خانواده زنم احترام گذاشتم
زنم بیشتر به مادرم و خانوادم بی حرمتی کرد
تا جایی که حالم از خودش و خونوادش به هم میخوره
ازشون متنفرم
هرکاری با من کرد برادرش و پدرش هم توی همون موقعیت قرار بگیرن تا ببینه چقدر منو خورد کرده
سلام
بهتره این حقایق با احترام برای همسرتون مطرح کنید
طلاقش بده
لیاقت ندارن که
سلام وقت بخیر
من شوهرم از آن مردهایی است که تا کم بیارد یا من باب میلش رفتار نکنم تلافی اش راسر خانواده ام با بداخلاقی وبی احترامی در میارد ودر مقابل خانواده اش برعکس انواع بی احترامی وحتی حقش رابخورند هیچی نمی گد وبرادر شوهرم هم در مقابلش خودش رابه آن در میزند وتمام کارهای پدر ومادرش گردن ماست
تاهم حرف میزنم میگد آن نمی کند وظیفه من است وبه توربطی ندارد یا تلافی اش راسر خانواده ام در میارد
خواهرش هم مدام طرف برادر کوچکتر رامیگرند که جانی ندارد و بادوتابچه سختش است کار کند
من هم دوتابچه کوچک دارم تقریبا از لحاظ سنی برابرند
با سلام /
بهتره توی این موقعیت ها بزاری سنگینی اضافه باری خانوادش خودش بدوش بکشه . لازم نیست شما در مورد خانوادش شما چیزی یاد آوری کنید.
منم همین مشکل دارم. دخالت نکنیم و به روی خودمون نیاریم تمام توجه و احترامش واسه اوناست کم محلی و توهین و بی احترامیش واسه ما. تا جایی که بخواد مادرش برای همه زندگیمون تصمیم بگیره
سلام
قطعا برای این موضوع باید یه فکری بکنید تا انقدر اذیت نشید
چ درد مشترکی.سزای همچین مردای کثیفی فقط خیانته و بس .مادراشون حاضرن بچشون سینه قبرستون باشه اما ب زن و زندگیش مهرو محبت نکنه تف ب دامن همچین مادرایی ک همچین پسرایی رو تربیت نکرده بزرگ میکنن